ده تن، ده رفیق، ده برادر
هفتبرکه – عزیز نوبهار: ۱۸ فروردین است. چشمانم را میبندم و در درازنای تاریخ غوطه میخورم. تاریخ مانند شط جریان دارد. من را با خود میبرد و میبرد تا به بهار سال ۶۶ برسد. بیش از سی سال است که مقصد همان روز تلخ است. من در اینجای تاریخ گیر افتادهام و میخواهم از این […]