هفتبرکه – مسعود غفوری: در نظرسنجیهای مختلف، حدود ۴۰ درصد از مخاطبان هفتبرکه گفتهاند که ترجیح میدهند با کودکانشان به زبان فارسی صحبت کنند. دربارهی دلیل این انتخاب و برای رد و تایید آن بحثهای زیادی مطرح شده است، از دفاع از لهجهی بهتر و توانایی یادگیری چند زبان گرفته تا نگرانی دربارهی رابطهی زبان و هویت. من پیشنهاد میکنم که از یک زاویه دیگر هم میتوان به این قضیه نگاه کرد: انتخاب «لایفاستایل» یا همان سبک زندگی.
وقتی درباره سبک زندگی صحبت میکنیم، در مورد انتخابهای منفرد صحبت نمیکنیم؛ بلکه در مورد یک بستهی کامل از انتخابهای مرتبطبههم صحبت میکنیم که در آن همه چیز با هم است و غیر قابل سوا کردن. افراد و خانوادهها سعی میکنند با انتخابهای پرشمار (از محلهی زندگی گرفته تا نوع لباس و ماشین، از غذایی که میخورند تا کتابی که میخوانند، از دوستانی که دارند تا زبانی که به آن صحبت میکنند) سطح طبقهی اجتماعی خودشان را بالاتر و بالاتر ببرند و خودشان را از طبقات پایینتر (چه از لحاظ اقتصادی، چه اجتماعی و چه فرهنگی) متمایز کنند. این میل به حرکت به سمت طبقات بالاتر در همهی جوامعِ مصرفیِ امروزی وجود دارد. این پدیدهای مختص گراش نیست، همانطور که ترجیح دادنِ زبان فارسی معیار به زبان محلی نیز مختص گراش نیست.
برای روشنتر شدن بحث در مورد سبک زندگی، بد نیست که گریزی به نظریهی پییر بوردیو، جامعهشناس معاصر فرانسوی بزنم. او یک کتاب معروف به نام «تمایز: نقد اجتماعی قضاوتهای ذوقی» دارد که توسط حسن چاوشیان به فارسی نیز ترجمه شده است. بوردیو در این کتاب دربارهی تمایز ساختاری بین طبقات اجتماعی (با استفاده از نظریات کارل مارکس)، و تمایل به نشان دادنِ این تمایزها (با استفاده از نظرات تورستن وِبلِن) صحبت میکند، اما بر خلاف دو نظریهپرداز پیشین، مصرفزدگی را به عنوان سازندهی اصلی این تمایزها معرفی میکند. او میگوید در یک جامعهی مصرفی، برای نشان دادن تمایز طبقات اجتماعی، فقط مهم نیست که ما «چه» مصرف میکنیم، بلکه مهم این است که «چطور» آنها را مصرف میکنیم. مثلا اگر اتوموبیل بنز داشته باشید اما با آن به دشت و صحرا بروید، فایدهی اجتماعی برای شما ندارد. با ماشین بنز باید در خیابان دوردور کرد. اگر شما در خانهی خودتان روزی ده فنجان قهوه هم بخورید، هیچ فایدهی اجتماعی برایتان ندارد. قهوه خوردن در کافیشاپ است که برایتان پرستیژ میآورد.
بوردیو مفهوم «سرمایه» را هم میشکند و به چهار تکه تقسیم میکند که تنها یکی از آنها سرمایهی اقتصادی (پول و دارایی) است. بوردیو میگوید افراد یک جامعه برای دستیابی به انواع مختلف سرمایه با هم رقابت میکنند، و این رقابت محدود به سرمایه اقتصادی نیست: سرمایه میتواند سرمایه اجتماعی باشد (ارتباطات و آشناییها، مثلا رفاقت با افراد مهم و تاثیرگذار یا اصطلاحا پارتی داشتن)، یا سرمایه فرهنگی (تحصیلات، فرهنگ و هنر، زبان، مثلا شناختهشده بودن به عنوان یک نقاش یا یک خطیب بزرگ)، و یا سرمایه نمادین (متمایز بودن به هر شکلی، پرستیژ داشتن). افرادی که قادرند مقدار بیشتری از هر چهار نوع سرمایه کسب کنند، در طبقهی اجتماعی بالاتری قرار میگیرند. بدین ترتیب، ممکن است یک نفر میلیاردها تومان پول و دارایی داشته باشد، اما چون انواع دیگر سرمایه را ندارد، در طبقه پایینتری قرار بگیرد. از طرفی دیگر، ممکن است یک نقاش کاملا بیپول باشد، اما منزلت اجماعی بالایی داشته باشد. البته این مساله هم بدیهی است که انواع سرمایهها به همدیگر قابل تبدیل هستند (مثلا آن کسی که پول زیادی دارد، پارتی هم جور میکند و برعکس) اما این هم اصول و قواعدی دارد. در هر حال، به اعتقاد بوردیو، در ساختن و تمایزگذاری بین طبقات اجتماعی، اهمیت سرمایه فرهنگی با سرمایه اقتصادی برابر است.
برگردیم به بحث اصلیمان: از این دیدگاه بوردیویی، میتوان گفت فارسی صحبت کردن با کودکان به یک «سرمایهی فرهنگی» تبدیل شده است که در کنار دیگر انواع سرمایهها، تمایل خانواده به حرکت به سمت طبقات بالاتر و متمایز شدن از طبقات پایینتر را نشان میدهد. در واقع فارسی یاد دادن والدین به بچههایشان، یک انتخاب در کنار بیشمار انتخابهای دیگر است که قرار است در مجموع، یک سبک زندگی مطلوبتر (از دید همان والدین) را بازنمایی کند.
به عبارت سادهتر، بحث بر سر «باکلاس شدن» و پرستیژ داشتن است. پدری که خود یک فرهنگی آموزش و پرورش است، برای متمایز کردن سطح فرهنگیاش از اطرافیان، ممکن است با کودکش فارسی صحبت کند. مادری که خودش یا یکی از اقوام نسبی یا سببیاش شیرازی یا تهرانی است، ممکن است به کودکش فارسی یاد بدهد. والدینی که میخواهند حرف زدن کودکشان با ماشین گرانقیمت و املاکشان متناسب باشد، شاید دوست داشته باشند کودکشان به زبان باکلاستر صحبت کند.
باید قبل از پایان یادداشت، این نکته را یادآوری کنم که فارسی صحبت کردن با کودکان تنها «یکی» از انتخابهای ممکن است، و البته دربارهی والدین گراشی که در گراش با بچههایشان به زبان فارسی صحبت میکنند. باز هم شاید بگویید این بحث در مورد همهی کسانی که این انتخاب را میکنند مصداق ندارد. شاید حرفتان درست باشد. اما در جامعهشناسی، به روندهای کلی نگاه میکنیم، نه به نمونههای منفرد. از طرفی دیگر،
این تذکر هم لازم است که در بحث من هیچگونه ارزشگذاری خوب و بد وجود ندارد. یعنی من به هیچوجه قصد ندارم بگویم این میل به حرکت به سمت طبقات بالاتر و تمایز یافتن از طبقات پایینتر خوب است یا بد. این واقعیتی است که وجود دارد.
اما چرا صحبت به زبان فارسی به یک سرمایه فرهنگی تبدیل شده است و زبانهای محلی ارزش خود را از دست دادهاند؟ این دیگر مسالهای است که باید در مقالهای دیگر به آن پاسخ داد. شاید فعلا همین اشارات کافی باشد: مگر در صدا و سیما جایی برای زبانهای محلی هست؟ مگر آموزش و پرورش به زبانهای محلی اعتنایی دارد؟ در سال چند کتاب و مجله و فیلم و … به زبانهای محلی تولید میشود؟ آیا با وجود همه ارزشگذاریهای حاکمیتی و ملی به نفع زبان فارسی، میتوان امیدوار بود که دانستن زبان مادری و یا آموختن آن به فرزندان به یک ارزش فرهنگی تبدیل شود؟
در نتیجه، به عقیده من تا زمانی که به لطف صدا و سیما، سیستم آموزش و پرورش، مرکزگرایی شدید در تمام زمینهها و …، فارسی صحبت کردن به عنوان یک «سرمایه فرهنگی» در ذهن ما جا افتاده باشد، وضع به همین منوال است. اگر دنبال مقصر میگردید، باید بگویم خانوادهها تقصیری ندارند؛ اگر میتوانید تقصیر را به گردن آن نهادهایی بیندازید که خانوادهها را مجاب کردهاند که «مصرف زبان فارسی» باکلاستر است و باعث بهتر شدن سبک زندگیشان میشود.
واقع بین
۵ اسفند ۱۳۹۹
هیچوقت یک لاری از این واژه زشت و جعلی و من در اوردی که باعث کسر شان انسان میشود،استفاده نمی کند.بلکه با افتخار از نام واقعی ان که مورد تایید زبانشناسان و مجامع بین المللی و ثبت شده در یونسکو،که همان زبان لاری است، استفاده می کند.
امیرحسین
۴ اسفند ۱۳۹۹
خطاب به واقع بین
اتفاقا هم در گراش میگن، هم در اوز هم در خنج هم در بستک و هم در جاهای دیگه. حتی دوستان لاری هم هستن که میگن.
احتمالا شما زیاد نشنیدی
نام شما...
۳ اسفند ۱۳۹۹
وجود بستک . لار . گراش . اوز. خنج . اشکنان به هم گره خورده . چه از نظر اقتصادی چه از نظر فرهنگی . من در مواجهه با هر کدام از این مناطق احساس دلبستگی و مالکیت می کنم . چای افسرگردی و سرخوردگی است از بحث فاشیسم منطقه ای
واقع بین
۳ اسفند ۱۳۹۹
والا تو گراش هم نمیگن اچمی تو اوز هم نمیگن تو لار هم نمیگن..ول کنید این بحث مسخره رو..واقعیت اون چیزیه که داره اتفاق میفته و اونم اینه که اکثر خانواده ها دارن با بچه هاشون فارسی صحبت میکنند و مسلما اون بچه ها هم در اینده با بچه های خودشون فارسی صحبت میکنند و بدین ترتیب طی نسل های اینده این زبان به کلی از بین خواهد رفت مانند زبان های زیادی که تاکنون از بین رفته و هیچ راه گریزی هم نیست.
حسین
۲ اسفند ۱۳۹۹
بسیاری از مردم ما از عظمت و ارزش زبان اچمی بی اطلاع هستند. اگر اطلاع رسانی مختصری شود و همه بدانند که این زبان نزدیکترین زبان به زبان فارسی پهلوی باستان و یکی از هفت ریشه زبان فارسی رسمی امروزی است، بدون شک زبان اچمی را به فرزندان خود می آموزند . بسیاری از لغات اصیل اچمی را میتوانید در شاهنامه بیابید که در زبان فارسی امروزی استعمال نمی شود.
و نکته مهم دیگر این است که ادیبان و تحصیل کردگان در حوزه ادبیات و افراد دارای ذوق و سررشته در این باب که در بین اچمی زبان ها بسیار هستند باید یک شکل نوشتاری معیار برای زبان اچمی تألیف کنند. زمینه برای انجام کارهای فرهنگی و ادبی بسیار گسترده است.
در سالهای گذشته کسی در خارج از حوزه منطقه اچمی زبان اطلاعی از زبان اچمی نداشت اما امروزه به لطف رسانه های جمعی و مجازی و همچنین رشد جمعیت نسبتا زیاد مردم منطقه اچمی زبان، این زبان بیش از پیش برای سایر هموطنان شناخته شده است.
ناشناس
۲ اسفند ۱۳۹۹
در جواب لارستان بزرگ باید عرض کنم مخاطب جناب غفوری خود گراشیها هستند.بنابرین تو خود گراش به گویش اچمی بیشتر لفظ گراشی اطلاق میشه.ولی دوستان لاری در مواجهه با مردمان کل منطقه سعی دارند اون رو جزیی از کل خوشون بدونن.جالبه حساسیت دوستان ما در لار در این زمینه در حالی هست که شما اگه بری تو شهر لار عده زیادی از کسبه دوست دارند با زبان فارسی با شما صحبت کنند و به نوعی گویش لاری و یا اچمی رو مناسب برای برقراری ارتباط کلامی نمیدونن.به نظر همین دوستان روی چیزی که توسط عده خوشون کنار گذاشته سرمایه گذاری بیش از حد واقعیت موجود میکنن.
در ارزوی لارستان بزرگ مانده ام
۲ اسفند ۱۳۹۹
مانا باد اچمی
گویش زیبای گراشی جز زبان شیرین اچمی است/
لارستان بزرگ
۲ اسفند ۱۳۹۹
چرا نوشتین گراشی؟؟! چرا ننوشتین اچمی؟؟ شما که این همه برای اسم زبان لارستانی حساس بودین و از واژه جعلی اچمی استفاده میکردین!! چی شد که این دفعه از به کار بردن لفظ اچمی برای زبان مادری خودتون امتناع کردین؟؟!!