هفت‌برکه – راحله بهادر: در عصر ما، نقش رسانه‌ها در آفرینش، گسترش، بقا و یا فراموش‌شدگی فرهنگی و هویتی غیر قابل انکار است. در این میان، نقش رسانه‌های محلی در حفظ فرهنگ بومی با همه‌ی ابعاد آن و نمایش مردم‌ محلی، هم اهمیتی حیاتی دارد و هم مساله‌ای است که شاید کمتر برای آگاهی مخاطبان به آن پرداخته شده است. رسانه با مرکزیت دادن به مردم محلی، تاب‌آوری فرهنگی در مقابل رسانه‌های ملی، فراملی و شبکه‌های اجتماعی و با به سطح آوردن خرده‌روایت‌ها و هویت‌های فردی، بخشی از کار «نمایش مردم» برای مردم را با هدف ساخت جامعه با مشارکت همه‌ی اعضای آن به پیش می‌برد.

این یادداشت مروری بر نقش ما رسانه‌های بومی در این موضوع است و روز خبرنگار مناسبتی برای انتشار آن شد. پاسخ به این پرسش‌ها که «ما چرا هستیم؟ و چرا مجبوریم بمانیم تا چیزی از ما برای آینده بماند؟»

14040516 Joom 12 Resaneh

روزانگیِ رسانه‌های محلی در منطقه‌ی ما

رسانه‌های محلی برای مردم منطقه‌ی ما کارکردی روزانه دارند، چون در هر شهر حداقل یک رسانه‌ی فعال برای پوشش اخبار و رویدادهای متنوع آنجا می‌توان نام برد. این روزانگی از گرفتن برنامه‌ی بی‌برقی تا آگهی ترحیم، اخبار ادارات و خبرک توزیع شکر دولتی، هر کدام مخاطب خودش را دارد؛ کارکردی که نیاز دوطرفه هم برای رسانه و هم برای مخاطبش ایجاد می‌کند. اینها رسانه‌هایی هستند که با نداشتن پشتوانه‌ی مالی ثابت و قابل اتکا و مصونیت لازم برای در امان ماندن از محدودیت‌های متنوع و فشارهای بالادستی، عملا به جنگ برای بقا مشغولند. پس اغراق‌آمیز نیست اگر بگوییم صدای مردمِ خود بودن، پیکر همین مبارزه است که از زیر آوار محدودیت‌ها و فشارها بیرون آورده شده است!

در ادامه‌ی این یادداشت، علاوه بر توضیح برخی از نقش‌های رسانه‌های محلی، نیم‌نگاهی به نظریات هارولد لاسول Harold Lasswell و چارلز. آر. رایت Charles R. Wright دو نظریه‌پرداز و متفکر معاصر آمریکایی، درباره نقش و کارکرد رسانه‌های جمعی هم خواهم داشت، که آن را با رسانه‌های محلی از جمله رسانه‌ی هفت‌برکه، تطبیق داده‌ام.

اول: مرکزیت مردم محلی و مختصات آن

بهتر است از کارکرد اصلی رسانه‌های محلی، یعنی مرکزیت دادن به مردم محلی، شروع کنیم. ویژگی‌ای که نقش این رسانه‌ها را در مقایسه با رسانه‌های ملی، متمایز و در روزگار ما سخت‌تر می‌کند، تمرکز بر هویت بومی با همه‌ی ابعاد فرهنگی، اجتماعی، ادبی، سرگرم‌کنندگی، سیاسی و اقتصادی آن، برای جلب رضایت مخاطب خود و اضافه کردن به تعداد آنها است. مردم محلی (در حاشیه) که بر خلاف مرکز، کمتر قدرت و ابزاری برای ابراز و نمایش خود دارند و قاعدتا در مواجه با انبوه صداها و تصاویرِ «دیگران» در رسانه‌های مرجع، آنها هم سهمی می‌خواهند، رسانه‌ی محلی را برای نمایش و تماشای خود و همه‌ی ملحقات فرهنگی آن دوست دارند. در واقع «این رسانه‌ها با پرداختن و توجه به مظاهر فرهنگ‌ها و هویت‌های بومی و محلی، با ایجاد نوعی احساس لذت و امید به زندگی، نیاز روانی صاحبان این فرهنگ‌ها و هویت‌ها را به شناسایی و شناساندن خود برطرف می‌کنند.» (ببران و غفوری، ۳۱)

تاکید بر پرداختن به ابعاد زندگی مردمِ آن منطقه یا شهر، هم به نوعی خواست اصلی مخاطبان این رسانه‌ها برای تماشای خود در قالب رسانه و نمایش خود به سایرین است، و هم نقشی است که این رسانه‌ها برای ماندگاری در برابر رسانه‌های قدرتمندتر ملی و شبکه‌های اجتماعی برای خود تعریف کرده‌اند. این نقش سعی کرده حتی در شرایطی که موضوعی ملی می‌تواند این کارکرد بومی-محور را متاثر کند، کمرنگ نشود. در روزهای جنگ تیرماه امسال، دوگانگی چسبیدن به خط‌مشی همیشگی و تمرکز بر اخبار محلی یا حداکثر منطقه‌ای یا بازتاب اخبار جنگ، دوباره برای برخی مخاطبان ما پررنگ شد، که یادداشتش را به قلم سردبیر، می‌توانید اینجا مرور کنید. در واقع پاسخ به این سوال که چرا همچنان خط اصلی باید دنبال کردن زندگی ما در اینجا و رشته‌های وابسته به ما باشد، به چند برابر شدن اهمیت نیاز روانی مخاطبان برای حفظ تعادل زندگی و ایجاد حس دشوار امید به زندگی با تمرکز بر خودمان برمی‌گردد که در شرایطی مثل جنگی که تجربه کردیم، پراهمیت‌تر هم می‌شود.

در زمینه‌ی مرکزیت مردم در رسانه، یکی از کارکردهایی که هارولد لاسول برای رسانه‌های جمعی تعریف می‌کند، انتقال میراث اجتماعی[۱] از نسلی به نسل بعدی است که فرهنگ به عنوان یکی از اجزای آن آورده شده است. لاسول معتقد است: «آموزه‌های اجتماعی و فرهنگی عمدتاً توسط مؤسسات اجتماعی و آموزشی به‌عنوان «اجتماعی‌کنندگان» منتقل می‌شوند» (۸۷). نقشی که در عصر رسانه، به رسانه‌های دیجیتال منتقل شده است. رسانه‌های محلی با توجه به ماهیت وجودی‌شان یعنی پوشش اخبار، مردم و وضعیت مردمِ همان منطقه، اهمیت بیشتری در انتقال این آموزه‌ها و امید به اثربخشی آن بر اساس نیازها و زیست آنها پیدا می‌کنند.

از جمله تلاش‌های رسانه‌ها برای حفظ و احیا فرهنگ بومی و مشارکت نسل‌های مختلف در تجدید، حفظ و انتقال آن، بازگشت به میراث دیداری و شنیداری مربوط به تاریخ آن بوم است. در هفت‌برکه، هشتگ مَثَل که در آن خودِ مخاطبان ویدئو ارسال می‌کنند و یک ضرب‌المثل گراشی را می‌گویند و به طور کوتاه توضیح می‌دهند، یا هشتگ صحرو که پرداختن به سرگرمی‌های بومی در طبیعت است، و یا هشتگ یخدو که بررسی و مرور مجموعه اشیا مربوط به گذشته‌های گراش تاکنون است؛ همگی سعی در حفظ و حتی بازیابی و احیای هویت فرهنگ بومی ما با مشارکت خود مخاطبان دارد. در هشتگ گراشی‌خوانی هم، کودکان با خواندن اشعاری از کتاب اشعار گویشی «انار و بادگیر» سروده‌ی صادق رحمانی و ارسال آن به صورت ویدئو، بخشی از ساخت هویتی و مشارکت در فرهنگ بومی را بازی کردند.

از سوی دیگر، کارکرد سرگرم‌کنندگی رسانه‌ها هم بر کسی پوشیده نیست. رسانه‌های محلی هم با استفاده از ظرفیت‌های بومی در منطقه‌ی خود به نیاز مخاطبان برای تفریح و سرگرمی پاسخ می‌دهند. چارلز رایت در ادامه‌ی بحث لاسول در تعریف کارکرد‌های رسانه، کارکرد سرگرم‌کنندگی[۲] را به این لیست اضافه کرده است. بسیاری از ویدئوها در هفت‌برکه، مثل ویدئوی بازی‌ها و سرگرمی‌هایی مانند آجی‌پنَگی، گراش زیبا، گزارش‌های تصویری مختلف مانند حضور مردم در روزهای بارانی و یا حضور هواداران فوتبال بعد از پیروزی تیم‌شان در خیابان، هشتگ خردنی و… بخشی از اجرای این نقش بوده است.

دوم: تاب‌آوری فرهنگی در شرایط سخت و موج جهانی‌سازی

دومین نقش رسانه‌های محلی، ایجاد تاب‌آوری فرهنگی[۳] است. این مفهوم را از علوم اجتماعی گرفته‌ام، چون دامنه‌ی فرهنگ، گستره‌ی وسیعی برگرفته از اجتماع است که همه‌ی زندگی ما را در بر می‌گیرد. تاب‌آوری فرهنگی به توانایی یک جامعه یا فرهنگ خاص برای پاسداری و حفظ هویت فرهنگی، شیوه‌ها و آداب و سنت‌های خود در مواجهه با چالش‌ها و تهدیدات بیرونی یا درونی اشاره دارد.

می‌توانیم تاب‌آوری فرهنگی در رسانه محلی را به نوعی ایستایی در برابر فرهنگ غالبی ببینیم که بخش‌های زیادی از آن ملی و ایدئولوژیک، و بخش‌های زیادی از آن فراملی است. در بخش ملی، با وجود لزوم پاسداشت مفهوم ملیت، نیاز به استقرار و تداوم فرهنگ بومی برای ایجاد حس هویت جمعی در یک جامعه‌ی کوچک‌تر مانند گراش وجود دارد، تا افراد با احساس تعلقِ خاطر به آن شهر، برای حفظ و توسعه‌ی آن قدمی بردارند. در واقع تقویت حس شهروندی و هویت جمعی، لطف رسانه‌های بومی به ارکان سیستم حکمرانی است، تا بسیاری مفاهیم دیگر مانند امنیت، حقوق شهروندی، توسعه، نقدپذیری و …که در قالب‌های دیگر اتفاقا بسیار هزینه‌برتر است، با کار رسانه‌ای مخاطب‌پسندتر و شاید ارزان‌تر انجام شود و با تکیه بر ظرفیت‌های بومی همان جا و در چارچوب قانون، بخشی از مسئولیت بهتر کردن زندگی را تمرین و به جامعه بدهد.

چارلز رایت، متفکر معاصر آمریکایی در حوزه‌ی رسانه هم به نقش رسانه‌های جمعی برای ایجاد تغییرات اجتماعی در جوامع اشاره دارد و می‌نویسد: «نظریه‌پردازان نوسازی (Modernization) بر این باورند که ورود و گسترش رسانه‌های جمعی منجر به تغییراتی در اعضای جامعه و نهادهای اجتماعی می‌شود که در نتیجه، هم مردم و هم جامعه آمادگی بیشتری برای پذیرش تغییرات اجتماعی پیدا می‌کنند، و در این فرایند، «مدرن‌تر» و «توسعه‌یافته‌تر» می‌شوند.» (۲۰۰) در هفت‌برکه، هشتگ کمد که معرفی هفتگی فیلم، کتاب و موسیقی است، بخشی از آموزش را بر عهده گرفته است.

می‌توانیم نقد را یکی از نشانه‌های توسعه‌یافتگی فکری و تلاش برای تغییر، حداقل در جوامع مردم‌سالار، نام ببریم. انتقاد کردن، البته اگر راه به جایی ببرد، نشانه‌ی پویایی و سلامت روان یک جامعه است؛ یعنی شهروندان برای بهبود کیفیت زندگی‌شان واکنش نشان داده‌اند؛ خواه از سر درماندگی بابت شرایط سخت یا از سر امیدی رو به موت. لاسول «همبستگی اجزای جامعه در پاسخ به محیط» (۸۶) را یکی دیگر از کارکردهای رسانه‌های جمعی می‌داند؛ نقشی که اگر در گذشته بر عهده‌ی «رهبران» (۸۶) بود، در این عصر به رسانه واگذار شده است. رسانه‌های بومی این نقش را با تقویت نقدپذیری مسئولان و جسارت انتقاد در شهروندان به شکل کاربردی در جامعه پیاده کرده‌اند. در هفت‌برکه نقدها و تحلیل‌های فراوان مردمی در واکنش به اخبار شورا و تصمیم‌های شهرداری، و سایر جاها مثل بیمارستان و مدارس منتشر شده است و در مواردی تاثیر مثبتی بر تصمیمات و اجرای آن داشته است. این واکنش اجتماعی محصول تاثیر رسانه‌ی بومی بر شهروندانی است که رسانه را در سطحی قابل قبول معتمد می‌دانند.

اینجاست که لازم است نهادهای بالادستی‌، بیشتر به ظرفیت بالای رسانه‌های محلی برای توسعه‌ی مدنی اعتماد ‌کنند؛ به جای اینکه خودشان اصرار داشته باشند این را از تریبون‌های رسمی و اغلب خسته‌کننده انجام دهند. اگر چه نمی‌توانیم تضاد بسیاری از رویکردهای دو طرف را انکار کنیم، اما سپردن بخش بزرگی از مواردی که نام برده شد، در جوامع توسعه‌یافته، از دولت به رسانه منتقل شده و اولین قدم آن اعتماد کردن است. اینجا کارکرد رسانه‌ی محلی در خدمت آن سیستم بودن نیست، بلکه با تاکید بر اهمیت استقلال نسبی آن، بها دادن به ما شهروندان است، برای اینکه حداقل شهرمان را که بخشی از یک سرزمین بزرگ‌تر است و بهتر از سیستم حاکم آن را می‌شناسیم، جای بهتری برای زندگی کنیم. آیا این کار کوچکی برای سیستم است؟!

نقش نظارتی رسانه‌ها بر جامعه و بازتاب اخبار روزمره، مشکلات اجتماعی، و پیگیری آنها از مسئولان، امری رایج در آنها است. رسانه‌های بومی با توجه به کوچک‌تر بودن اجتماع‌شان و ارتباط نزدیک‌تر با مردم توانسته‌اند این نقش نظارتی را تا جایی که اجازه‌ی ورود داشته باشند، به خوبی ایفا کنند. یکی دیگر از نقش‌های سه‌گانه‌ای که لاسول برای رسانه‌های جمعی تعریف می‌کند همین نقش «نظارت بر محیط»[۴] (۳۸) است. او معتقد است رسانه‌ها با گردآوری و انتقال اطلاعات از پیرامون محیط، شامل اخبار، خطرات و فرصت‌ها، مخاطبان را آگاه می‌کنند. در این مورد می‌توان به گزارش هفت‌برکه در مورد نیاز به سیستم نوبت‌دهی آنلاین و صف‌های طولانی مردم اشاره کرد که باعث شد این بازتاب بی‌پاسخ نماند و مدیریت بیمارستان گراش همت کند و به آن سر و سامان بدهد. مورد دیگر صفحه‌ی ارسالی-خوانندگان یا «از چشم-شما» است که هر دو با ارسال مطالب از سوی مخاطبان است و گاهی توانسته است پس از بازتاب، مشکلی از شهروندان را در رابطه با محیط شهری یا ادارات حل کند. گفتگوهای زنده‌ی اینستاگرامی هفتاگرام هم با دعوت مستقیم از مسئولان برای بحث و پرسش و پاسخ در حوزه‌ی کاری خودشان، مسیر گفتگوی میان دو سوی جامعه‌ی گراش را فراهم کرد؛ دعوتی که بارها از سوی برخی مسئولان رد شد.

سوم: اهمیت خرده‌روایت‌ها و هویت‌های فردی

نقش سوم رسانه‌های محلی، به حاشیه رانده نشدن در برابر کلان‌روایت‌ها است، که باز هم فقط با تکیه بر فرهنگ بومی می‌توان به آن امید داشت. این دایره، از پرداختن به مناسک و آیین‌های بومی تا گویش و سنت‌ها و زندگی روزمره‌ی مردم گسترده است. حالا جهانی‌شدن با وجود انبوه شبکه‌های اجتماعی با مرزهای فرهنگ بومی در هم تنیده است؛ اما «تغییرات معاصر در رسانه‌های محلی با تغییرات وسیع‌تری در نحوه زندگی ما، نحوه کارکرد اقتصاد و نحوه کارکرد سیاست مرتبط است. حداقل از دهه ۱۹۹۰، پژوهشگران علوم اجتماعی به‌طور فزاینده‌ای تأکید کرده‌اند که نمی‌توانیم ایده «جوامع محلی» را به‌طور خودکار بپذیریم، به‌ ویژه اگر ما این‌ها را به‌عنوان جوامع اجتماعی، اقتصادی و سیاسی مستقل در نظر بگیریم. ما هنوز زندگی محلی داریم، اما زندگی‌ ما کمتر محدود به محل خود است، زیرا مردم بیشتر و بیشتر جابه‌جا می‌شوند، تعداد بیشتری از آنها به محل کار خود در جاهای دیگر رفت و آمد می‌کنند، تعداد بیشتری از کالاها و خدماتی که مصرف می‌کنیم، از مکان‌های دور تولید می‌شوند و برخی از مهم‌ترین تصمیمات تأثیرگذار بر زندگی‌ها و جوامع ما در جاهای دیگر اتخاذ می‌شود.» (نیلسن، ۵)

حفظ هویت و بازگشت به ریشه‌های هویتی در جوامع محلی قدرتمندتر از کلان‌شهرها است، چون احساس تهدید بیرونی از سوی نیرویی قوی‌تر، در مردم محلی جدی گرفته می‌شود و نیاز به بازتعریف و حفظ مرزها اتفاق می‌افتد. از یک سو تلاش برای بقا است و از سوی دیگر کوششی برای شنیده شدن در میان صدای رسانه‌های ملی و امواج جهانی شدن، که انبوه شبکه‌های اجتماعی آن را آسان و تسریع می‌کند. تریسا کاریلی در مقاله‌ی «صداهای به حاشیه‌رانده شده در گفتمان رسانه‌های جهانی» (۲۰۲۱) می‌نویسد: «در دنیایی که کلان‌روایت غالب است، افراد به طور سیستماتیک بر اساس ویژگی یا ویژگی‌هایی که دارند و باعث تفاوت در یک سیستمی از هنجارهای فرهنگی می‌شوند، کنار گذاشته می‌شوند.» (۲). این کلان‌روایت‌ها اغلب برگرفته از سیستم حاکم و نظام جهانی است و بنابراین کمتر جایی برای تکثر برگرفته از فرهنگ بومی قائل است.

حالا رسانه‌های محلی در کنار امکانات شبکه‌های اجتماعی، فرصت گسترده‌ای به دست آورده‌اند، تا میزبان خرده‌روایت‌ها و حتی هویت‌های فردی باشند و اعضای جامعه هم جایی برای پخش شدن صدایشان داشته باشند. در هفت‌برکه، هشتگ‌های گپتریا، درمیانه، آیین چراغ و… برای یادآوری نقش سرمایه‌های اجتماعی و اهمیت خرده‌روایت‌ها و هویت‌های فردی و برای نشان دادن «ما که هستیم و چه کرده‌ایم؟» شکل گرفته است. هشتگ گپتریا برای معرفی بزرگ‌ترهای حرفه‌ها، ستون درمیانه برای یافتن پیوند گراشی‌هایی که سال‌هاست دور از گراش زندگی می‌کنند، و آیین چراغ برای مرور کارنامه و زندگی شخصیت‌های اجتماعی و قدیمی شهر.

 جمع‌بندی: تا چیزی از ما برای آینده بماند

برای رسانه، سرمایه‌ای گران‌تر از مخاطب وجود ندارد؛ حتی در این تورم کمرشکن! و تلاش اغلب رسانه‌های محلی، بودن در کنار مردم برای بهبود حداقلی کیفیت زندگی است، تا نهایتا بتوانیم بگوییم ما هم برای بهبود این زندگی جمعی کاری کردیم. یادآوری این موضوع هر سال در روز خبرنگار نه یک تکرار، که مرور رسالت رسانه‌ای ما برای نوشتن و گفتن از شهر و مردم آن است؛ تا جایی که این صدا توقیف نشود. اگر چه بارها شکایت‌ها و رجوع به دادگاه نشان می‌دهد گاهی کار رسانه سخت‌تر هم شده است، اما همچنان یک سال دیگر در روز خبرنگار از خودمان و شما گفتیم و نوشتیم؛ تا چیزی از ما برای آینده بماند.

 

منابع:

ببران، ص. و غفوری، ف. (۱۳۹۱). «بررسی نقش شبکهٔ تلویزیونی استانی کردستان در بازتاب هویت بومی کردها». فصلنامه فرهنگ و ارتباطات دانشگاه آزاد اسلامی، ۱۲ (۳)، ۳۱-۵۹.

Carilli, T. (2021). “Marginalized voices in the global media dialogue”. In Oxford research encyclopedia of communication.  Oxford University Press.

https://doi.org/10.1093/acrefore/9780190228613.013.1136

Lasswell, H. D. (1948). “The structure and function of communication in society”. In L. Bryson (Ed.), The communication of ideas (pp. 37–۵۱). New York: Harper & Brothers.

Nielsen, R. K. (2015). “The uncertain future of local journalism”. In R. K. Nielsen (Ed.), Local journalism: The decline of newspapers and the rise of digital media (pp. 1–۲۵). London: I.B. Tauris.

Wright, C. R. (1974). “Functional analysis and mass communication revisited”. In J. G. Blumer & E. Katz (Eds.), The uses of mass communications: Current perspectives on gratifications research (pp. 197–۲۱۲). Beverly Hills, CA: Sage Publications.

Wright, C. R. (1959). Mass communication: A sociological perspective. Public Opinion Quarterly, 23 (۴), ۶۱۱–۶۲۲.

 

[۱] Transmission of Social Heritage

[۲] Entertainment

[۳] cultural resilience

[۴] Surveillance of the Environment