هفت‌برکه – غلامحسین محسنی: کارشناس ارشد زبان‌شناسی و پژوهشگر زبان فارسی «سید قطب‌الدین ‌موسوی» کاری بایست و شایسته درباره‌ی نام زبان مردم جنوب مرکزی ایران به انجام رسانیده است (خبر در هفت‌برکه). با خجسته‌باد به این جوان فرهیخته، بی‌گمان کاری ارزنده به جامعه پژوهشگران تاریخ و فرهنگ و مردم خون‌گرم و دوست‌داشتنی جنوب فارس پیشکش نموده است.

اینکه چرا کانال خبری «لار نیوز» چنین شتاب‌زده واکنش نشان داده، خود جای پرسش دارد! برای اثبات چه موضوعی با سراسیمگی از سخن‌پراکنی شبکه بی‌بی‌سی یاری گرفته‌‌اید تا «دفاع لطفعلی‌ خنجی از نام و زبان لارستانی» را به نمایش بگذارید؟ پایگاه خبری «صحبت‌نیوز» هم بریده‌ای از گفتار «روانشاد اقتداری» را چاشنی نموده است؛ در حالی که این مرحوم از «زبان لارستانی و گراشی» با هم بهره برده است که نشان از اشتباه در به‌کارگیری «گویش» به جای «زبان» است.

از این شتاب‌زدگی برمی‌آید که کاری نو درباره‌ی زبان مردم جنوب مرکزی ایران نمایان گردیده است. به خود گفتم: چگونه است که بیش از دو سال درباره‌ی تاریخ لار و سرزمین جنوب مرکزی ایران ۶۰ مقاله منتشر کرده‌ای و بسیاری از نادرستی‌ها و دست‌کاری‌های این بزرگواران را آشکار نموده‌ای، لیکن لب از لب نگشوده‌اند! دریافتم که درست است: «سخن راست پاسخ ندارد»! و پافشاری بر تاریخِ خودساخته و پر از دوگانگی (تناقض) کاری به دور از خِرَد است که شوربختانه ادامه می‌دهند! اکنون هم تلاش کرده‌اند، پیش از پخش کتابِ پژوهش آکادمیک و میدانی موسوی، افکار مردم را به سوی خواسته‌های بی‌جا و بی‌سندِ تاریخی خود بکشانند. در حالی که زبان‌شناس نسل نو امروزین، فریب ‌های و ‌هوی پوچ بی‌پشتوانه‌ی تاریخی و فرهنگی را نمی‌خورد.

«لطفعلی ‌خنجی» و برخی پژوهشگران زبان چون آگاهی درستی از تاریخ منطقه نداشته‌اند، آسان‌تر پنداشته‌اند که نام محاوره‌ای اواخر قاجاریه (و نه رسمیِ) شهرستان را بر زبان مردم آن اطلاق نمایند. و این کار را بدون نزدیکی، هم‌نشینی و هم‌سخنی با مردم گویشور این زبان انجام داده‌اند. یعنی خود بریده و خود دوخته‌اند. لباسی که با اندام صاحب پوشش (گویشوران این زبان) همخوانی نداشته باشد، به درد محفل خصوصی هم نمی‌خورد.

باید توجه داشت که «موسوی» با آگاهی می‌نگارد: «به موجب قواعد نوین زبانشناسی، دیگر چیزی به عنوان «تجویز» [روا دانستن] نداریم و هیچ زبانشناسی حق ندارد به گویشوران بگوید که این اسم را برای زبان مادری‌تان به کار ببرید یا نبرید». «موسوی» بر پایه پژوهشی که در ۶۰ سکونت‌گاه اچمی‌زبان انجام داده، می‌گوید: «مردم خودشان این نام (اَچُمی) را به کار می‌برند».

بر این پایه، نه آقای لطفعلی ‌خنجی از آن سوی غرب و نه هیچ کس دیگری نباید به خود اجازه دهد نامی به دور از فرهنگ و تمدن پارسی بر زبان مردم این سرزمین نهاده شود. اگر در گذشته چند تن با ناآگاهی از تاریخ لار، مردم این سرزمین را «لاری و یا لارستانی» نامیده و قلم‌فرسایی نموده‌اند، اکنون روزگار بی‌خبری به سرآمده است! چرا باید بومیان هزاران‌ساله‌ی پارسیِ جنوب مرکزی ایران، نام زبانشان را «لاری یا لارستانی» بگذارند؟ مگر نیاکان ما لال به دنیا آمده‌اند؟! آیا لطفعلی ‌خنجی و دیگر کسانی که از فرسنگ‌ها دور، سنگ «لارستانی» به سینه می‌زنند، از تاریخ گذشته‌ی «قوم ‌لاری» باخبرند؟

تلاش چندین‌ساله‌ی «موسوی» بر اساس پژوهش میدانی (گفتگو با گویشوران) همراه با مطالعه‌ی منابع داخلی و خارجی درباره زبانشناسی بر پایه علم امروزین استوار است. امروز پژوهش‌هایی که بر بنیان علم بنا نشده باشد، ارزش دفاع ندارد. تاریخ‌سازان لاری برای به کرسی نشاندن خواسته نادرست خود، منابع تاریخی را به بازی می‌گیرند. این نوشته‌ها به خوبی سردرگمیِ میانشان را آشکار می‌سازد. یک جا «دکتر وثوقی» می‌نویسد: «قوم ‌لاری» در قرن پنجم هجری از هند به جنوب ایران مهاجرت کرده و لار را ساخته‌اند. جای دیگری به نقل از او می‌نگارند: «قوم‌ یوتیه» قدیمی‌ترین اقوام آریایی ساکن در منطقه لارستان است (!). و در جایی دیگر نوشته‌اند: «تنها منطقه‌ای از ایالت فارس (پارس) که هنوز به زبان کهن پارسی «پهلوی‌ باستانی» سخن می‌گویند؛ منطقه لارستان کهن است». در کتابی دیگر «سفینه روح‌الله» از زبان «جَتی» در سده‌ی هفتم و هشتم هجری در منطقه‌ی «جتستان و ایراهستان» (که هر دو را هم «لارستان» می‌پندارند!) نوشته و آن را زبان مردم منطقه معرفی نموده‌اند. بزرگواران! اگر تنها این چند مورد را در کنار تغییرات خودساخته‌ی بسیار نام شهرشان «لار» همچون «لاد، کجاران، کلال، آلار، جتستان، ایراهستان، آراستان، خوزبهرستان، خوجهراستان و لارستان» قرار دهیم، بی‌پایگی تاریخ و اسنادِ ساختگی‌شان آشکار می‌گردد.

پرسش اینجاست: چگونه زبان «قوم ‌لاری» که ویژه‌ی این اندک مهاجر بوده، در منطقه‌ی گسترده‌ی جنوب فارس فراگیر شده است؟! مگر پیش از مهاجرت «قوم‌ لاری هندی» (به نقل از دکتر وثوقی)، مردم منطقه با زبان اشاره با هم ارتباط برقرار می‌کرده‌اند که نامی برای زبانشان نداشته ‌باشند؟ اگر این منطقه سرزمین «قوم ‌یوتیه» بوده، چرا باید به نام «قوم‌ لاری» نوشته شود؟ اگر مردم این سرزمین «به زبان کهن پارسی «پهلوی ‌باستانی» ‌سخن می‌گویند»، چرا بگوییم «زبان ‌لاری»؟ مگر نام «پهلوی، پارسی، پارسیک» و یا «اَچُمی» که خواسته‌ی پارسیان بومی است، چه ایرادی دارد، که نامی غیر پارسی از مهاجران هندی وام بگیرند؟

نوشته‌اند: «یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های فرهنگی این قوم [قوم ‌لاریِ مهاجر از هند]، رواج زبان لاری (لارستانی)، گویش‌ها و لهجه‌های گروه جنوب غربی ایران بوده که بازمانده‌ی زبان پهلوی است»! چگونه زبان «قوم ‌لاری» مهاجر از هند (در شرق ایران)، «گویش‌ها و لهجه‌های گروه جنوب‌غربی ایران… زبان پهلوی» می‌گردد؟!

برای آگاهیِ تاریخ‌سازان باید گفت که یکی از شاخه‌های زبان «هند و اروپایی» که اصل آن نامعلوم است، زبان «هند و ایرانی (آریایی)» است. یعنی این شاخه، خود به دو گروه جدای «هندی» و «ایرانی» تقسیم می‌گردد. پیداست چون «قوم‌ لاری» بنا به نوشته‌ی «دکتر وثوقی» مهاجر از هند هستند، در گروه «هندی» این زبان قرار می‌گیرند! و از همان ابتدا از بخش «ایرانی» آن جدا می‌گردد. و زبان مردم بومی منطقه هم در دسته زبان‌های «ایرانی» جای دارند! دیگر اینکه ما در سه گروه زبان‌های «ایرانی‌ کهن (باستان)، ایرانی ‌میانه (پهلوی) و ایرانی‌ کنونی (نو)» چیزی به نام «لاری (لارستانی)» نمی‌یابیم (برگرفته از فرهنگ فارسی، دکتر محمد معین). بر این پایه، زبان مردم جنوب فارس زیرمجموعه‌ی یکی از سه گروه زبان‌های ایرانی (کهن، میانه و کنونی) یعنی پارسی‌ میانه (ساسانی). حال چرا باید نام «قوم ‌لاری هندی» را بر زبان «ایرانی» خود بگذاریم؟!

در سند دیگری (کتاب «جَت» پژوهش لی‌لا ملاحی) آمده است: «تمامی گویش‌های بومی و محلی موجود در کشور ایران امروزی، از همین پارسی ‌میانه [ساسانی] اخذ شده است…. زبان پارسی ‌میانه (ساسانی) نیز به دو گروه بزرگ شرقی و غربی تقسیم می‌شود؛ گروه غربی آن نیز به دو دسته شمالی (پهلونیک) و جنوبی (پارسیک) تقسیم می‌شود…. به نظر زبان‌شناسان، زبان دری زبان رسمی کشور و زبان پهلوی گویش محلی هر منطقه بوده است». آیا از این روشن‌تر می‌توان قلم بطلان بر زیاده‌خواهی «قوم ‌لاری» کشید؟!

 

دیگر نوشته‌های غلامحسین محسنی را از این صفحه بخوانید.

Zarrebin 58 Achomi