هفت‌برکه – نوریه بلبل: سال‌های زیادی از دوران شناسنامه دادن و فامیل انتخاب کردن گذشته است. شاید به سن خیلی از ماها قد ندهد و از بزرگترهایمان داستان یا نکته‌ای در مورد بعضی از نام‌های خانوادگی شنیده باشیم. ۳ دی در تقویم ایران به نام روز ثبت‌ احوال نام‌گذاری شده است. خالی از لطف نیست که به مناسبت این روز، کمی پای قصه‌ی پشت نام‌‌های خانوادگیِ بعضی از گراشی‌ها بنشینیم.

برای اینکه یخ مجلس آب بشود اول از همه خودم شروع می‌کنم.

Bolbol 01

گل و بلبل

بلبل؟ بله، فامیل‌ ما بلبل است. بلبلی هم همان بلبل است با یک «یاء» اضافه‌تر.

همیشه، هرجایی بعد از گفتن فامیل‌ام، اگر کسی آن را نشنیده باشد، از زاویه‌ای که به چشم‌هایش می‌دهد می‌توانم تعجب‌اش را ببینم. من فامیلم را دوست دارم اما قبل‌ترها که کوچکتر بودم نه. قاعده‌ی زمان، همان که با گذ‌شتنش خیلی چیزها را عوض می‌کند، اینجا کارساز بوده و حسِ من را به فامیلم عوض کرده است. این روزها بیشتر از هر زمانی آن را دوست دارم.

فامیل ما تقریباً کم است. این را از وقتی فهمیدم که گاهی در گوگل اسم‌های مختلف را با فامیل‌مان سرچ می‌کنم و پیشنهادهایی که می‌دهد کم است.

خاطره‌ها و سوتی‌های زیادی دارم از شوخی‌هایی که بعضی‌ها با فامیل‌مان می‌کنند و به جای اینکه بلبل صدایمان بزنند، «قناری، طوطی» می‌گویند. من به پای این می‌گذارم که همان بعضی‌ها سدیم‌کلریدهای وجودی‌شان کمی از حد اشباع زیادتر شده و برای اینکه فشار خون نگیرند، آن‌ را کمی در احوالات زندگی‌شان خرج می‌کنند! بگذریم، اوایل ناراحت می‌شدم ولی همان قاعده‌ی زمان اینجا هم کارساز بوده و الان ناراحت نمی‌شوم.

فامیل‌مان رابطه‌ی مستقیمی با احوالات خانوادگی‌ و طایفه‌ای‌مان دارد. این را از وقت گذراندن با ما می‌شود، فهمید. سعدی هم در تایید حرف من این بیت شعر را گفته است «گر گلشن خوشبو تویی، ور بلبل خوشگو تویی/ ور در جهان نیکو تویی، ما نیز هم بد نیستیم».

بعضی وقت‌ها در جواب «چرا بلبل؟» مجبوریم قصه‌ی پشتش را که از نسل‌های قبل سینه به سینه نقل شده است، بگویم: روزی جد پدری‌مان حاج ماشالله، به همراه همسرش گلناز بانو، برای گرفتن شناسنامه می‌روند. موقع تقسیم فامیل که می‌شود، کارمند ثبت‌احوال گویا اهل دل و حافظ‌شناس بوده به حاج ماشالله می‌گوید نام‌ خودت و همسرت چیست؟ در جواب می‌گوید: «نام ماشالله، نام همسر گلناز». کارمند ثبت‌احوال هم می‌گوید: «گل که داری. پس یک بلبل کم داری!» و از آنجا بود که فامیل‌مان می‌شود بلبل.

پس دقت کنید که فامیل ما بلبل است، نه دیگر پرنده‌های زینتیِ خوش‌اَلحان.

‌فروهر

قصه‌ی پشت نام‌های خانوادگی‌مان که فقط این نیست. ما داستان دیگری هم با نام‌ خانوادگی دو مادربزرگ‌هایم داریم. «فروهر». بله درست شنیدید، فامیل دو مادربزرگ‌هایم فروهر است. زمانی که هر دو در قید حیات بودند ماجراهایی با فامیل‌شان داشتند.

همیشه برایم سوال است روزی که پدرِ مادربزرگ‌هایم، حاج حسنعلی، برای شناسنامه مراجعه می‌کند، کارمند ثبت احوال لابد گفتار، کردار و پندار نیک حاج حسنعلی را دیده و این فامیل را برایش انتخاب کرده است. البته بگویم این داستان تخیل ذهن من است و هیچ سندی در طایفه ندارد.

در ادامه‌ی داستان‌های پشت پرده‌ی این نام‌خانوادگی، داستانی را سربسته بگویم که همیشه بعد از دیدن شناسنامه‌ی بی‌بی‌ می‌گفتند. «خانم فروهر، لیلا چه نسبتی با شما دارد؟» بی‌بی هم در جواب می‌گفت: «دخترم.» لازم است در توضیحات بگویم که خاله‌ای به نام لیلا دارم یا خودتان متوجه شدید؟

‌‌احوالات کارمند و شخصیت افراد

کارمند ثبت احوال در آن زمان‌هایی که شناسنامه و فامیل‌ها را تقسیم می‌کرده، بنا به احوالات درونی خودش یا مردم به آن‌ها شناسنامه می‌داده است. مثلاً بعضی روزها اداره ثبت‌ احوال کارمند خسته‌ای را برای این کار انتخاب می‌کرده که حال نوشتن نداشته یا نمره‌ی چشمش کم بوده و کمی خطای نوشتاری را چاشنی کارش می‌کرده و بعضی از حسینی‌ها را برای صرفه‌جویی در جوهر خودکارش حسنی نوشته است. لابد استدلال‌ش این بوده حسن و حسین برادرند و هر دو مطیع پدر و مادر هستند. پس فرقی با هم ندارد.

‌‌اشتباه‌نویسی یا حروف‌اندازی در آن سال‌ها یک چیز روتین بوده و کسی زیاد پی‌اش را نمی‌گرفته است. مثال‌های زیادی از نام‌های خانوادگی داریم که این مسئله را دارند و بعضی از آن‌ها یک یا چند حرف کم، اضافه یا جابجا نسبت به نام‌خانوادگی اصلی‌شان دارند. به عنوان مثال شامحمدی / شاه‌محمدی، یا پابرجا که در نوع خودش خیلی جالب است. «یاء» در کل این نام‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خانوادگی در گردش است. ۴ شکل نوشتاری دارد: پابرجا، پای‌برجا، پابرجای، پای‌برجای. با شنیدن آن در پسِ ذهنم صدای سالار عقیلی با آن ابهت همیشگی‌اش می‌آید که می‌گوید: «وطنم ای شکوه پابرجا!»

‌بعضی از نام‌های خانوادگی ارتباط مستقیمی با شخصیت افراد آن خانواده دارد. به حسب اتفاق یا واقعیت، شخصیت‌ آن‌ها با نام‌خانوادگی‌شان تناسب دارد. مثلاً «آرامین»ها که نام‌خانوادگی‌شان با شخصیت‌شان تناسب زیادی دارد.

‌قدیم و جدید

سوالی که همیشه از خودم می‌پرسم این است: چرا الان مثل قدیم نیست و زن‌ها حقوق برابری نسبت به مردها ندارند، در حالی که قدیم اینطور نبوده و حتی برای بچه‌های تازه به دنیا آمده، می‌توانستند با شناسنامه‌ و نام‌ خانوادگی مادرشان شناسنامه بگیرند؟ الان تا شناسنامه‌ی پدر و هفت جد پدری نوزاد را رو نکنید که شناسنامه نمی‌دهند.

مثال: آقای غفوری می‌گوید برای عموی‌شان با فامیل مادری‌اش «راستی» شناسنامه گرفته‌اند. فکر می‌کنم این از توطئه‌هایی باشد که غرب در طول این سال‌ها به ما کرده است.

فرار از سربازی

قصه‌ی بعضی‌ها هم فرار از سربازی بوده است. بزرگتر خانواده برای پسرانش نام‌های خانوادگی‌ مختلفی را انتخاب می‌کرده است که از قانون تک‌فرزندی استفاده کند و فرزندش از سربازی معاف شود. البته این خانواده چون همچنان در حال فرار هستند دوست نداشتند نام فامیلی‌شان را بنویسیم. 

مورد دیگری هم داریم که بعضی‌ها برای پسوند نام‌خانوادگی‌شان را اسم شهرهای همسایه استفاده می‌کرده‌اند که برای اعزام شدن به سربازی در شهری به غیر از شهر خودشان دنبال آنها بگردند!

قضیه تغییر دادن نام خانوادگی هم قصه دیگری است که آن را به کامنت‌های شما وا می‌گذاریم. شما چه خاطره‌ای از نام خانوادگی خودتان یا فامیلی‌های غیر معمولی که شنیده‌اید، دارید؟ آن را بنویسید تا در گزارش بعدی به سراغ آن‌ها برویم.