هفتبرکه – مریم مالدار: وقتی از پویایی زبان و فرهنگ عامه حرف میزنیم، گاهی واژهها همانند چراغی میدرخشند و ما را میبرند به عمق ذوق و سلیقهی مردمانی که برای هر چیز نامی پیدا میکردند و به آن هویتی تازه میبخشیدند. در گزارش واژههای بارانی (اینجا) گفتیم که برای قدیمیها، انگار زبان تنها یک وسیله […]
یخدو
هفتبرکه – مریم مالدار: در روزگاری که هنوز پای علم نوین پزشکی به ولایات و روستاها نرسیده بود، مردم محلی با شناخت خواص گیاهان دارویی و تجربههای شخصی، راههای درمانی ویژهای برای بیماریها داشتند. در میان این روشها، بعد از درمانهایی مثل «گوری واگرته» (اینجا) و «خین خری» (اینجا) نوبت به آیینی میرسد به نام […]
هفتبرکه – مریم مالدار: ما جنوبیها مردمان بارانندیدهای هستیم. شاید همین کمیابی باران است که باعث میشود با دیدن لکهای ابر در آسمان، ناخودآگاه لبخند بر لبانمان بنشیند و دلهایمان غرق دعا برای بارشی زلال شود. ما با نخستین قطره، بیدرنگ به توصیهی سهراب گوش میسپاریم: «زیر باران باید رفت…» بله، ما جنوبیها باران را […]
هفتبرکه – مریم مالدار: در تاریخ طب محلی، راههای درمان بیماریها همیشه از مسیر هموارِ منطق عبور نمیکند؛ گاهی پای معجونهای رنگارنگِ گیاهی به میان آمده، گاهی طلسم و دعا، و گاه چیزی بهمراتب غافلگیرکنندهتر. یکی از این باورها، روشی شگفتانگیز و کمی ترسناک برای درمان تب شدید در کودکان بوده که امروزه به کلی […]
هفتبرکه – مریم مالدار: حکایت سوپ کاپیتان در جنوب و به خصوص گراش، حکایتی آشنا است و حالا حالاها در صدر جدول نُزل و کُربدارها باقی میماند؛ درست مثل ویمتو، مکنتوش، اسنیکرز و مارس؛ همین چیزهایی که از کدیم تا به الان به همین شکل و فرم در بازار وجود داشته و دارد. سوپ کاپیتان […]
هفتبرکه – مریم مالدار: صنعت مد و لباس واقعا چیز عجیب و غریب و ترسناکی است. اینکه یک بار باید شلوار دمپاتنگ بپوشی و روز دیگر شلوارهای دمپاگشادی که همین چند سال پیش دمده و قدیمی شده بود! آدم نمیداند باید با ساز چه مدی برقصد. اما در گراش خودمان قضیه خیلی روشنتر است و […]
هفتبرکه – مریم مالدار: در بحث ظروف چینی و لوازم آشپزخانه، ما گراشیها تا دلت بخواهد چیزهایی داریم که «از دَسَه نزاوت» و همیشه مثل طلا و ارز، جزو لوازم و سرمایههای زندگی است. هر چه قدیمیتر بهتر و صدالبته گرانتر! از جمله اینها میتوان به ظروف آرکوپال با طرح گراشیپسندِ گل ویکتوریا و گل […]
فاطمه یحییپور*: زمستان است و بند و بساط رفتن به باغ و صحراو هم بیشتر فراهم است. ما با سردتر شدن هوا، به سراغ وسایل گرمایشی قدیمی برای گرم کردن خود و اتاق میرویم. شبهای سرد زمستان حتما باید بساط لگن آتش بر پا باشد و مزهاش به این است که دود بلند شود و […]
هفتبرکه – مریم مالدار: در هر شهر و دیاری، چیزهای منحصربهفردی وجود دارد که اهمیتش خاص همانجاست و شاید برای جاهای دیگر اصلا مهم نباشد و به چشم نیاید. اگر بهتر بخواهم بگویم، میشود همان مَثَل معروف، «قدر زر زرگر ادو.» از یک سری وسایل و اشیا حرف میزنم که قدمتش به عمر من و […]
هفت برکه – محمد خواجهپور: حکایت شربت ویتمو و خاطرهسازیاش یک قصه است و حکایت شیشه ویمتو قصهی دیگر. شیشهای که گاهی ارزشش کمتر از شربت داخل آن نیست. شیشه ویمتو را نمیتوان جزو دورریختنیها حساب کرد و بعید است شما شیشه سالم ویتمو را در سطل زباله پیدا کنید. در این ۱۱۰ سال که […]
هفتبرکه: احمد نوروزی، فرهنگی بازنشسته، در این یادداشت کوتاه دربارهی چراغ برساتی، ریشهی کلمهی برسات، چگونگی ورود این چراغ به منطقهی جنوب و ارتباط آن با زبانهای هند و اروپایی و همچنین تاثیر تجارت و مراودهی مردمان دیار ما با هندیهای قدیم در این موضوع توضیح داده است. برساتی چراغی است که به نظر میآید […]
هفتبرکه – مریم مالدار: «دل شه پس شَنَه بزه، تا دل شه تک بیا» (دل بزن پشت شونهاش تا دلش قرص بشه). فکر کردم دارد شوخی میکند. نیمچه لبخندی زدم و منتظر بودم تلفن را قطع کند تا بپرسم کیست و چه میگوید. اما فرد پشت خط هنوز منتظر بود تا مادر به عنوان کسی […]