هفت‌برکه: #پرساگفت در رسانه هفت‌برکه تلاشی است برای بازشناسی و برجسته ‌کردن چهره‌هایی که در شکل‌دهی به هویت هنری و فرهنگی این سرزمین نقش داشته‌اند. در این مسیر، گفت‌وگو با هنرمندان، پژوهشگران و پیشکسوتانی چون رسول احمدلو، حنظله ربانی، فرهاد ابراهیم‌پور، حمید منشی، احمد اکبرپور، مجتبی بنی‌اسدی، غلامحسین محسنی، غلامرضا لاری و دیگر چهره‌های اثرگذار، فرصتی است تا تجربه‌ها، نگاه‌ها و مسیرهای پنهان‌مانده‌ی آنان روشن‌تر دیده شود.

این مجموعه که هر دوشنبه با هشتگ #پرساگفت منتشر می‌شود، می‌کوشد پلی باشد میان نسل‌ها؛ جایی برای شنیدن روایت‌هایی که در هیاهوی روزمره گم می‌شوند اما همچنان نیرویی زنده در بطن فرهنگ ما دارند. هدف ما نه صرفاً ثبت چند گفت‌وگو، بلکه گشودن روزنی به درک عمیق‌تر از زیست هنری و دغدغه‌های هنرمندهایی است که بخش مهمی از میراث معنوی ما را شکل داده‌اند.

در اولین پرساگفت، با گفت‌و‌گوی صادق رحمانی با رسول احمدلو، دکترای تاریخ و ساکن بریز، همراه شوید. این گفت‌وگو سفری است در لایه‌های فراموش‌شده‌ی تاریخ جنوب؛ از ریشه‌های نام بریز و شواهد باستانی آن تا فتوحات نخستینِ اسلامی، مسیرهای کهن ده‌را، نقش خاندان‌ها در تحولات سیاسی فارس، جایگاه ایلات، کشاکش‌های قدرت از صفویه تا قاجاریه، و دغدغه‌های پژوهشی رسول احمدلو برای بازخوانی تاریخی که به وحدت امروز مدد رساند و نشان‌ِ پیوندِ گذشته با واقعیت‌های فرهنگی منطقه باشد.

Porsagoft Rasoul Ahmadlou 1

صادق رحمانی: درباره زادگاه خود یعنی «بریز» در آغاز کمی توضیح بدهید.

رسول احمدلو: در منابع مختلف درباره‌ی وجه‌ تسمیه‌ی بریز دو نظر وجود دارد؛ یکی «بَهری» برگرفته از لفظ پهلوی که به‌معنای «جای خوش آب‌وهوا»ست. شواهدی نیز برای این نظر وجود دارد؛ مانند قلعه‌ی بریز که احتمال می‌دهیم یکی از مراکز دوره‌ی ساسانی بوده باشد، هرچند هنوز کاوشی در آن انجام نشده است. همچنین یک سد باستانی هم احتمال وجودش داده می‌شود.

امامزاده میراحمد از دوره‌ی قرون نخستین اسلامی است. شاردن، تاورنیه و دیگر سیاحانِ دوره‌ی صفوی که از بریز دیدن کرده‌اند، نوشته‌اند که مردمِ آن دوره می‌گفتند: «ایشان در زمان حمله‌ی مسلمانان به بریز، یعنی حدود ۹۸۰ سال پیش، به شهادت رسیده و همین‌جا دفن شده است.» اگر زمان شاه‌عباس دوم را در نظر بگیریم، مردم بریز معتقد بودند که حدود ۹۸۰ سال پیش، شخصی به‌نام «میر احمد محمد» از لشکریان اسلام وارد بریز، که آن زمان زرتشتی‌نشین بوده، شده و پس از جنگ با مردمِ محل، در همین‌جا کشته و دفن شده است. بر اساس گفته‌های شاردن و دیگر سیاحان، احتمال می‌دهیم بریز در قرون نخستین اسلامی فتح شده باشد و میر احمد محمد نیز یکی از همراهانِ لشکریان اسلام بوده باشد.

 

رحمانی: می‌گویند سپاهیان اسلام از قرن چهارم وارد این منطقه شدند.

احمدلو: شاردن چنین گفته و مشخص است که با مردم بریز گفتگو کرده است.

 

رحمانی: ولی ممکن است گفته‌ی مردم مستند نباشد.

احمدلو: کتیبه‌ای هم هست که روی سنگِ امامزاده میر ابراهیم بریز نصب کرده‌اند؛ اگر اشتباه نکنم مربوط به قرن چهارم است و روی آن تاریخ ۳۲۱ ذکر شده است.

 

رحمانی: اطراف شهر بریز جاهایی مثل فرشته‌جان قدمت دارند؟

احمدلو: مسیری باستانی هست به‌نام «دِه‌راه» که امروز «دِه‌را» می‌گویند. آثار باستانی بسیار جالبی دارد. بر اساس مطالعات میدانی و سفرنامه‌ها، ده‌را مسیر دوم و باستانیِ لارستان به آتشکده‌ی آذر فَرنبغ بوده؛ مسیری که از لار آغاز می‌شده، به کاسه‌دار می‌رسیده و از آنجا به جایی به‌نام «بِرکه‌شیخ» می‌رفته است. در «مجمع التواریخ » نیز واژه‌ی «برکه شیخ» آمده است. آنجا ایستگاه اول بوده که هنوز آثارش هست: یک آب‌انبار و یک نقش‌برجسته‌ی شیر که متأسفانه تخریب شده، و یک کاروانسرا که آن هم خراب شده است. ایستگاه دوم ده‌راست؛ جایی با آثار بی‌نظیر شامل سیستم آبرسانی قدیمی و امامزاده شاه‌فضل‌الله از طریقت قَتالی‌ها، نزدیک شرفویه. قلعه‌ای هم هست که قدمت آن چندان زیاد نیست. براساس شواهد، ده‌را یکی از مراکز مهم و قدیمی جنوب بوده است.

 

رحمانی: بعد می‌رسیم به خودِ جویم؛ قدمت جویم بسیار زیاد است و آثاری مثل سنگ‌نوشته‌ها و قبور که طی ده سال گذشته پیدا شده، نشان می‌دهد آنجا نیز احتمالاً مربوط به قرن چهارم هجری است.

احمدلو: جویم همان جایی است که آتشکده‌ی آذر فَرنبغِ دوره‌ی ساسانی قرار داشته است.

 

رحمانی: بعد مسلمانان آمدند و منطقه فتح شد. بسیاری از آنان در همین‌جا کشته و دفن شدند. در جویم هم علمایی داریم.

احمدلو: استاد کرامت‌اله تقوی درباره‌ی جویم مطالب جامع و مفصلی نوشته‌اند. استاد محمدباقر وثوقی نیز در بحث فتوحات مسلمانان در جنوب، مخصوصاً جویم، مطالب ارزشمندی آورده‌اند. بهترین و مهم‌ترین منبع در این باره احتمالاً در «تاریخ مفصل لارستان» هم هست.

 

رحمانی: فامیلی شما «احمدلو» است و پسوند ترکی دارد. ترک‌ها چگونه وارد لارستان شدند و سکنای اینجا را اختیار کردند؟ مثلاً نصیرخان ترک بود؟

احمدلو: نصیرخان از نوادگان امرای میلادی لارستان است. بر اساس یافته‌های جدید، زمانی که شاه‌عباس در سال ۱۰۱۰ هجری به لارستان حمله و آن را فتح می‌کند، نوادگان امرای میلادی فرار می‌کنند؛ بخشی به طرف کَل، پَسوند و اشکنان می‌روند. بعدها نصیرخان می‌ماند و پس از سقوط صفویه، او و دیگر نوادگان امرای میلادی به لارستان بازمی‌گردند. نصیرخان و برادرش حاجی‌خان کالی به فین می‌روند و مدتی آنجا هستند. تنها موردی که در منابع آمده این است که از طرف نادرشاه افشار لقب «خانی» گرفته‌اند. حدس می‌زنم نصیرخان در سرکوبِ آشوب‌های لارستان در اواخر دوره‌ی «محمود افغان» و نیز در شورش شیخ احمد مدنی محمدخان بلوچ، کمک زیادی به نادرشاه کرده و به همین سبب لقب خانی گرفته است. پس از آن حاکم لارستان می‌شود و یکی از پنج مدعی سلطنت پس از قتل نادرشاه افشار نیز بوده است.

 

رحمانی: نادرشاه تا لار آمده است؟

احمدلو: خودِ او نه، اما سپاهیانش آمده‌اند به فرماندهی طهماسب قلی خان جلایر.

 

رحمانی: پسوند «لو» چگونه آمده؟ آیا شما جزو طایفه‌ی قشقایی هستید؟

احمدلو: نه. براساس یافته‌ها، ما «دولخانی» یا «دُلی‌خانی» هستیم. «دُلی» در ترکی یعنی «پُر»، «خانِ بزرگ». زبان ما هیچ تفاوتی با مردمِ «دیار بکر» در ترکیه ندارد؛ یعنی گفتار ترک‌های ما با ترک‌های آن ناحیه یکی است. حدس می‌زنم (نه قطعی) که ما شاید زیرشاخه‌ی طوایف یا ایل «قره قویونلوها» باشیم، چون بهارلوهای داراب از قره قویونلو هستند. نسخه‌ای خطی از دوره‌ی ناصرالدین‌شاه هست که در آن، مهندس نقشه‌برداری برای تعیین مسیر سفر شاه به فارس اعزام شده و در گزارشش ایلات را شرح داده است. مثلاً گفته چه ایلاتی در مرودشت ساکن هستند و توضیح داده که دولیخانی‌ها در حوالی مرودشت هستند. جد من نیز در «گوده‌ی بستک» دفن است و کلانتر دولخانی‌ها بوده است. حدس می‌زنم دولی‌خانی‌ها از مرودشت تا بستک یِیلاق و قِشلاق داشته‌اند؛ اما زمان ورودشان به لارستان و بستک مشخص نیست. چند نظر وجود دارد، اما پژوهشی قطعی نیست. برخی می‌گویند در دوره‌ی شاه‌عباس صفوی به‌سبب تبلیغ تشیع آمده‌اند؛ برخی می‌گویند پس از نادرشاه، در مبارزه با «اشرف افغان» ترک‌هایی که در کهگیلویه بودند —احتمالاً دولیخانی‌ها— به نادر کمک کرده‌اند و بعد وارد جنوب شده‌اند. اشرف افغان نیز زمانی به قلعه‌ی اژدهاپیکر لارستان آمده و ۲۲ روز آنجا بوده و سپس به سیستان گریخته و کشته شده است. شاید ورود ما به دوره‌ی نادرشاه مربوط باشد.

 

رحمانی: یعنی سربازان نادرشاه بودند؟

احمدلو: بله، سربازان نادرشاه بودند. در منطقه‌ی «سامان» کهگیلویه پلی هست به‌نام «زمان‌خان» و دولخانی‌ها می‌گویند اجداد ما از نوادگان «زمان‌خان» بوده‌اند. این هم یک نظریه است.

 

رحمانی: حالا که چند روایت متعارض وجود دارد، شما چه می‌کنید؟

احمدلو: چون سند و پژوهش نداریم، ناچاریم تحلیل کنیم. مثلاً احتمال می‌دهیم زمان‌خانِ نفر در منطقه سامان کهکیلویه خان بوده، اما احتمالاً ما جزء نفر نباشیم. نظریه‌ی دیگر این است که دولخانی‌ها زیرشاخه‌ی نفر باشند، که آن هم قطعی نیست.

 

رحمانی: ممکن است اختلاط هم شده باشد. حالا گفتید لر و نفر؛ آیا لرها طایفه‌ی ترک هستند؟

احمدلو: متأسفانه در حوزه‌ی ایلات و عشایر جنوب، جای کار بسیار است و نیازمند پژوهش میدانی هستیم.

 

رحمانی: شخصی بود به‌نام آقای نجفی که کتاب «ایلات خمسه» را نوشت و من چاپش کردم.

احمدلو: برخی می‌گویند در دوره‌ی کریم‌خان زند، لرها به دلایل مختلف وارد ایل نفر شدند و به‌همین سبب به «لُر و نفر» مشهور شدند.

 

رحمانی: خودِ لطفعلی‌خان هم از طایفه‌ی فیلی بوده و فیلی‌ها اصالتاً کُرد هستند. لطفعلی‌خان زند آدم خوبی بوده.

احمدلو: یکی از عوامل سقوط زندیه هم خاندان نصیرخان لاری است؛ عبدالله‌خان و محمدخان لاری. در سال ۱۲۰۹ لطفعلی‌خان در آبشور از عبدالله‌خان کمک می‌خواهد، اما او کمک نمی‌کند؛ سپس لطفعلی‌خان از مسیر درز و سایبان به‌سمت سیرجان می‌رود و ادامه‌ی ماجرا که با فتح کرمان توسط آقامحمدخان قاجار پایان می‌یابد. عبدالله‌خان نزد آقامحمدخان اعتبار زیادی کسب می‌کند.

Porsagoft Rasoul Ahmadlou 2

رحمانی: وقتی می‌گوییم «خان لار»، چرا «لاری» می‌گوییم؟ برای تمایز با خان‌های گراش؟

احمدلو: همان‌طور که گفتم از طرف نادرشاه لقب خانی گرفتند و این عنوان ماندگار شد.

 

رحمانی: پس چون خانِ لار بودند، به آن‌ها «خانِ لاری» می‌گفتند.

احمدلو: خوانین گراش بعدتر پدید آمدند و پس از انقراض خاندان نصیرخان لاری، خوانین گراش روی کار آمدند. در نسخه‌ای خطی، نخستین‌بار درباره‌ی علیرضاخان گراشی صحبت شده است. در کتاب «تاریخ بهارستان» که آن را نیز بازخوانی کرده‌ام، منشیِ میرزا نبی‌خان قزوینی (والی فارس) از کشته شدن محمدعلی‌خان می‌نویسد: علیرضاخان نامه‌ای به میرزا نبی‌خان می‌زند و گزارش می‌دهد که نصرالله‌خان (از نزدیکان محمدعلی‌خان حاکم لار)، همراه فتحعلی‌خان و علینقی‌خان، محمدعلی‌خان را به‌همراه چند تن از خوانین جنوب به قتل رسانده‌اند.

 

رحمانی: چرا این منطقه این‌همه فتنه و اختلاف داشته؟ نه نفت دارد، نه آب؛ فکر کنم محل برخورد تجارت بوده. بیشترین دلیلش اقتصاد سیاسی است.

احمدلو: گمان می‌کنم استاد کاتوزیان در این زمینه کار کرده باشند؛ اما درباره‌ی منطقه‌ی ما نه.

 

رحمانی: شما در رساله‌ی دکترایتان به این رویکرد پرداختید؟

احمدلو: بله. من در رساله، بخشی درباره‌ی شکل‌گیری «اتحادیه خمسه» کار کردم. به این نتیجه رسیدم که پس از جدایی سرزمین‌های شمالی در دوره‌ی فتحعلی‌شاه و سپس ناصرالدین‌شاه، که بخش عظیمی از ثروت و خاک ایران جدا شد، ناصرالدین‌شاه تمرکز را بر ایالت فارس گذاشت. اقداماتی که انجام داد اینها بود: ۱) حذف حکومت محلی نصیرخان لاری؛ ۲) گزینش دست‌نشاندگان خود؛ مانند تهماسب‌میرزا والی فارس: ۳) پایان‌دادن به ضابطی بندرعباس که حدود ۹۰ تا ۱۰۰ سال در دست امامان مسقط بود؛ ۴) سپس افتتاح کانال سوئز در ۱۸۶۹ (۱۲۸۶ قمری) که باعث رونق تجارت خلیج فارس شد. با اهمیت یافتن تجارت، امنیت جاده‌ها نیز مهم شد. اتحادیه‌ی خمسه برای تأمین امنیت راه‌های تجاری شکل گرفت.

 

رحمانی: پس ساخته‌ی انگلیس است؛ پنج ایل جنوب را در برابر ایل بزرگ قشقایی متحد کردند تا در خدمت اهداف انگلیس باشند.

احمدلو: فلسفه‌ی تأسیس اتحادیه خمسه مقابله با نفوذ و قدرت قشقایی‌ها بود.

 

رحمانی: ایلات کاروان‌ها را غارت می‌کردند و تجارت انگلیس را مختل می‌کردند. با افتتاح کانال سوئز نیاز به امنیت راه‌ها شدیدتر شد.

احمدلو: بله. ایلات و عشایری که در مسیر راه های تجاری بندرعباس به سمت شیراز مستقر بودند.

 

رحمانی: درباره‌ی پژوهش‌های دانشگاهی‌تان بگویید.

احمدلو: پایان‌نامه کارشناسی‌ ارشد درباره‌ی «تحولات سیاسی لارستان از سقوط صفویه تا استقرار قاجاریه» بود، از سال ۱۳۸۸ تا ۱۳۹۰، دانشگاه بین‌المللی امام خمینی قزوین. پایان‌نامه‌ی دکترا نیز درباره‌ی «تحولات سیاسی ایالت فارس در عهد ناصرالدین‌شاه قاجار» بود. او از ۱۲۶۴ تا ۱۳۱۳ قمری حکومت کرده، یعنی نزدیک پنجاه سال.

 

رحمانی: طبقه‌بندی منابع را چگونه انجام دادید؟

احمدلو: بر اساس منابع دست‌ اول، گزارش‌های کمپانی هلند که دکتر ویلم فلور ترجمه کرده‌اند، و تمام کتاب‌های حوزه‌ی جنوب؛ همه را گردآوری و سپس تحلیل کردم.

 

رحمانی: توانستید تحولات این دوره‌ی وسیع را بررسی کنید؟

احمدلو: بخش اقتصادی و اجتماعی را به‌دلیل گستردگی حذف کردم. تحولات سیاسی را در ۷ سال کارِ دکترا بررسی کردم. بیش از ۲۰۰۰ برگ سند تاریخی دوره‌ی ناصرالدین‌شاه را بازخوانی کردم؛ ۷ تا ۸ دفتر تلگراف، سه تا چهار نسخه‌ی خطی، و گزارش‌های انگلیس درباره‌ی تنباکو. نمی‌توانم بگویم همه‌ی تحولات سیاسی را پوشش داده‌ام، چون بسیار گسترده است.

 

رحمانی: برای آینده چه برنامه‌ای دارید؟ و تا چه حد به منابع تاریخی، که بسیاری شفاهی‌اند، اعتماد دارید؟

احمدلو: تاریخ، زندگی گذشتگان و مردم منطقه و ایران است. به‌نظر من باید «فضایل تاریخ» را نوشت؛ تاریخ جنوب بسیار گسترده است. بخش‌های اختلافی باید در گذشته بماند؛ ما باید چیزهایی را بنویسیم که سبب اتحاد مردم شود.

 

رحمانی: چرا نباید اختلافات را گفت؟

احمدلو: منطقه‌ی ما مجموعه‌ای از اقوام با خرده‌فرهنگ‌های متفاوت است. در هر روستا چند طایفه با اختلافات بسیار زندگی می‌کنند. بیان اختلافات آسان است، اما سودی ندارد. باید به سمت اتحاد رفت.

 

رحمانی: اما نقد تاریخ ضروری است.

احمدلو: بله، نقد منصفانه ضروری است. ایرادی ندارد کسی بگوید آنچه برای شما مسلم است برای ما محل تردید است؛ مهم این است که نقد به اتحاد مردم آسیب نزند.

 

رحمانی: ایده‌های آینده‌تان چیست؟

احمدلو: علاقه‌ام تاریخ جنوب و خلیج فارس است. چندین پژوهش کتابی انجام داده‌ایم؛ از جمله تاریخچه‌ی خاندان نصیرخان لاری. دوره‌ی میانِ سقوط افشاریه تا اوایل قاجار بسیار کم‌پژوهش است. بر اساس نسخه‌ها و اسناد خاندان‌های محلی، قصد دارم این دوره را بازخوانی و بازنویسی کنم؛ مخصوصاً تحولات سیاسی فارس و جنوب در دوره‌ی فتحعلی‌شاه و محمدشاه.

 

رحمانی: دوستانی دارید که با شما همکاری کنند؟

احمدلو: خاندان‌های محلی که اسنادشان را در اختیارم گذاشته‌اند و نیز اساتید بزرگواری چون استاد وثوقی و استاد کاوه بیات. همچنین دوستان عزیزم آقای منصور نصیری طیبی، آقای بابک زیلاب‌پور و آقای میلاد یزدان‌پناه از دوستان قشقایی که در حوزه‌ی تاریخ فارس بسیار فعال‌اند.

Porsagoft Rasoul Ahmadlou 3