هفت‌برکه – گریشنا: مهندس فرهاد رحمن زاده، عضو شورای اسلامی شهر اوز، در یادداشتی در ادامه‌ی مباحث اخیر در مورد نام زبان منطقه، تاریخچه‌ی نام «اچمی» را مرور کرده و چهار پیشنهاد برای نامگذاری ارائه کرده است: پهلوی، هرمزگانی، نام هر شهر، و توافق بر سر یک نام واحد. می‌توانید بقیه مطالبی را که تاکنون در این مورد در گریشنا منتشر یا بازنشر شده در این صفحه (+) بخوانید.

فرهاد رحمن‌زاده: انتشار نامه اعتراض‌آمیز دکتر جمشید جعفرپور، نماینده محترم مجلس، به رئیس رسانه ملی در واکنش به کاربرد واژه اچمی و مسقطی شیرازی توسط مجری تلویزیون در آغازین روزهای فروردین‌ماه ۹۹، خاطره یکی از سال‌های دهه هشتاد را برایم زنده کرد.

سالی که با بارندگی‌های بسیار خوب کوه و دشت اطراف اوز در اثر رویش انبوه گل‌های شَبَمبه (شب بو) پیراهن آبی‌رنگ بر تن داشت و فضای کوچه و خیابان از عطر شَبَمبه آکنده بود. پسین یکی از روزها برای دیدار با دوست گرانمایه، عبدالله جانفدا، قصد مغازه وی کردم. به محض ورود و عرض سلام و درود در گوشه‌ای از مغازه چشمم به ماه نامه عصر اوز افتاد. سرگرم خواندن مطلبی از آقای احمد خضری شدم و از این که به شیوه‌ای خاص در توصیف حال و هوای آن روزهای اوز قلم زده بود لذت می‌بردم که ناگهان چشمم به واژه نامانوس «اچمی» افتاد. این واژه که چند سالی از رواج آن در بین برخی از مردم می‌گذشت از نظر من یک واژه برساخته و تحقیرآمیز بود. لذا کاربرد آن در یک نشریه رسمی برایم غیرقابل هضم بود.از مغازه جانفدا با آقای خضری تماس گرفتم و انتقاد و اعتراضم را ابراز داشتم. خضری نیز ضمن قبول انتقاد با سعه صدر پذیرفت که دیگر از این واژه استفاده نخواهد کرد. گرچه در مطلب اخیرشان (در گریشنا بخوانید) در خصوص زبان مردم منطقه در مواجهه با اچمی جانب احتیاط را رعایت کرده بود ولی الحق و الانصاف در طی این سال‌ها تا جایی که اطلاع دارم نه در گفتار و نه در نوشتار از این واژه استفاده نکردند.

فروردین ۹۳ در مراسم روز اوز سخنرانی در مورد قرابت و خویشاوندی زبان اوزی با زبان های کردی، لری، مازنی و گیلکی داشتم. آنجا نیز گلایه‌مندی خود را از کاربران فضای مجازی در به کار بردن واژه اچمی ابراز داشتم.RamanZadeh Frahad

تاریخ شفاهی واژه «اچمی»

ذکر خاطرات فوق در راستای نشان دادن این واقعیت است که اچمی حداکثر سه دهه اخیر رواج یافته و همان‌گونه که در ادامه بیان خواهم کرد، هیچ ردپایی از آن در گذشته نمی‌توان یافت.

تقریبا همه مخاطبین بر این حقیقت واقف‌اند که هیچ زبانی در دنیا با بن فعل نامگذاری نشده و هیچ سند و مدرکی در دست نیست که ۵۰ سال قبل به آن طرف گویشوران منطقه خود را اچمی‌زبان یا دیگران آن‌ها را اچمی بنامند.

یکی از دلایل طرفداران این واژه نسبت دادن اچمی به عجمی و اعجمی است. در سست‌بنیان بودن این دلیل باید گفت اولا اعراب به طور عام غیر اعراب را و به طور خاص ایرانیان را عجم خطاب می‌کردند، نه فقط خودمونی‌های مقیم کشورهای خلیج فارس. ثانیا چرا باید واژه عجمی دچار تبدیل و تحول شده و به اچمی مبدل گردد، آن هم (چ) که در زبان عربی وجود ندارد؟ اگر پاسخ دهند این تبدیل و تحول بین خودمونی‌ها به وجود آمده نه بین اعراب، باز این دلیل قابل پذیرش نیست چرا که اوزی‌ها، گراشی‌ها، لاری‌ها، خنجی‌ها، بستکی‌ها، خوری‌ها، لنگه‌ای‌ها، و… که از دیرباز در این کشورها به تجارت مشغول بوده‌اند، عربی را با فصاحت تمام صحبت می‌کردند؛ پس دلیلی بر ناتوانی تلفظ عجمی از سوی آن‌ها وجود نداشته تا بخواهند عجمی را اچمی تلفظ کنند.

نوظهور بودن اچمی برایم مانند روز روشن است اما برای اینکه این سطور خالی از سند و مدرک نباشد، تاریخچه کاربرد اچمی را از چهار تن از همشهریان مقیم شیراز جویا شدم چرا که معتقدم واژه اچمی ساخته و پرداخته طیفی از مردم شیراز می‌باشد.

۱- حاج محمدشریف تیزپا (مدیر مسافرخانه سیروس): سال ۱۳۴۸ به شیراز مهاجرت کردم. واژه اچمی در سال‌های اخیر در بین مردم رواج یافته و قبلا از این واژه استفاده نمی‌شد.

۲- هانی خرمی: سال ۱۳۴۴ در سن ۱۲ سالگی به همراه خانواده به شیراز مهاجرت کردیم. به هیچ وجه در دوران نوجوانی و جوانیم این واژه به گوشم نخورده بود و رواج آن مربوط به دو یا سه دهه اخیر می‌باشد.

۳- حاج محمد هنر (مالک هتل تالار): سال ۱۳۴۰ به شیراز مهاجرت کردم. در دهه ۴۰ و ۵۰ خودمونی‌های مقیم شیراز زیاد نبودند و نه کسی ما را اچمی‌زبان خطاب می‌کرد و نه ما با چنین اصطلاحی آشنایی داشتیم چه رسد به اینکه بخواهیم خودمان را اچمی بدانیم. حتی هیچ‌وقت از زبان مرحومان رئیس عبدالرحیم کمالی، هوشیار و فرزین چنین واژه‌ای را نشنیده بودم و رواج آن به این اواخر برمی‌گردد.

۴- علی یزدانی (مالک پارک هتل): ۷۲ سال پیش در شیراز متولد شدم و پدر و مادرم سه سال قبل از تولدم ۱۳۲۴ به شیراز مهاجرت کرده بودند. واژه اچمی در دهه هفتاد در شیراز رواج یافت.

 اچمی از کجا آمد و فراگیر شد؟

به باور نگارنده، کلید حل معما برمی‌گردد به مرداد ماه ۱۳۶۹ و اشغال کویت توسط عراق. در پی حمله صدام حسین به کویت، ایرانیان مقیم آن کشور که تعداد زیادی از آنها هم‌زبانانمان از جنوب فارس و بخش‌هایی از هرمزگان بودند راهی ایران شدند. به دلیل این که شهرها و روستاهای آبا و اجدادی‌شان از امکانات رفاهی بی‌بهره بود شیراز را برای اقامت برگزیدند.

آنها که از تمکن مالی بالایی برخوردار بودند به خرید خانه و ملک روی آوردند و در پی آن خرید ملک و خانه در شیراز از سوی خیل عظیمی از همزبانان مقیم امارات و قطر نیز ادامه پیدا کرد. تا آن زمان قیمت مسکن در شیراز نسبت به سایر کلان‌شهرها جهش قابل ملاحظه‌ای پیدا نکرده بود، لذا اقشار متوسط و کم‌درآمد شیراز، جهش یکبارگی قیمت مسکن را ناشی از حضور خودمونی‌ها دانستند و در یک بازه زمانی میان‌مدت حس ناخوشایندی نسبت به مردم خطه جنوب پیدا کردند به طوری که این جمله که: «از وقتی اچمی‌ها آمدند همه چیز در شیراز گران شد» نقل محافل گردید. استفاده از واژه اچمی در جمله فوق فقط به قصد تحقیر و تمسخر بود و لاغیر، اما از بد حادثه عده‌ای از خودمونی ها با آغوشی باز پذیرای واژه‌ای این‌چنینی شدند که نمی‌توانست عنوانی بامسما برای یکی از کهن‌ترین زبان‌های ایرانی باشد.

هم‌زبانان گرامی، اچمی از هیچ پشتوانه علمی و پیشینه تاریخی برخودار نیست و فراوانی استفاده از آن نمی‌تواند دلیل بر صحیح بودن آن باشد. به قول آناتول فرانس: «اگر پنجاه میلیون نفر هم به یک باور نادرست اعتقاد داشته باشند باز آن باور نادرست است.»

چرا مسقطی شیرازی شد؟

عدم مقبولیت اچمی در نزد نگارنده حمل بر باورمندی به لاری یا لارستانی نشود؛ اما قبل از اینکه به آن بپردازم، با ورود به مبحث مسقطی می‌خواهم کام خود و مخاطبین را شیرین کنم.

ابتدا به ساکن باید عرض کنم مسقطی مسقطی است، و سوغاتی است از کشور عمان. لذا صفت نسبی لاری یا شیرازی چندان موضوعیتی ندارد، کما این که امروز مسقطی‌های بسیار خوشمزه‌ای در فیشور و هرنگ ساخته می‌شود بدون اینکه آن‌ها تعصبی بر روی نام آن داشته باشند. متاسفانه در برخی شهرها شاهدیم هر موضوعی را می‌خواهند مصادره کنند. مثلا درخت ابریشم که بومی لار نیست در اداره منابع طبیعی لارستان به عنوان درخت ابریشم لاری معرفی می‌شود. حال چرا مسقطی شیرازی؟ به همان دلیل که اصفهانی‌ها گز بلداجی را به نام اصفهان به ایران و جهانیان معرفی کردند. همه این‌ها حکایت از این دارد شهرهایی که در مناسبات سیاسی و تقسیمات کشوری دست بالایی داشتند، سعی کردند حق و حقوق شهرهای کوچک را ضایع کنند.

حال که بحث زبان در میان است، گریزی می‌زنیم به زبان کهن مردم اصفهان. به گفته دکتر ایران کلباسی، اصفهانی‌ها تا ۹۰۰ سال پیش به یکی از زبان‌های کهن ایرانی سخن می‌گفتند که خوشبختانه این زبان بین کلیمیان اصفهان زنده مانده است. ولی مردم اصفهان تحت تاثیر زبان دری به مرور فارسی‌زبان شدند. این قضیه در مورد شیراز نیز صدق می‌کند. به گفته دکتر نوابی، گویش محلی شیراز تا قرن نهم رواج داشته و در اثر نفوذ شدید آثار سعدی و حافظ از میان رفته و زبان این دو شاعر بزرگ جای آن را گرفته است.

باقی ماندن واژگان مشترک در زبان امروز مردم شیراز با زبان مردم خطه جنوب و هرمزگان این فرضیه را تقویت می‌کند که شیرازی‌ها تا عصر حافظ زبانشان خیلی نزدیک یا حتی عین زبان ما بوده است، حتی یکی از شعرای شیراز «شمس پُس ناصر» نام دارد که واژه پُس به معنای پسر عینا در بین مردم جنوب استفاده می‌شود یا واژه‌های دیگری که برشمردن آن ها از حوصله این مقال خارج است.

حال با توجه به مطالب فوق اگر امروز مردم شیراز به زبان ما خودمونی‌ها تکلم می‌کردند و با توجه به مرکزیت استان و نفوذ و تعاملات سیاسی بیشتری که داشتند اجازه می دادند این زبان لاری یا لارستانی خوانده شود؟

قومیت لاری یا لارستانی نداریم

آن چه مسلم است ما در خطه جنوب شاهد قومیتی واحد به نام لاری یا لارستانی که دربرگیرنده‌ی گویشوران خودمونی در جنوب فارس و هرمزگان باشد نیستیم؛ چرا که شاخصه‌های یک قوم مشترک در بین اهالی این خطه وجود ندارد. پس چرا باید همه این‌ها را لاری یا لارستانی نامید یا زبانشان را به عنوان زبان لارستانی معرفی کرد؟ مردم هر شهر و روستا از این مناطق دارای آداب و رسوم خاص خود چه در مراسم ازدواج و برگزاری جشن‌های ملی مانند نوروز و مراسم سیزده‌به‌در و چه در برگزاری اعیاد مذهبی مانند عید فطر و قربان می‌باشند. ضمنا از یک پوشش مشترک مانند اقوام لر، کرد، بختیاری و بلوچ برخوردار نیستند.

همچنین هر کدام موسیقی خاص خود را دارند. مثلا موسیقی بندری و موسیقی بستکی که هیچ ربطی به لار ندارند، در حالیکه موسیقی کردی چه در دیار بکر ترکیه اجرا شود و چه خواننده آن یک کرد اهل کوبانی سوریه باشد و یا سلیمانیه عراق، آن موسیقی به قوم کرد تعلق دارد. پس ابتدا باید قومیت واحد منطقه را به اثبات رساند تا زبان آن را لارستانی نامید.

استناد به حکومت محلی لارستان نیز نمی‌تواند توجیه مناسبی برای لاری یا لارستانی خواندن زبان منطقه باشد چرا که به مدت ۳۰۰ سال بخش‌های بزرگی از منطقه از جزایر و بنادر گرفته تا جنوب فارس تحت حکومت محلی خاندان بنی‌عباسی بستک بوده است.

زبان‌شناس ژاپنی کوجی کامیوکا در آثارش علاوه بر زبان لاری از خنجی نیز نام برده است و یکی از آثارش عنوان واژه‌های اساسی تطبیقی لاری و خنجی می‌باشد.

چهار پیش‌نهاد برای نام زبان ما

لارستان نمی‌تواند خود را میراث‌دار ایراهستان کهن بداند، زیرا سیراف و داراب‌گرد نیز این ادعا را دارند. متاسفانه دیوان‌سالاران لاری و نمایندگان لار در ادوار مختلف مجلس همیشه خواهان حفظ برتری و نفوذ بر سایر شهرهای همجوار بوده و هستند. اشتیاق فراوان برای گرفتن ادارات کل نیز ناشی از همین حس است تا بتوانند نفوذ اداری خود را در منطقه تثبیت کنند. بنابراین از نظر فرهنگی نیز در پی معیارسازی برای زبانی تحت عنوان لاری هستند تا سایر زبان‌های مردم منطقه را در حد لهجه‌ای از زبان لاری یا لارستانی تنزل دهند.

با توجه به اینکه هیچ یکی از زبان‌های لاری، اوزی، فیشوری، بندری، بستکی، خنجی، بنارویه ای، گراشی و… بر دیگری رجحان و برتری ندارد و همه آنها در شاخصه‌ها با هم برابرند، لذا نمی‌توان زبان معیار را زبان مردم لار و عنوان زبان منطقه را لاری یا لارستانی و زبان‌های برشمرده قبلی را گویش یا لهجه‌ای از زبان لاری یا لارستانی معرفی کرد. اما راه حل چیست:

۱- با توجه به این که زبان ما از شاخه زبان‌های جنوب غربی و دنباله پهلوی ساسانی است، می‌شود این زبان را «پهلوی» نامید با لهجه‌های مختلف هر شهر. گرچه با توجه به اینکه تقریبا تمام زبان‌های زنده‌ی ایرانی دنباله‌ی پهلوی ساسانی یا اشکانی می‌باشند، ممکن است این نامگذاری نیز مناقشه‌برانگیز شود.

۲- هر شهر و روستایی نام شهر و روستا را بر روی زبانش بگذارد که به باور نگارنده ایرادی هم نخواهد داشت، چرا که روستای ابیانه با ۳۰۰ نفر جمعیت زبانش ابیانه‌ای، شهر سرخه زبانش سرخه‌ای، سمنان، سِمًنی، خوین در استان زنجان خوینی و… می‌باشد.

۳- انتخاب عنوان «هرمزگانی» برای کل گویشوران منطقه.

۴- ضمن دعوت طرفین به حفظ آرامش و پرهیز از هرگونه تعصب بر روی اچمی یا لاری، نسبت به انتخاب یک زبان واحد هر چه سریع‌تر اقدام شود.

در خاتمه متذکر می‌شود این اختلافات نمی‌تواند خدشه‌ای بر وحدت مردم حول محور ایران عزیز، دین مبین اسلام، تاریخ مشترک، ملیت مشترک و دولت مرکزی ایجاد کند.

 

مطالب مرتبط  را در این صفحه (+) بخوانید.