هفتبرکه – فاطمه یوسفی: هر وقت صحبت از انتخابات میشود، خبرنگاران از شور انتخاباتی میگویند اما این همهی واقعیت نیست. خیلی از شهروندان هستند که در انتخابات شرکت نمیکنند، یا با توجه به شرایط فعلی کشور، دیگر انتخابات را موثر نمیدانند. صدای این شهروندان در هیاهوی انتخابات و خبرهای پرشمار گم میشود. در گروه ناراضیان […]
گزارش
هفت برکه- فاطمه ابراهیمی: آخرین دستپخت مادرم را شانزده سال قبل خوردم. این را یونس،ته تغاری مادر میگوید. فاطمه تنها دختر این خانواده من را به داخل اتاق دعوت میکند. لبخندی میزنم و میگویم خدا حفظش کند. به تختی که گوشهای از اتاق گذاشته است نگاه میکنم. خانمی میان سال با موهای سفید و چشمانی باز […]
هفتبرکه – فاطمه ابراهیمی: «من اگر از روز اول میدانستم پسرم بزرگتر که شد میتواند مثل دیگر بچهها راه برود، هیچوقت در تنهاییهایم اشک نمیریختم.» این را مادر حسین میگوید. مادری که بیست سال قبل با به دنیا آمدن حسین، کارش شده بود راز و نیاز به درگاه خدا برای تسکین ناامیدی. حسین آرام کنار […]
هفت برکه (گریشنا): قدیمیترین کتابخانهی عمومی خیرساز شهر با دستان خیر دیگری بار دیگر سرپا و زنده شد. فاز اول کتابخانهی عمومی شهر با حضور مهندس امیری، معاونت عمرانی کتابخانههای کشور و دکتر منوچهری،مدیر کل کتابخانههای استان فارس افتتاح شد. به گزارش هفت برکه: چهاردهم آذر ماه، فاز اول ساختمان کتابخانهی عمومی عظیمی در محل […]
هفت برکه- فاطمه ابراهیمی: «به ما که رسید به سر رسید.» این جمله را میگوید و پشت بندش بلند بلند میخندد. میگویم عجب بویی پیچیده است احمد آقا. خدا کند خوشمزه باشد. معصومه خانم،همسر احمد اقا که کنار دستم نشسته است میگوید:«ده سال است که برای خودش سرآشپزی شده است، مگر میشود مزهاش بد باشد؟» زیر […]
هفت برکه (گریشنا): نزدیک غروب است و صف نانوایی شلوغ، طبق روال همیشه هشت نان لواش سفارش دادم و تا آماده شدنش پول را از کیف پولم بیرون آوردم. نانها را که تحویل گرفتم پول را به نانوا دادم و با عجله از صف بیرون آمدم. نانوا همانطور که داشت عرق پیشانیش را خشک میکرد […]
هفتبرکه – فاطمه ابراهیمی: بازوبند کاپیتانیاش را امروز هیچ کس حق خودش ندانست. امروز بازوبند و قاب عکسش،کنار زمین فوتسال، تا دقایق آخر بازی همراه ما بود. بعد از امیر، زنگهای ورزش، هیچ شوتی به توپ نزدیم. چون رغبتی نداشتیم برای بازی. اما امروز این اولین بازی بدون حضور کاپیتان تیم بود. روحیهمان را باخته و […]
هفتبرکه – امیرحسین نوبهار: در ایران قدیم، رخداد اجتماعی در بسیاری از نقاط حول محور یک فرد یا خاندان واقع میشده است. در جنوب، به تاریخ هر کوی و برزن که سرک بکشید، به نام شیخ یا سیدی برمیخورید که محور اتحاد مردم در آن شهر یا روستا است. «لاور شیخ» روستایی از منطقه «جهانگیریه» […]
هفتبرکه – گریشنا: از بحران اقتصادی دهه هشتاد گراش ده سال گذشته است ولی کمتر به تاثیرات این رخداد در فضای اجتماعی و فضای کسب و کار گراش توجه شده است. ماهنامه عصر تراکنش که در زمینه فناوریهای پیشرفته فعالیت دارد. در گزارشی با تیتر «چیست آنچه خوانندش باگ» به سراغ این موضوع رفته است. […]
هفتبرکه – فاطمه ابراهیمی- میگوید: «ما هشت سال پشت سنگرها و خاکریز بودهایم اما امروز پشت میز خدمت و نوکری زائران آقا.» شربتش را هم میزند. میپرسم مزهاش خوب است؟ لیوانی را پر میکند و میگوید قبلا تست شده و مزهاش را همه پسندیدیم. مینوشم. همه نگاهم میکنند. هنوز تمام نشده با حالت چهرهام مزه […]
هفت برکه – فاطمه ابراهیمی: «من جای آغوش گرم مادری، طعم سرسخت نامادری را چشیدم و هنوز مزهاش زیر دهنم است. هشتماهه بودم که مادرم مرا پیش پدرم گذاشت و برای همیشه رفت خارج و آنجا مجدد ازدواج کرد. به مادر جوانم حق میدهم. چون اختلاف سنیاش با پدرم چیزی بیشتر از سه دهه بود.» یک […]
هفتبرکه – گریشنا: «به امید تشکیل یک آبادی، زمین را یکی بعد از دیگری از سلطان نیکنام خریدیم و خانههایمان را بالا بردیم و از آن به بعد اسم این منطقه شد سلطانآباد.» اما حالا بعد از دوازده سال، خبری از آب و آبادی در این منطقه نیست و مردم دست در گریبان مشکلاتاند. اما […]