هفت‌برکه – محمد خواجه‌پور: کباب گراشی یا کباب لاری؟ این چالشی است که هر از چند وقت در فضای مجازی به راه می‌افتد؛ دعوایی که در ظاهر بی‌ثمر است اما در نگاهی دیگر، می‌تواند یک جنگ برد-برد باشد، هم برای کباب‌خورها و هم برای اقتصاد منطقه جنوب فارس.

Kabab Khajehpoor

یک نگاه تاریخی

هر کدام از هواداران کباب گراشی و کباب لاری استدلال‌های خاص خود را برای این نامگذاری دارند. لاری‌ها «کباب لاری» را یک برند تثبیت‌شده در ایران می‌دانند و معتقدند که کباب مرینت‌شده (مزه‌دار شده) با ماست برای همه مردم ایران به این نام شناخته می‌شود و ثبت شده است. هواداران گراشیِ کباب، بر تنیدگی کباب در فرهنگ غذایی گراش تاکید دارند؛ و به ویژه اصرار دارند که کباب سال‌های سال پذیرایی اصلی در مراسم‌های عروسی گراش بوده است و پخت انبوه کباب ماستی، از عروسی‌های گراش آغاز شده و به تدریج تجاری شده است. آن‌ها معتقدند که برای کباب گراشی به قدر کافی تبلیغ نشده است وگرنه کباب آن‌ها هواداران بیشتری در میان مردم منطقه دارد.

چرا از اصطلاح هوادار برای کباب‌دوستان استفاده می‌کنیم؟

یک نگاه فوتبالی

برای اینکه ساده‌تر موضوع را بفهمیم، طرفداران کباب را به عنوان هواداران دو تیم فوتبال ببینید. فکر می‌کنید کل‌کل پرسپولیس – استقلال هیچ وقت منطقی است یا به نتیجه می‌رسد؟ هواداران فوتبال تنها آن بخش از واقعیت یا تاریخ را که تاییدکننده نظر آن‌هاست، برجسته می‌کنند.

کُری‌خوانی فوتبالی بی‌پایان است، اما بی‌فایده هم است؟ در نگاه اول، کری‌خوانی فوتبالی چیزی جز سردرد ندارد؛ ولی این کار هم برای هواداران لذت خاصی دارد و هم در نهایت باعث شده است که فوتبال به ورزش اول دنیا تبدیل شود. بدون این هواداران پرشور که حاضر هستند برای تیم خود هزینه کنند و وقت بگذارند، فوتبالی که حالا به یک صنعت بزرگ اقتصادی – سرگرمی تبدیل شده است، هیچ وقت وجود نداشت.

یک نگاه فلسفی

شاید اسم ژان بودریار (Jean Baudrillard) را نشنیده باشید. بودریار فیلسوفی است که در فلسفه پست‌مدرن، به ویژه در موضوع تاثیرات رسانه‌ای، بسیار شناخته شده است. فکر می‌کنید اگر بودریار زنده بود، کباب گراشی را می‌پسندید یا کباب لاری؟

ژان بودریار در کتاب «نظام اشیاء» به مقایسه پپسی و کوکاکولا می‌پردازد؛ دو برندی که همواره در تقابل با همدیگر تبلیغات می‌کنند و هر کدام دیگری را می‌کوبد و می‌کوشد مشتریانش را از آن خود کند. بودریار نشان می‌دهد جنگ بین پپسی و کوکاکولا، یک جنگ زرگری است و در واقع هر دو از این جنگ سود می‌برند. او این دو برند را نه صرفاً به عنوان نوشیدنی، بلکه به عنوان نمادهایی از فرهنگ مصرفی و نظام نشانه‌ها تحلیل می‌کند. از دیدگاه ژان بودریار، تصور انتخاب بین پپسی و کوکاکولا، یا هر کالای مصرفی دیگر، یک توهم است. نظام مصرفی با ایجاد این دوگانه، ما را به مصرف بیشتر ترغیب می‌کند. البته تبلیغات و رسانه‌ها، نقش بسیار مهمی در شکل‌دهی به نظام نشانه‌ها و ارزش‌های مرتبط به آن دارند. آن‌ها با خلق تصاویر و داستان‌های جذاب، این دو نوشیدنی را به نمادهایی از خواسته‌ها و آرزوهای ما تبدیل می‌کنند.

دوگانه کباب لاری/کباب گراشی هم در نهایت مصرف‌کننده را به سمت این خواسته می‌برد: «این چیه که این همه دعوا سرشه؟» و به دنبال درک این موضوع، «هراس از دست دادن لذتی که بسیاری آن را تجربه نکرده‌اند» او را وادار به مصرف می‌کند.

کم‌کم این دو کباب باید نظام نشانه‌های اختصاصی خود را تولید کنند. مثلا کباب لاری، کبابی باب ذائقه‌ی همه تعریف شود و کباب گراشی به عنوان کبابی مجلسی و گران‌تر شناخته شود. یا دوگانه دیگری مثل پیتزا / کباب یا خوشمزه / سالم حول این دوگانه شکل بگیرد.

یک نگاه اقتصادی

صنعت کباب بخشی از صنعت بزرگ‌تر گردشگری است و چرخه صنعت گردشگری بدون جذابیت‌ هیچ وقت نمی‌چرخد. این گردشگری می‌تواند در ابعاد مختلف بین‌المللی، ملی و حتی شهری باشد.

یک اوزی یا تهرانی که برای چشیدن کباب ماستی به لار، گراش یا کهنویه می‌رود هم یک گردشگر است. این گردشگر می‌تواند در نهایت آدم‌های دیگر را ترغیب به حرکت به سمت غوغای کباب کند.

اگر به کلیت صنعت کباب نگاه کنیم، پشت گرد و خاک این کری‌خوانی‌ها، تقویت صنعت گردشگری خوراک در منطقه دیده می‌شود. زیرا در نهایت به تولید کباب‌خور و در حالت مطلوب‌تر گردشگر منتهی می‌شود که هم کباب گراشی خواهد خورد و هم کباب لاری.

یک نگاه رسانه‌ای

رسانه‌ها به ویژه در دوران شبکه‌های اجتماعی با لایک و کامنت تغذیه می‌شوند. چرا خبرهای بی‌اهمیت فوتبالی مثل «باز شدن کفش یک فوتبالیست در حین تمرین» در رسانه‌ها بازتاب پیدا می‌کند؟ چون این خبرها به نوعی می‌تواند مخاطبان را به واکنش وادارد و با ایجاد تعامل بیشتر، هم رسانه را تقویت کند و هم مخاطب تازه‌ای را جذب می‌کند.

برخی این انتقاد را به رسانه‌های منطقه دارند که هر وقت این رسانه‌ها بیکار می‌شوند، یک پست از کباب منتشر می‌کنند و سیل کامنت‌ها آن‌ها را بالا می‌کشد. ولی باید پذیرفت در شبکه‌های اجتماعی، هر لایک و هر کامنت دارای آورده و ارزش اقتصادی است.

این چرخه‌ی اقتصادی در فضای مجازی نمی‌ماند و در نهایت این کامنت‌ها افرادی را ترغیب می‌کند که «دلم امشب کباب می‌خواد. بریم فیلاد یا کنار زیارت؟» و در نهایت تعامل در شبکه‌های مجازی به تراکنش مالی و گردش اقتصادی تبدیل می‌شود.

حساسیت موضوع از نظر رسانه‌ای این است که این جنگ در نهایت باید در سطح کباب و مهوه بماند و فراتر رفتن آن‌ها، سودی به هیچ کجا نمی‌رساند و یک شکست مطلق است.

یک نگاه اخلاقی

هر جنگ کلامی و هر کری‌خوانی تا جایی که باعث شود دو سمت ماجرا از مرزهایی عبور نکنند، خواستنی است. اما عبور از خط قرمزهایی مثل توهین، خشونت کلامی و فیزیکی و… نه تنها باعث دلخوری آدم‌ها از یکدیگر می‌شود، بلکه در نهایت ناظران بیرونی (توریست‌ها و گردشگران محلی و ملی) را از این دعوا دلزده می‌کند.

در جمع‌بندی این کباب‌اندیشی بلندبلند، باید سپاسگزار هواداران و کامنت‌گذاران کباب گراشی/ کباب لاری بود. آن‌ها شاید گاهی به خاطر ذات جنجالی شبکه‌های اجتماعی نتوانند خود را کنترل کنند، اما می‌توانند زغال صنعت کباب را در شبکه‌های اجتماعی شعله‌ور کنند و انرژی اصلی برای پخته شدن این صنعت نوپا در جنوب فارس باشند.

خطری که هواداران کباب لاری و گراشی باید به آن توجه کنند این است که نباید شعله را آنقدر بالا ببرند که نه تنها کباب، بلکه مشتری هم بسوزد.

کاش همه جنگ‌ها به خوشمزگی جنگ کباب بود که در نهایت سود آن به مردم برسد!