با زحمت بسیار زیادی، یک پاکت از میز کوچک کنار تختاش برداشت. صورتی، سفید، قرمز و باز هم سفید. قرصها را توی دستاش میگذارم. اینها قرصهایی هستند که معصومه میخورد. آب از تنگ، سُر میخورد توی لیوان و میآورم تا کنار دهاناش. لیوان را خم میکند و قرصها را یکی یکی پایین میدهد. در آن […]