هفتبرکه – مریم مالدار: در تاریخ طب محلی، راههای درمان بیماریها همیشه از مسیر هموارِ منطق عبور نمیکند؛ گاهی پای معجونهای رنگارنگِ گیاهی به میان آمده، گاهی طلسم و دعا، و گاه چیزی بهمراتب غافلگیرکنندهتر. یکی از این باورها، روشی شگفتانگیز و کمی ترسناک برای درمان تب شدید در کودکان بوده که امروزه به کلی منسوخ و فراموش شده است: استفاده از خون الاغ!
وقتی تب بالا میرفت و داروهای گیاهی کاری از پیش نمیبرد، و از آن طرف، دسترسی به مراکز درمانی و دکتر هم خیلی زمانبر و سخت بود، زمزمهای میان مادربزرگ و پدربزرگها در خانه میپیچید: «ایلکه خینِ خر شِ کَپ بکش یا یک چکه شیر خر!» (مقدار ناچیزی خون خر یا یک چکه شیر خر به دهان نوزاد بچکان!»
از خون تا شیر خر
نسخهای که در حافظهی بزرگترها برای درمان تب شدید ماندگار شده همین بود! باور داشتند که همین ذرهی کوچک، تب را پایین میآورد اما بهایش شاید چیزی عمیقتر از یک ذره بود؛ آن هم تغییری بود که در طبع و رفتار کودک در بزرگسالی به وجود میآمد؛ کمی زودرنجتر و گاهی عصبیتر. به قول عامه، «فلانی خینخریان؛ زید تَم اَچه» (در کودکی به فلانی خون خر خوراندهاند و زود عصبی میشود. پس مراقب باش!)
اما به برخیها، هم شیر خر و هم خونش را خوراندهاند؛ پس ششدانگ حواستان جمع باشد که هیچ موقع سربهسر چنین افرادی نگذارید. شیر خر در منابع طب سنتی ایران چندان پررنگ نیست، اما خاصیتهایی برای آن ذکر شده، از جمله تقویت ایمنی، درمان سرفه و پاکسازی بدن. در گراش، گاهی برای کاهش تب شدید از آن استفاده میکردند و یک نسخهی ملایمتر از خون خر بوده است.
از طرفی، در قرن نوزدهم اروپا، شیر خر به عنوان اکسیر جوانی و زیبایی شناخته میشد و حتی در افسانهها آمده که کلئوپاترا، ملکه مصر، با شیر خر حمام میکرده است. با توجه به این که تهیهاش دشوار و مقدارش ناچیز بود، شیر خر در فرهنگهای مختلف چیزی فراتر از یک ماده غذایی ساده تلقی میشده، یعنی ترکیبی از درمان، تجمل و حتی تخیل.
این باور هیچ پایه علمی ندارد!
برای سنجش میزان تاثیر این باور عامه، به کمک علم پزشکی نیاز بود. دکتر محمود سرخی، پزشک عمومی، میگوید: «به نظر من این کار هیچ پایه علمی ندارد، ولی در موقعیت عدم آگاهی و عدم امکانات آن زمان، شاید آن را بهترین راهکار میدانستهند. شاید هم با آزمون و خطای آن موقع، برای بعضی بیماران موثر بوده باشد.»
جملهی پایانی دکتر سرخی، خط بطلانی میکشد روی باوری که کاملا از بین رفته است: «خوردن خون در پزشکی اصلأ توصیه نمیشود و خطرناک است.»
درمان با پَلو!
اما یک نسخهی دیگر هم برای کاهش تب و لرز شدید بچه دمِ دست بوده، و آن هم استفاده از پالان خر بوده است. یعنی «پَلو» یا پالان خر را برمیداشتند و در حد نیم ساعت، نوزاد را لای آن قرار میدادند و مادر، بچه را روی پایش نگه میداشت و حواسش به حالات بچه بود. نکتهی مشترکی که برای تمام تجویزهای تب وجود دارد این است: همزمان پایین چشم بچه را هم با گَرمَه (خاکستر) سیاه میکردند تا چشمانش در اثر تب لوچ نشود.
صدای درمانگر خر
«خر سَر اکود، سگ واگ اَکود، لٌثه پَل اَکود.» این شعر در فرهنگ عامه، نشان از یک باور قدیمی در بین مردم دارد: توام شدن پارس سگ و عرعر خر، شفای زگیل است. پس هر فردی در خانه اگر روی دستانش زگیل داشت، همین موقع باید روی زگیلها دست بکشد و این شعر را بخواند تا از بین برود.
عنبرنسا، پرکاربردترین محصول خر!
از دیگر محصولات پراستفادهی خر میشود، به مدفوعش هم اشاره کرد که خب، چون اسمش ناجور است، آن را به اسم «عنبر نسا» میشناسند. شاید شنیدن کلمهی عنبر نسا کمی خندهدار به نظر برسد اما در طب سنتی جایگاه خودش را دارد.
عنبرنسا یا همان فضلهی خشکشدهی خر ماده برای ضدعفونی کردن زخم و کاهش التهابات و حتی درمان سینوزیت به شکل دود مورد استفاده قرار میگیرد. یک بوی بسیار آزاردهنده اما به باور قدیمیها بسیار تاثیرگذار!
شاید کمی چندش به نظر برسد، اما جوشاندهی عنبرنسا هم برای درمان سرفه کاربرد داشته است! برخی اهالی فن میگویند برای خوراندن این نوشیدنی به فرد بیمار، باید دروغ مصلحتی گفت تا از نوشیدن سر باز نزند! مثلا باید گفت: عرق خارشتر است و یا همین چیزهای دیگر…
تلاش برای بقا
در پایان، باید گفت شاید امروز دیگر کسی برای پایین آوردن تب و از بین بردن زگیل، اصلا سراغ خر و عرعر و دیگر محصولاتش نرود اما آنچه پشت این باورها پنهان است، چیزی فراتر از خرافه است؛ نوعی خِرَد زیستی، تجربه و تلاش انسان برای برقراری ارتباط با طبیعت و حیوان و هر چه در دسترس بود؛ آن هم برای بقا.