هفت‌برکه: وارد مغازه که می‌شوی، بوی خوش ادویه‌جات و داروهای گیاهی مشامت را پر می‌کند. در یک فضای کوچک، از جلوی در مغازه تا روی قفسه‌ها، زمین و پیشخوان، همه چیز با نظم چیده شده است. اینجا همه چیز پیدا می‌شود، از سنبل‌الطیب و عسل کوهی تا داروهای بسته‌بندی‌شده‌ی گیاهی. اسم عطاری آقای حاج محمدعلی مدرسی، «شفا» است؛ باغ کوچکی از گل و گیاهان خشک‌شده‌ای که شاید شفای دردی باشد. ما میهمان یکی دیگر از بزرگ‌ترهای شهرمان هستیم تا از زندگی و کارش بگوید.

Gaptaria Mohammad Ali Modarresi 1

از تجارت در بحرین …

رایحه‌ی رنگارنگ و دوست‌داشتنی مغازه در حرف‌های آقای مدرسی می‌پیچد و او داستان کوتاه زندگی‌اش را به گویش گراشی برایمان تعریف می‌کند.

حاج محمدعلی متولد سال ۱۳۲۹ است و هفتاد و چهار سال سن دارد. پنج دختر و یک پسر دارد که همگی ازدواج کرده‌اند. پسر و پدر در یک خانه با هم زندگی می‌کنند و پسرش به کار دیگری مشغول است.

حاج محمدعلی از قدیمی‌های کار و تجارت در بحرین است و اینجا خاطراتش بوی دریا و صدای امواج و داغی آفتاب جِنگ تابستان را می‌گیرد و ما را با خودش به جوانی‌هایش می‌برد و سال‌هایی که با امکانات کم، کار و رفت و آمد در غربت بسیار سخت بوده است. می‌گوید مدت چهل سال با حاج‌تقی حسینی در بحرین کار می‌کرده است. تجارت می‌کردند و همه چیز خوب پیش می‌رفت. تا اینکه اوضاع بحرین سخت شد و مجبور می‌شود مغازه را جمع کند و با ضرر مالی زیاد به ایران برگردد. حاج محمدعلی می‌گوید: «از ایران مبلغ هنگفتی پول به بحرین فرستادیم و بدهکاری کل بازار را دادیم. چکی که از طرف‌مان داشتیم هم وصول نشد و به ایران برگشتیم.»

قبل از انقلاب با شرکت مینو ایران کار می‌کرد و تنقلاتی مثل چیپس و پفک می‌خریدند و بعد از انقلاب به خاطر سخت‌گیری‌هایی که دولت بحرین برای رابطه با ایران داشته، با سنگاپور تجارت می‌کنند. تا آن مشکل مالی اتفاق می‌افتد و حاج‌محمدعلی به ایران برمی‌گردد و کار تازه‌ای را شروع می‌کند.

Gaptaria Mohammad Ali Modarresi 4

تا عطاری در گراش

او سررشته‌ای برای شروع کار عطاری نداشته است، اما مثل بسیاری از گپتریا که از بیکاری بیزار هستند و دوست دارند همیشه وقت‌شان با کار و تلاشی بگذرد، مغازه‌ی عطاری را راه می‌اندازد. سیزده سال است عطاری شفا را دارد و مشتری‌های متنوعی می‌آیند و می‌روند. مغازه‌ی کوچک او در خیابان امام، روبه‌روی پاساژ صادق قرار دارد.

حاج محمدعلی می‌گوید: «بیکاری مریضی است و به خاطر سن بالا و بیکار نبودن، این مغازه را می‌گردانم. عطاری‌ام کوچک است اما به خاطر سن بالا بیشتر از این از ما برنمی‌آید.»

ساعات کار مغازه طولانی است. صبح‌ها مغازه را از ساعت هشت و عصرها از ساعت چهار باز می‌کند. مسجد رفتن از کارهای روزانه‌ی او است و در برنامه‌های انقلابی، هر جا در گراش برگزار شود، شرکت می‌کند.

حاج محمدعلی هم در انجام کار خیر سهمی دارد و برای کار خیر از سود زیاد برای خودش چشم‌پوشی می‌کند. او عضو هیئت امنای موسسه‌ی امام علی‌ابن ابیطالب (ع) و جزو خیرین گراش است. کار خیر در گراش به هزار طرح و رنگ است و ثمره‌ی سال‌های دراز کار و زندگی در آن سوی آب‌ها. او هم معتمد چند نفر از خیرین گراشی است که از کشورهای حوزه‌ی خلیج ‌فارس برای انجام این کار نیک برایش پول می‌فرستند. او وسایل و مواد غذایی ضروری برای نیازمندان بومی را از بین اجناس مغازه‌ی خودش با سود کمتر نسبت به بازار بسته‌بندی می‌کند و به آقای مهیایی، عضو دیگر این موسسه‌ی خیریه، می‌سپرد تا در بین آنها توزیع کند.

گفتگوی ما با همراهی یکی از دوستان آقای مدرسی که مهمان او است به پایان می‌رسد. از مغازه که بیرون می‌آییم انگار لباس‌مان هم بوی باغ کوچک او را گرفته است و عطر عطاری شفا برای ما به یادگار می‌ماند.

Gaptaria Mohammad Ali Modarresi 2