هفتبرکه – مریم مالدار: چای تنها یک نوشیدنی نیست بلکه یک تکه از زندگی است که در آن رنگِ خوش فرهنگ و آیین نمایان است؛ فرهنگی که در تشباد و بَس و فسیل ریشه دارد و نسل به نسل با یک استکان چای، بیوقفه و آرام روایت میشود. روایتی کهن و دیرینه از زندگی، دوستی، همدلی، یکرنگی و ماندن…
برگِ سبزِ جادویی چینی
پنج هزار سال قبل، درست روزی که دستان پرمهر باد، برگهای سبز چای را درون ظرف آب امپراتور چین، شن نونگ (Shennong) رها کرد، جهان رنگ تازهای به خود گرفت؛ یک رنگِ گرمِ خواستنی که خستگی را از دوش هر مرد و زن میگرفت. از آن زمان، چای یارِ همیشگی و وفادار انسانها باقی ماند.
کلمهی «چای» برگرفته از زادگاه اصلیاش یعنی کشور چین است. چینیها برای نویسهی 茶 دو تلفظ متفاوت در گویشهای خود داشتند: در شمال و مرکز چین، آن را چا (chá) میگفتند؛ و در جنوب، بهویژه در منطقهی آموی Amoy، آن را تی (te) تلفظ میکردند. هر دو صورت به واژهای واحد در چین باستان بازمیگردند. تلفظ جنوبی te از طریق بازرگانان هلندی وارد زبانهای اروپایی شد و به صورت tea یا thé و tee در انگلیسی و دیگر زبانها در آمد. در مقابل، تلفظ شمالی cha از طریق مسیرهای زمینی جاده ابریشم به ایران، هند و آسیای مرکزی رسید و به همین سبب در زبانهای فارسی، ترکی، هندی و روسی، واژهی «چای» یا chai برای این نوشیدنی محبوب رایج شد.
ورود شکوهمندانه به ایران
پیشینیهی حضور چای سیاه در ایران به قرن نهم هجری برمیگردد، اما کشت آن در ایران دیرتر شروع شد و حدود یک قرن سابقه دارد. پیش از آنکه عطر خوش چای در استکانهای کمر باریک بپیچد و با قند پهلویش دلبری کند، قهوه بر تخت سلطنت نوشیدنیهای داغ تکیه زده بود.
اما در دوره صفویه، چای، این یار و مونس روزهای کسالتبار و شبهای دراز، آرام آرام از طریق کاروانهایی که از طریق جاده ابریشم عبور میکردند وارد ایران شد. چای در دوره صفویه کمرنگ ماند، تا اینکه در دوره قاجار، میرزا محمدکاظمخان معروف به کاشفالسلطنه (نور به قبرش ببارد) در بازگشت از هندوستان، بذر چای را با خود به لاهیجان آورد و بدون آنکه اجازه رسمی داشته باشد در خاک شمال کاشت. از آن روز به بعد، ایران به شکل رسمی وارد دنیای چای شد و به عنوان تولیدکنندهی چای شناخته شد و بخشی از هویت فرهنگیاش را از نو بنا کرد.
با این اتفاق مبارک، قهوه با تمام تلخیش، تاج و تختش را به شیرینی و دلربایی چای داد. بدین ترتیب، در ایران هم چای دومین نوشیدنی پرمصرف بعد از آب شد.
برافراشتن پرچم چای در جنوب و گراش
ورود چای به گراش احتمالاً همزمان با گسترش مصرف چای در ایران در دوران قاجار بوده است. البته با توجه به موقعیت گراش در مسیرهای تجاری، بهویژه از طریق بندرعباس، میشود حدس زد که چای با سرعت 4G نسبت به باقی استانها به گراش رسیده و پرچم قرمزش را در دل گراشیها برافراشته است. چای از آن به بعد شده رفیق گرمابه و گلستان هر گراشی. مجالس گراشیها بدون چای میشده مصداق «عیشی که سیا شِینی، گِشتی که پیا شِینی» (مجلس عروسی که رقاص و خواننده نداشته باشد و کبابی که پیاز نداشته باشد)!
چای ابتدا به شکل فلهای و عموما در وزن پنج کیلویی با جعبههای چوبی وارد میشد و پس از رسیدن به مقصد، در کاغذهای کاهی و به اندازههای مختلف در مغازههای گراش به فروش میرسید.
پس از آن، چای در بستههای یککیلویی و بستهبندیهای شکیلتر و مرتبتر وارد بازار شد. همین پاکتهای یککیلویی چای نیز در جعبههای چوبی نود سانتی (یارد) با نظم روی هم چیده و سپس با یک طوق فلزی، جعبهها مهر و موم میشد تا محموله چای در کنار باقی اجناس خارجی به سلامت در بنادر ایران پهلو گیرد.
سال ۱۹۸۹ یعنی تقریبا ۳۶ سال پیش، گروه سلطانیز، یک گروه بستکی ساکن در بحرین، یک آهنگ بستکی در وصف چایی خواند که تا ابد گواهِ محبوبیت این نوشیدنی در منطقه است:
ای چای چایی، کلهم درد اکن
بیچاره چایم، رنگم زرد اکن
۲۰ سال پیش هم فرامرز آصف با بازخوانی این ترانه با ریتم شاد و مناسب عروسی، پرچم طرفداران چای را دوباره برافراشته کرد:
من فقط به خاطر تو زنده هستم
چایی چایی
گلابی و شمشیری، رقیبان همیشگی
برای شیرجه زدن در دنیای گرم و دلنشین چای، باید انواع برندها را بررسی کنیم، بخصوص چایهای نوستالژیکِ همیشه ماندگار، «گلابی» و «شمشیری»، دو اسم نامآشنا برای عاشقان!
در دهه ۳۰ شمسی، چای گلابی از هند، با یک بستهبندی ساده اما ضخیم و خوشرنگ، در خانهی گراشیها جا خوش کرد. چای گلابی دارای یک بستهبندی صورتی عامهپسند با تصویر گلابی با دانهبندی شکسته «باروتی» بود که حتی آنهایی که سواد نداشتند، آن برند گلابی را به راحتی تشخیص میدادند و میخریدند و از مزه و عطر فوقالعادهاش لذت میبردند.
پشتبندش در اواخر دهه ۳۰، چای شمشیری با دانهبندی قلمی و لوگوی دو شمشیرِ به هم گره خورده با قلدری و نشان تضمین کیفیت، وارد شد تا کنار گلابی نوستالژیکترین برندهای چای در گذشته شوند.
چایهای روی منقل هنوز به نقطهی جوش و خوشرنگی نرسیده بود که برند «احمد» و «گلستان» هم در کنار آنها مدال افتخار و شهرت گرفتند. در گراش شنیده میشد که چای برند «احمد» متعلق به حاج شیخ احمد انصاری است، اما پس از جستجو مشخص شد بنیانگذار شرکت چای احمد، یک شخص دزفولی به نام رحیم افشار است و نام شرکت برگرفته از نام پدرشان احمد افشار است.
و در دهههای اخیر، کشت چای در گوشهگوشه جهان از جمله لاهیجان ایران شتاب بیشتری گرفت تا کارخانههای چای با اسامی مختلف، از جمله «جهان»، «شهرزاد»، «شاهسوند» و… روانه بازار شوند؛ اما باز مزهی خاطرهانگیز گلابی و شمشیری از یاد و خاطر بیبیهایمان نخواهد رفت.
از اصالت چای قلمی تا خاکبرسریِ تیبگ
گذشته از برند چای، نوع چای هم بسیار مورد مداقهی بزرگترها بوده است و هر کدام جایی و مکانی داشته است.
۱. چای قلمی «بلند برگ»: ابتدای قصهی چای همان عطر اصیل چای هند و سیلانی است که خاصِ مردم قدیم بوده، از دم کردنش گرفته تا نوشیدنش! چایهای قلمی عموما دیردَم است اما پس از دم کشیدن، عطر و طعم منحصربهفردی دارد. اصطلاح «چای دیر دمن» در فرهنگ عامه گراش، از همین اصل گرفته شده و خطاب به نوزاد یا کودکی استفاده میشود که چهرهی زیبایی ندارد؛ به عبارتی، یعنی بچه بزرگ که بشود زیبا خواهد شد.
چای قلمی یک انتخاب اصیل و نشانهی احترام متقابل به خود و مهمان است که باید نهایت دقت را در اندازهی ابتدایی گرفت؛ نه خیلی زیاد که چای دبش، گس و تلخ شود؛ و نه آنقدر کم که بگویند «آو کپ مئگه امنه» (شبیه آب دهن ملخ است) که کنایه از عدم رنگ و طعم چای است.
۲. چای کلهمورچهای: تهبَلک (تهمانده) چایهای قلمی طی سه مرحله تبدیل میشود به گلولههای ریزِ سیاه، معروف به کلهمورچهای، که جزو چایهای زوددم است. پس اگر خیلی پتک دل (حوصله) ندارید، میتوانید روی این گزینه بیشتر حساب کنید. از طرفی دنگ و فنگ انتظار برای دم کشیدن و «لِز و والِز» (مداوم چای را از لیوان به فلاسک یا به لیوان دیگر منتقل کردن) و «کند شه تک اوبی» (یک حبه قند را داخل فلاسک بیانداز) را هم ندارید. بیشتری مصرف چای کلهمورچهای در جنوب، برای تهیهی چای کرک، ماسالا و یا ترکیب با شیر است.
۳. چای کیسهای (تیبگ یا لیپتون): یک پاکت کوچک با مقدار مشخصی چای که با توجه به برند، برای یک الی دو لیوان و نهایت یک فلاسک معمولی برای رفع نیاز سردستی و فوری جوابگو است. برای گراشیها فرقی ندارد چای کیسهای از چه لوگو و برند و طرحی باشد، همه را «لیپتون» مینامند؛ و این یعنی یک تبلیغِ ماندگار و اثربخش!
آداب و رسوم پذیرایی چای در قدیم
سنت چای در قدیم درست مثل سنت کباب، پپولس و دیگر غذاهای اصیل، نیازمند مهارت بود و تجربه؛ به ویژه برای دمآوری چای به شکل ذغالی! دمآوری چای در قوریهای نشکن و یا شیشهای روی منقل زغالی، یکی از سنتهای رایج در قدیم بوده است که علاوه بر مهارت به صبر و حوصلهی فراوان هم نیاز داشته است.
دمآوری چای یا به عبارت امروزیها کافیبار در فصل زمستان در زمسو خونه (اتاق مخصوص زمستان که رو به آفتاب بوده و گرم) و در تابستان در اتاقهای سهدری و پندری که فضای اتاق خنکتر بود و یا در گوشه تالار انجام میشده است. اسباب و وسایل آن هم اینهاست: یک سطل زغال و یا هیمه لکه (هیزم کوچک)، قوری، منقل، چای، چایدان، قندان، نِفِ (کوزهی آب)، که روی یک چهارپایه چوبی مزین شده به «لَک لِه مِئز» (پارچه روی میز) با حاشیه و یراقهای طلایی چشمگیر به نظم چیده شدهاند. و البته استکانهای شفاف کمر باریکِ ایستاده در نعلبکیهای گلدار که انتظار گرمای یک چای خوشطعم را در دل میکشد.
افراد پشت منقل چای، درست مثل افراد پشت منقل کباب، افرادی ماهر بوده که خیالِ صاحبخانه را از پذیرایی یک چای خوشطعم و رنگ راحت میکردهاند. از قضا آن زمان آنقدر نوشیدنی نو و لوکسی بوده که در مجالس و مهمانیها برای افراد بزرگتر تعارف میشده و نوجوانها از نوشیدن این معجون قرمز محروم بودهاند.
در هر مراسم شادی یا عزا، یک گروه متشکل از خانمهای باتجربه برای تهیه چای پشت منقل و خانمهای کمی جوانتر برای پذیرایی چای و جمعآوری استکان و نعلبکیها انتخاب میشدند. تعدادی نیز برای شستشوی استکان و نلعبکیها داخل تشت انتخاب میشدند که همگی به وظایف خود آگاهی کامل داشته و به نحو احسن انجامش میدادند.
به باور اکثر قدیمیها، مزهی چای به حبه قندی است که در قندان جا خوش کرده است. هر چهقدر هم زلیبی، زئگره و کتمله چشمنوازی کند، باز هم نمیتواند جای قندِ کنار استکان چای را بگیرد. قدیمیها آنقدر به حبه قند علاقه داشتند که اگر در حین خوردن چای، قند داخل استکان میافتاد به فال نیک میگرفتند و میگفتند مهمان در راه است و یا خبری خوش میرسد.
انواع استکان و نعلبکی، دو یارِ غار
نیمی از لذت و زیبایی چای به استکان و نعلبکیاش است. در ابتدا جنس استکانها شیشهای بود؛ نازک، شفاف و همدمِ امنِ نعلبکیها. با ورود استکانهای کمرباریک، سلیقهی مردم به همان سو شتاب گرفت، استکانهای کمرباریکِ شیشهای که بسیار ظریف و خوشدست بود؛ ساده و صمیمی، درست مثل آدمهای آن زمان. به مرور استکانها طرحدار شدند؛ گلریز، شاهی، لبهطلایی و یا طرحهای طلایی حلقهای که دورتادور استکان سماع میکردند.
نعلبکیها هم پابهپای استکانها تغییر کردند. چای شعر بود و صدای ریز و لطیف برخورد استکان و نعلبکی به مجلس یک سمفونی منحصربهفرد شاعرانه را تشکیل میداد. نعلبکیها طرحهای مختلفی داشتند و در گراش نه فقط برای تعارف چای و گذاشتن قند، بلکه برای ریختن ترشی، خرما و یا ارده هم ایدهآل بودند و روی سفرههای نهار یا شام هم کاربرد داشتند. از جمله طرحهای نعلبکی میتوان به طرح لیلی مجنون (طرح محرمات دنسی)، قرمز لعابی و گلسرخی اشاره کرد.
با گذشت اینهمه سال، هنوز حسرت نوشیدن یک استکان چای داغ داخل استکانی که نور، حسابی رنگش را جلا داده در تالار کنار بیبی که دستانش را به نی خیسِ قلیان تکیه داده و لبخندش چایم را شیرین میکند، تا ابد در دلم خواهد ماند.
البته در این میان از فنجان هم نباید غافل شد؛ «کُپ» و «نفربر»! بعد از استکان، فنجان یا به قول گراشیها کُپ برگرفته از تلفظ انگلیسیش cup در طبقه مرفه جامعه نمایان شد. حتی از اسمش هم میتوان به جزییات و قصهی هر دو پی برد؛ استکان را میشود مترادف صمیمیت آورد، اما فنجان از طبقهی اشرافیتر، بالاتر و حتی رسمیتر. کنار استکان میشود زئگره خورد و حلوای ترکی؛ اما این شیرینیها کنار فنجان میشود «پَکَوه نِخو» (وصلهی ناجور).
اما زیرفنجانی با معادل گراشیِ نفربر، قدری از شیک بودن فنجان کاست و در پستوی خانههای گراش جا داشت. به این ترتیب که اگر یک نفر مهمان داشتند، استکان و نعلبکی و چند حبه قند را داخل زیرفنجانی میگذاشتند و برای مهمان میبردند. چون مهمان یک نفر بوده، اسم زیرفنجانی برای گراشیها شده «نفربر» و به عنوان یک سینی تکنفره در خانهها کاربرد داشته است.
و در نهایت، وقتی لیوان جای استکان و نعلبکی را گرفت، مکث کوتاهِ روان شدن چای در نعلبکی و چسباندن لب به نوشیدنی گوارایی که از داغی افتاده و جرعهجرعه سر کشیدنش هم سر آمد. حالا چای مانده و یک لیوانِ سادهی دستهدارِ شفاف که راحتتر حمل میشود و مقدار بیشتری چای در دلش جای میدهد. درست به همان مقدار بیحوصلگی که در ما جا گرفته است! لیوان یک انتخاب شتابزدهتر است برای اینکه آدم چای را در چایسازِ برقی آماده کند و با یک چای کیسهای سر و تهش را هم آورد و برود پِی زندگیاش در اداره، در اتاق، پشت سیستم و چای دبشِ سرد شدهاش را هورت بکشد!
سیر تکاملی دمآوری چای
۱. چای له تش (چای آتیشی): مزهی چای گلابی و شمشیری داخل قوریهای چینی روی ذغال آرامِ هیزم، یک تصویر اسطورهای از طعم و رنگ بینظیر چای است؛ آنقدر صمیمی که حتی اگر قوریهای چینی روی ذغال ترک میخورد، آن را میسپردند به چینی بندزن، که دورتادور قوری را با نوار نازکی از فلز طوق بزند و قوری باز هم کنار گرمای خانواده دوام بیاورد.
۲. کتری روی بخاری: اما باد سرد زمان، آرام آرام گرمای زغال را گرفت تا چراغهای نفتی و هشت فتیلهای کارِ مردم را قدری راحتتر کند. رقص شعلههای آبی و قرمز بخاری و بخار کتری و صدای نازکِ قلقل چای از درون قوری دست به دست هم داده بود تا زمان را از نفس بیاندازد و اهل خانه فرصتِ گپ زدن داشته باشند تا چای بخورند و خاطره بسازند. هر چند مزهی چای ذغالی در برابر چایهای بخاری نفتی قابل قیاس نبود اما مردم همرنگ شدند چون کارشان راحتتر شده بود. اسباب کمتر و کثیفی کمتر! همین بود که اگر چند دقیقه بیشتر آمادهسازی چای و دیگر غذاها طول میکشید، با طعنه صدا میآمد: «خشن که په تش و توه اتناوه چده» (خوبه که نمیخوای کنار تنور و توه بری).
۳. چای در سماور: اما دمآوری چای روی بخاریهای نفتی باز هم خط پایان نبود و سماورهای زغالی و نفتی یک میانبر سریع و راحت برای دم کردن چای به وجود آوردند. ابتدا سماور یک کالای لوکس و اعیانی محسوب میشد که اختراع روسها بود و از راه قفقاز و شهرهایی مثل تبریز و رشت وارد ایران و ابتدا وارد دربار و خانههای اشراف شد. تا اینکه برندهای ایرانی مثل «قهرمان»، «بهرام» و «اخوان» شروع به تولید این کالا کردند. بعد به قول ما گراشیها یک کالای «پِخِر» شد که در طاقچهی گچی همهی خانهها وجود داشت. سماور زغالی یک کالای محبوب برای مردم به ویژه مردم روستا بود. اوایل دوران پهلوی که نفت سفید رایج شد، مدلهای نفتی سماور هم به تبع آن ساخته شد. حالا قصهی انتظار برای چای کوتاهتر از قبل شده بود، اما صمیمیت همیشه نباتِ دورهمیها بود. موسیقی قلقل آب درون سماورهای برنجی به گوشِ مردم دلنشین بود و با گسترش و دسترسی مردم به برق، نمونههای سماور برقی روانهی بازار شد تا سازِ کهربایی چای در خانههای مردم کوک باشد.
۴. کتری روی اجاق: با آمدن گاز، رسم دمآوری چای هم دگرگون شد. حالا نه خبری از تش و پِش شیوههای اولیه بود و نه رقص شعلهها و بوی تندِ نفت. چای روی شعلهی قابل تنظیم اجاقهای گاز خیلی سریعتر و سادهتر آماده میشد.
۵. چای در فلاسک و کتری برقی: قطار زمانه با سرعت در حرکت بود و مردم را به ایستگاههای جدیدی میبرد، ایستگاههایی که برای مردم جذاب بود و بسیار کارآمد. کتریهای برقی که از راه رسیدند، دیگر خبری از تَق تَق فندک فلزی و انتظار برای جوشیدن آب نبود. فشار دادن یک دکمه کافی بود تا چند دقیقهای بخار از دهانه کتری بیرون بزند و برای نسلی که در پی زندگی شتابزده است، یک زنگ تفریح به اندازهی نوشیدن یک لیوان چای داشته باشد.
فلاکس، یک هدیهی مدرن
اگر شما هم هنوز در جمعهای خانوادگی بین برخی تلفظها مثل «نِمتا» یا «نِنتا»، «مجمیه» یا «مجیمه»، «فلاکس» یا «فلاسک» دچار درگیری میشوید، باید بگویم در مورد تلفظ کلمهی آخر، «فلاسک» درست است. واژه «فلاکس»، تلفظ نادرست واژه flask (فلاسک) است که از انگلیسی به فارسی وارد شده و طبق معمول در زبان محلی، جای س و ک در آن عوض شده است. اما خب که چی؟ اگر بگوییم فلاکس چای دم نمیکشد؟ اصلا به نظر ما همان «فلاکس» درستتر است و انگلیسیها نمیدانند!
فلاکس درست مثل کالاهای دیگر، ابتدا از خارج به ویژه آلمان و ژاپن وارد کشور شد و بعد هم سرگذشت داخلی پیدا کرد. مادرم میگوید: «همان زمان هم هنوز قدیمیها روی چای تازهدم تعصب داشتند و به فلاکس اعتقاد نداشتند. حتی اگر جایی میرفتند و چای پذیرایی به جای قوری داخل فلاکس بود، از نوشیدنش امتناع میکردند!» میفهمم کارشان درست بوده و تعصبشان بجا. عطر و لعابِ چایِ تازهدم کجا و چای درون فلاکسهای رنگارنگ میدن اینور و آنور کجا! اما آدمی ناچار است سوارِ اتومبیلِ زمان شود و از مسیر قبلی خویش کوچ کند. شاید کمی بیربط به نظر بیاید، اما گراشیها یک مثل معروف دارند: «کارِ مردم کرده راحتی اشه اما دلخشی نه». فلاکس برای مردم راحتی آورد اما دلخوشیِ سماور و روشهای ابتدایی را نه!
فلاکس به عنوان یک وسیلهی مدرن و سبک، به راحتی در زندگی روزمره و حتی مراسمهای شادی، غم و مذهبی جا باز کرد و سرعت گرفت. حالا دیگر نوشیدن یک استکان چای محدود به محیط خانه و مهمانی نبود بلکه میشد به راحتی آن را هر جایی برد؛ محیط کار، صحرا و هر جایی که اندک وقتی برای فراغت باشد.
بین انبوه سایزهای فلاکس، از جمله پمپی، غُمبی و طرحهای مختلف، چیزی که همیشه برای گراشیها میماند یک اسم است «فلاسک فیلی میدن جاپان». شاید کمی عجیب باشد. با گذشت اینهمه سال هنوز برخی همشهریهایمان دبی و قطر و جاهای دیگر را زیر و رو میکنند برای همان فیلیِ قدیمیِ اصلی؛ و اگر پیدا شود، کتریهای روحی طلاییِ معروف! و خاصیت فیلی اصلی تنها یک چیز است: داغی چای به مدت طولانیتر.
البته انتخابِ فلاکس خوب از نظر گراشیها سه شرط دارد: ۱. ترجیحا میدن جاپان باشد؛ ۲. شیشهی داخلش صورتی باشد؛ ۳. جلد و یا پوستهی سادهای داشته باشد، چرا که پوستهها و دستههای جدید عموما «لیجوِ ته خرابن» (روی زیبا و درون زشت دارند).
علاوه بر فلاکس، امروزها چیزهای جدیدتر و دمِدستیتر هم مد شده است، از جمله ماگها و تراولماگها. تراولماگ یک فلاکس کوچک است که میتواند تمام طول روز همراه آدم بماند؛ در کیف، روی میز کار یا در دل سفرهای کوتاه، تا همچنان پیوندِ دیرینهی آدمها با چای را حفظ کند.
چای و ترکیباتش
قدیمیهایمان دیگر نیستند که این روزها، خفیف شدن چای را ببینند و سرزنشمان کنند! جوانترها یواشیواش از چای خالص فاصله میگیرند و انگار حتما باید آن را در ترکیب با چیزهای دیگر بنوشند.
۱. چای طعمدار و میوهای: چای با طعم هل، دارچین، زعفران یا حتی چای میوهای با طعم توتفرنگی و هلو. دقیقا مطابق میل امروزیها هر روز یک طعم جدید! غافل از آنکه طرفداران پروپاقرص چای، چای را یک اثر هنریِ لطیف میدانند و لازم میدانند تمام مناسک آن به درستی انجام گیرد تا مزهی گفتوگو و نوشیدن چای بچسبد به جان و روح. طعمهای جدید برای آدمهای امروزی جذاب است و متنوع اما بزرگترها در جمع ترجیح میدهند چای ساده بنوشند.
۲. چای کرک: ترکیبی از چای کلهمورچهای فراوان، شیر غلیظشده (شیر رِمبو Rainbow)، و مقدار زیادی هل، زعفران و شکر است. بعد از ۳۰ دقیقه جوشاندن تمام اینها، در نهایت یک نوشیدنی گرم با طعم و بوی ملایم به دست میآورید که هر انسانی را شیفته میکند. چای کرک در گراش همیشه ارزش لحظهای درنگ و نوشیدن دارد، چه در کافههای باکلاس شهر و چه در دکهیهای کنار خیابان و یا حتی به صورت ساشههای آماده! بوی گرم و وسوسهانگیز چای کرک نه تنها در دیگ و ملاقههای بازار و کافه، بلکه حتی از دهانهی کتری روی اجاق خانهها هم میتواند به استکان یا لیوانِ در دست شما جاری شود تا حواس شما را از گرمایِ هوا پرت کند.
۳. چای ماسالا: یک نوشیدنی تندتر و بابوی قویتر از چای کرک؛ که مخلوطی از چای سیاه، شیر، دارچین، زنجبیل، هل، میخک، فلفل سیاه است. این مخلوط با هم دم میکشد و عطری بینظیر میآفریند که میگویند هر جرعهاش یک سفر به هندوستان است! در گراش، چای کرک به خاطر مزهی عامهپسندترش، طرفداران بیشتری دارد. هر کسی میتواند طرفدار کرک باشد، اما ماسالا طرفداران خاص و پرشوری دارد؛ کسانی که عاشق مزههای تند و زنجبیلی باشند و بین هر جرعه وارد گرما و عطر هر کدام از ترکیبات بروند و جسورانه برگردند.




























