هفت‌برکه – عزیز نوبهار: بزال قلب شهر بود جایی نه فقط برای خریدن و فروختن بلکه جایی برای دیدن و زندگی کردن. از آن‌ بزال یادگارهای کمی مانده که هنوز چراغ بزال 

سال‌ها پیش بزال گراش پر از کاسب‌کاران خوش‌نام، خوش‌اخلاق و مردم‌دار بود. از ابتدای بزال که وارد می‌شدی سمت راستت رحمت فیروزی نشسته بود با یک صندوق پستی مخصوص به‌خود و نوشابه‌های تگری که پاتوق جوانان بود. آن روزها‌ مردم بسته‌های پستی‌شان را از او تحویل می‌گرفتند.

Dara 01

کمی جلوتر که می‌رفتی به حاج‌حسین‌علی جهانسوزی می‌رسیدی که قند و شکر‌ کوپنی بین مردم توزیع می‌کرد و در کنارش تنباکوهای تند، ماهی اَشِنَه و انواع و اقسام حبوبات را در مغازه‌ی عبدالحسین پیدا می‌کردی.

مش‌رضا آرایشگر با قیچی تیز و بُرنده و ماشین سرتراشی‌اش همیشه منتظر سرهای نتراشیده نشسته بود.

روبه‌روی آنها مردی خوش‌مشرب، شاد و شنگول کار می‌کرد که هر روز اهالی بزال را به‌وجد می‌آورد؛ شامیرزا.

تمام کاسب‌کاران این بازار همه با هم خوب بودند و مهربان و تا ته بازار قیمت اجناسشان یکی بود و بوی انصاف از آن شنیده می‌شد.

حالا پس از گذر نیم‌قرن، دیگر هیچ اثری از رحمت و حاج‌حسینعلی و عبدالحسین و مش‌رضا و شاه میرزا و… نیست و خاطره‌های جامه‌گری، شریفی، حسینی، خونه شکوه، فولادی، حاج فرج، خونه علی اقا و بانک اصناف در ذهن نسلی که حالا خودش گپتریا شده است، در حال خاموشی است. 

تنها در گوشه‌ی انتهای خیابانی که خیلی‌ها نمی‌دانند روزی بازار اصلی گراش بوده است، مردی کهنسال و مهربان و خوش‌انصاف، از نسل کاسب‌کاران دهه‌ی ۳۰ نشسته است. مردی با کوله‌باری از خاطرات بازار تاریخی گراش که همین امروز هم اگر جنسی از سال‌های دهه ۵۰ و ۶۰ مثلا جوتی تخت‌سَوز بخواهی از پستوهای مغازه برایت پیدا می‌کند. 

حاج‌حسین دارا در ۱۰۱ سالگی خودش و مغازه‌اش، چراغ بزال و خاطره‌های دور را روشن نگه داشته است. 

Haji Bazal

Haj Hosein Dara