هفتبرکه – غلامرضا آرمانمهر: تاریخ گراش را که کنکاش میکنیم، به شخصیتهای برجستهای برمیخوریم که هرکدام به فراخور نیازهای روزِ جامعه، آستینِ همت بالا زدهاند و در جهت رفع نیازها و پیشرفت همهجانبهی گراش، اقدامات شایسته و کارهای ماندگاری انجام دادهاند. حاج زینل آخوند در عهد شاهصفی صفوی، مسجد آخوند را ساخت و بنایی باشکوه از معماری دورهی صفویه را برای ما به یادگار گذاشت. حاج اسدالله دهباشی در عهد قاجار نیاز اساسی شهر را رشد و توسعهی زیرساختهای شهری دید و بناهای عامالمنفعهی بسیاری از جمله برکهی حاج اسدالله، برکهی کل، حمام دهباشی و مدرسه علمیه را برای ما به یادگار گذاشت. در چند دههی گذشته نیز بزرگمردی به نام حاج شیخ احمد انصاری در آسمان سخاوت گراش ظهور کرد و اقدامات فراوان و درخور تحسینی در حوزهی درمان و آموزش را به سرانجام رساند. بزرگی این افراد فقط در همت و سخاوتشان نیست، بلکه در درک درست و دقیقشان از نیاز روز جامعهشان است. هر کدام از آنها مسیر دهههای آیندهی گراش را پیریزی کردند.
و خوشبختانه این رشتهی نامرئی از همت و درک برای گراش قطعشدنی نیست. امروز جوانانی خوشفکر و بلندهمت پا به میدان گذاشتهاند که اندیشهی بزرگان دیروز گراش را به خوبی شناختهاند و ادامهدهندهی راه آنان خواهند بود. یکی از آنها سعید عبدالهی، از جوانان شاغل موفق در حوزهی خلیج فارس است که قلبش برای گراش میتپد و دغدغهی زادگاهش را دارد. او نیز همچون حاج کریم سعادت و حاج علی علیپور، عرصهی فرهنگ و میراث فرهنگی را برای فعالیت عامالمنفعهی خود برگزیده که از دیدگاه من، اولویت امروز گراش است. ذکر این نکته ضروری است که افراد بسیاری وجود دارند که تاریخ گراش در همهی ابعاد رشد و پیشرفتش، مدیون همت بلند آنان است اما ذکر نامهای بیشتر در این مقاله نمیگنجد.
میتوان گفت وجه اشتراک شیخ زینل آخوند، حاج اسدالله دهباشی، شیخ احمد انصاری و امثال حاج سعید عبدالهی، درک صحیح از جامعه و شناخت نیازهای روز گراش است. در مطالب ستون «چهارشنبهها با میراث» سعی کردهام دیدگاهم را در مورد اهمیت حوزهی میراث فرهنگی و گردشگری در رشد و توسعهی شهرمان گراش و بلکه کل منطقه توضیح بدهم. اما در این مقاله، به این سوال میپردازم:
اهمیت ساخت موزه برای گراش چیست؟
یک) تثبیت سه دهه فعالیت در حوزهی میراث فرهنگی
حدود ۳ دهه از فعالیت متمرکز در حوزهی میراث فرهنگی میگذرد، مسیری پرفراز و نشیب همراه با دستآوردهای بزرگ؛ از شناسایی و حفظ آثار تاریخی و ثبت آنها در فهرست آثار ملی کشور گرفته تا مرمت و احیای بناهای شاخص تاریخی شهر.
امروز ساخت موزه، در وهلهی اول مهر تاییدی است بر چند دهه فعالیت در حوزهی میراث فرهنگی و همچنین جایی است برای تبلور ابعاد گوناگون این حوزه، مانند حفظ و نگهداری اشیا و اسناد تاریخی و ارائه آنها به علاقهمندان، بازآفرینی و احیای سنتها و آیینهای محلی و میراث ناملموس و…
دو) مکانی برای انتقال فرهنگ و دریچهای به سوی توسعهی پایدار
موزهها امروزه علاوه بر کارکردهای پیشین خود، محلی برای آموزش و انتقال مفاهیم و اندیشههای بشری در سطوح مختلف هستند و سندی قابل دفاع و محکم در دفاع از هویت تاریخی، فرهنگی و ملی محسوب میشوند. موزهها دیگر صرفا مکانی برای انبار و به نمایش گذاشتن اشیا و آثار نیستند، بلکه مکانی برای انتقال پیامها و اندیشهها، آرمانها و تجربیات بشریاند.
موزه به عنوان قویترین بخش و نشانهی حامل فرهنگ گذشته، در نزدیکی دو مفهوم گردشگریِ فرهنگی و توسعهی فرهنگی، نقشآفرینی بسیار دارد؛ زیرا گردشگرانی هستند که تاریخ را از دریچهی فرهنگ مورد توجه قرار میدهند و این گروه گردشگران فرهنگی نام دارند. به عقیده کارشناسان و صاحبنظران، گردشگری فرهنگی میتواند دریچههای نوینی از شناخت و توسعه پایدار را برای جوامع بگشاید. با یک نگاه سریع به تجربهی کشورهای حوزه خلیج فارس، از قطر تا امارات، میتوان نقش پررنگ موزههای تازهتاسیس را در توسعهی گردشگری آنان مشاهده کرد.
سه) نیرومحرکهی جدید برای اقتصاد شهر
ابتدا اجازه بدهید مروری بر یک تجربه جهانی داشته باشیم. اوایل دهه ۹۰ میلادی، شهر بیلبائو در اسپانیا به شدت در رکود اقتصادی قرار داشت. در این میان، موسسهای با هدف بازسازی قسمتهای مختلف شهر بیلبائو شروع به فعالیت کرد. در همان زمان، سالامون گوگنهایم که توانسته بود از طریق درآمد فراوان از موزهی گوگنهایم نیویورک از بحران اقتصادی گذر کند، به همراه توماس کرنز، مدیر موزه گوگنهایم، تصمیم گرفتند که شاخهای دیگر از این موزه را در اروپا افتتاح کنند. بنابراین، مقامات شهری بیلبائو علاقهی خود را به افتتاح موزه در شهر خود اعلام کردند و با جدیت و پیگیریهای لازم، توانستند مدیران موزه گوگنهایم را به این امر متقاعد سازند.
در ادامه، موزهی خیرهکننده و پرعظمت گوگنهایم توسط معمار معروف، فرانک گری، طراحی و ساخته شد. این موزه در سال ۱۹۹۷ افتتاح شد و امروز یکی از برترین موزههای هنری جهان محسوب میشود و سالانه میلیونها نفر برای بازدید از این شاهکار معماری راهی بیلبائو اسپانیا میشوند. بدینسان، این موزه یکی از علل اصلی رونق اقتصادی شهر بیلبائو محسوب میشود.
حال با نیمنگاهی به همین تجربه میتوان خوشبین بود که گراش، که نه از نظر جادهای در شاهراه اصلی قرار دارد و نه از نظر صنعت و تولید و کشاورزی حرفی برای گفتن، با احداث یک موزهی شگفتانگیز به مرکزیت فرهنگی و هنری در منطقه و جنوب کشور تبدیل شود و اینگونه سالانه پذیرای تعداد زیادی از گردشگران داخلی و خارجی باشد. امروزه فواید همهجانبهی گردشگری و مزایای اقتصادی و فرهنگی آن بر هیچکس پوشیده نیست.
چهار) تقویت روند طی شده تاکنون
یکی دیگر از نقطهقوتهای پروژهی موزه بزرگ گراش، انتخاب معتمدین و مشاورینی کاربلد و خوشذوق است: حاج ناصر خدمتی و استاد حبیب الله مهرابی که خود از فرهنگیان و مدیران باسابقه، مخلص و دلسوز گراش هستند. این باعث شد از همان ابتدا روند پیگیریهای طرح با استفاده از خرد جمعی در مسیری حرفهای و درست قرار گیرد.
همزمان با پیگیریهای اداری مربوط به این پروژه، تاکنون جلسات متعددی با فرهنگیان، هنرمندان و مهندسان شهر برگزار شده تا با اخذ نظرات متخصصین این حوزهها و استفاده حداکثری از ظرفیتهای بومی، حداکثر تلاش در جهت طراحی و ساخت این پروژه ماندگار صورت گیرد.
همچنین با گفتگو با نمایندگان فعال خیر از مدتها قبل تابهحال و نظر بلند خود خیر گرامی مبنی بر مقیاس عظیم پروژه و دربرگیرندگی بالای فرهنگی در خطهی جنوب، نیاز به استفاده از تجربیات مهندسان و متخصصان کشوری شاغل در این زمینه و مذاکره و گفتگو با بزرگان حوزهی معماری در سطح ملی شکل گرفته و با صبر و حوصله انشاءالله پیش خواهد رفت. جلسات متعددی نیز پیرامون چگونگی روند طراحی موزه انجام شده و پیگیریها همچنان ادامه دارد تا با ترکیبی از بهروزترین متدهای معماری روز دنیا و همچنین نیروهای متخصص بومی که در این زمینه شناخت و فعالیت دارند، اقدامی شایسته و درخور تحسین در این برهه از تاریخ برای آیندگان به یادگار بماند.
به عقیدهی من، روندی که تاکنون در این طرح طی شده است، میتواند یک الگوی روشن برای چنین فعالیتهایی باشد، تا استفاده از نیرو و خرد جمعی و بها دادن به تخصص و روزآمدی، به امری نهادینه تبدیل شود.
دیگر نوشتههای مهندس غلامرضا آرمانمهر، معمار و مرمتکار آثار میراث فرهنگی، را در این صفحه بخوانید.
خبر مرتبط:
https://www.gerishna.com/archives/122876
محمدامین نوبهار
۲۷ خرداد ۱۴۰۱
ممنون غلامرضاجان. کمی اختلاف نظر داریم اما همانطور که در کامنت اول گفتم، تصور میکنم این انرژی میتواند جای بهتری صرف شود. با تمام این حرفها خوشحالم که آدمهایی همچون شما در این حوزه فعالید و پیگیر این مسائل هستید.
غلامرضا آرمانمهر
۲۷ خرداد ۱۴۰۱
درود امینجان
ممنونم از اینکه مطالب رو خوندی و نظراتت رو بیان کردی. صحبتهات رو خوندم و لازم دیدم پاسخ بدم.
با یک سوال میتونم شروع کنم،
اینکه به نظر شما آیا ساباطها و خونههای تاریخیمون خراب بشن و موزهای هم نداشته باشیم بهتره؟
یا ساباطها و خونههای تاریخیمون تخریب بشن و موزهای هم داشته باشیم؟!
فکر میکنم منظورم از طرح این سوال مشخصه!
صدالبته صحبتهای ما و حمایت از طرح موزه، به معنی رها کردن آثار کردن تاریخی نیست. حدود یک دهه است که عمر و زندگی ما گره خورده با بافت و آثار تاریخی و از هر فرصتی استفاده میکنیم برای حفظ یکایک خونهها و ساباطها و آبانبارها…
اما سیاست ما جذب حداکثری خیرین، سرمایهگذاران و علاقهمندان است و از هر پیشنهادی که به نحوی موجب حفظ و پاسداشت میراث ملموس و ناملموس ماست استقبال میکنیم.
در ادامه این رو هم اضافه کنم که ما به توسعه در همهی ابعادش فکر میکنیم و حفاظت بدون توسعه و یا توسعهی بدون حفاظت، هرکدام به تنهایی ما رو به
توسعهی پایدار نخواهد رساند.
چه بسا اندیشه ساخت موزه از دل همین فعالیتهای حفاظتی بیرون اومده باشه و پسفردا از دل این موزه اندیشههای حفاظتی رشد خواهد کرد و این دو مکمل و
لازم و ملزوم همدیگه هستن.
در مثال بیلبائو هم که در متن ذکر شد، سیاستگذاران اون دوره هم به حفظ بناهای قدیمی توجه داشتن و هم ساختن بناهای جدید با رویکرد فرهنگمحور.
در جمعبندی این رو بگم که ضمن احترام به نظرت، معتقدم حالا که خیر گرانقدر آستین همت بالا زده و وارد این وادی شده وظیفهی همهی ماست که حمایت کنیم و دست به دست هم بدیم تا بهترین اتفاق برای شهر رقم بخوره.
امین نوبهار
۲۶ خرداد ۱۴۰۱
بیشک انگیزهی خیر بزرگوار تحسینبرانگیز است و نیت نیکوی ایشان و فعالان عزیز شهر برکسی پوشیده نیست. در سهدههی گذشته فعالیتهای افراد مختلف در حوزه میراث و فرهنگ شهر روبهجلو بوده است و پشتیبانیهایی که از گروههای جوان شده، موثر بوده است و امروز میراث فرهنگی به یک دغدغهی «نسبتا» عمومی تبدیل شده است و توجه نیکوکاران را جلب کرده. با این وجود سوال مهمی وجود دارد که من انتظار داشتم مهندس آرمانمهر عزیز به عنوان یکی از پرچمداران حوزه میراثفرهنگی جنوب در این یادداشت به آن پاسخ داده باشند و در این یادداشت و در مطالبی که دورادور دنبال میکنم پیدایش نمیکنم.
پرسش اساسی این است که چگونه وقتی میراث فرهنگی هنوز در جایجای شهر، همچون خانهها و برکهها و ساباطها زندهاند، ساختن یک محیط به بهانهی حفظ میراث درست ارزیابی میشود؟ آیا این هزینهی بزرگ مالی که خیر بزرگوار متقبل شده است، اگر به صورت گسترده در احیای بافت تاریخی شهر، گذرهای تاریخی و المانهایی که هنوز زندهاند و دارند آخرین نفسهایشان را میکشند، خرج میشد، شهر به یکباره تبدیل به قطب گردشگری نمیشد؟ موزهی خانه شهیدان عظیمی روی زمین مانده باشد و موزهی دیگری بسازیم با دیوارهای نونوار؟ ساباطها تخریب شوند و ما مرکز فرهنگی-تاریخی بسازیم؟ تعجب بنده این است که عزیزانی حامی این پروژهی هستند که همگی مستحضرند که چگونه بادگیرها دارند فرو میریزند و بافت تاریخی شهر از بین میرود. بیشک گراش زمانی میتواند در مقایسه با بیلبائو قرار بگیرد که تمام شهر مقصد گردشگری باشد. نه اینکه یک موزه داشته باشد به مساحت بسیار. در حالی که دورهی ایجاد موزهها دارد به سر میرسد و شهرها تبدیل به موزههای بزرگ میشوند، ما چرا داریم قربانصدقهی یک سازه میرویم که هنوز خطوربط و نقشهاش برایمان به نمایش درنیامده است.
ابتدای نوشته تاکید کردم که میدانم و ایمان دارم که همهی این بزرگواران قطعا قصدشان خیر است. اما معلوم نیست چه پارامترهایی برای این پروژهی «بزرگ» وجود دارد که ما آن را نمیبینیم!