هفتبرکه – گریشنا: دکتر علم صالح، استاد روابط بینالملل و خاورمیانهشناسی در دانشگاه لنکستر انگلستان، چندی پیش مهمان موسسه فرهنگی هنری هفتبرکه بود تا در یکی از جلسات «گاف» (گفتگوهای اجتماعی فرهنگی) دربارهی هویت، ناسیونالیسم و اسلامگرایی در خاورمیانه سخنرانی کند. بحث او در مورد تعاریف هویت و دیدگاههای مربوط به آن، چگونگی شکلگیری هویت سیاسی، و مسالهی هویت در خاورمیانه و ایران، برای هر متفکری جذاب خواهد بود. به همین بهانه، مشروح سخنرانی او در گریشنا منتشر میشود.
تعریف هویت و دیدگاههای مربوط به آن
هویت یکی از پیچیدهترین اصطلاحاتی است که مطالعات سیاسی و فلسفه و جامعهشناسی با آن رودرروست. این مفهوم بینارشتهای و متغییر را میتوان به خلاصهترین شکل ممکن، بدینگونه تعریف کرد: «هویت هر آن چیزی است که «من» را یا «ما» را میسازد یا به «من بودن» یا «ما بودن» معنا میبخشد.»
چند دیدگاه فلسفی به موضوع هویت وجود دارد. از یک دیدگاه، هویت بحثی موهومی، خیالی و سلیقهای است که وجود خارجی ندارد و ما آن را میسازیم که ما را بسازد. بر اساس این دیدگاه، هویت ساخته میشود، و وقتی ساخته شد ما را و سپس رفتارهای مذهبی و سیاسی و اجتماعی و اخلاقی ما را میسازد.
اما از دیدگاه سیاسی، هویت فقط این مشترکاتِ ساختهشده نیست. بخش بزرگی از هویت، چیزی است که ما را از دیگری متفاوت میکند. بدین ترتیب، از یک طرف، هویت این است که «من که هستم» و باعث میشود از خودم خوشم بیاید. اما طرف مهمتر دیگر این است که «من که نیستم». هر کسِ دیگری که لباس، غذا، لهجه، عقاید و دینش متفاوت از من باشد، میشود «دیگری».
به عبارتی دیگر، هویت همیشه متقابل است؛ یعنی یک «مقابل» دارد که به آن معنا ببخشد. اگر من تنها کسی بودم که در این دنیا وجود داشت، هویتی در کار نبود. ولی همین که یک نفر دیگر در این دنیا باشد، هویت معنادار میشود، چون وارد یک مکانیسم «من و دیگری» (و در یک معنای سیاسی، «من علیه دیگری») میشود. هویت طبیعتا بر اساس تفاوتهای ما با دیگران و تشابههای خیالی ما با خودیهاست.
اما این متقابل بودن، دال بر مزیتِ من یا دون بودنِ دیگری نخواهد بود. مرزهای جغرافیایی مرزهای طبیعی و همیشگی نیستند، بلکه بر اساس قراردادهای تاریخی و سیاسی ساخته شدهاند. این مرزها هیچگاه بازگوکنندهی هویتهای مردم داخل یا بیرون آن نیست. هویت یک امر سیال و فرار و فراجغرافیایی است. اما یک ساختار سیاسی همواره سعی میکند آن را یکشکل و یکپارچه نشان دهد.
چگونه یک هویت سیاسی شکل پیدا میکند؟
ما تا اوایل قرن بیستم چیزی به نام «دولت-ملت» نداشتیم. قبل از این که مفاهیم دولت-ملت ارائه شود و کشورهایی با مرزهای مشخص و حکومتهای مشخص و ملتهایی با حس ناسیونالیستی مشخص به وجود بیاید، ما امپراطوریها را داشتیم. حتی در اروپا هم چیزی به عنوان «کشور» نبود. در قرن ۱۵ میلادی، پس از چند دهه جنگ، اروپاییها قراردادی بستند تحت عنوان «وستفالیا» و در آن برای اولین بار مرزها مشخص شد و امپراطوریها عهد کردند که در امور داخلی همدیگر دخالت نکنند. این پایهی دولت–ملتهای مدرن بود.
در علوم سیاسی میگویند برای به وجود آمدن یک کشور، سه چیز لازم است: جغرافیا، مردم و حکومت مرکزی. هر سهی اینها به طور طبیعی وجود ندارند و به صورت ذوقی تشکیل میشوند: مرزها توافقی است و هر که زورش بیشتر باشد، بیشتر میبرد (آنها بازگوکنندهی هویتهای مردمی نیستند، بلکه هویت سیاسی را میسازند)؛ و در همه جای دنیا، مردم به این نتیجه میرسند که یک گروه بر آنها حکومت کند.
حکومت مرکزی برای این که بتواند بین مردم در جغرافیای خودش با کسانی که در آن طرف مرز هستند تمایز ایجاد کند، دادههای موجود (مثل مذهب، جغرافیا، زبان و لهجه) را برای ایجاد حس همبستگی بین مردم برجسته میکند. این فقط مختص خاورمیانه نیست و در همه جای دنیا اتفاق میافتد. به ندرت میتوان دو شهر یا کشور نزدیک به هم پیدا کرد که عاشق هم باشند. همه با هم مشکل دارند، حتی اگر بر روی مساله کباب باشد!
تاریخ هم بخشی از ایجاد هویت سیاسی میشود. تاریخ نوشته میشود، تحریف میشود، افسانه به آن اضافه میشود و چنان در یک مساله ساده مبالغه میشود که در افراد حس غرور و افتخار ایجاد کند. حافظهی تاریخی ایجاد میشود، باور میشود، عناصر فرهنگی به آن اضافه میشود، و در نهایت باعث میشود نه تنها ما عاشق خودمان بشویم، بلکه از دیگران نیز متنفر بشویم. این تنفر و این عشق لازمهی هویت سیاسی است.
به گفته بندیکت اندرسون، یکی از متفکران علوم سیاسی، «کار هویت سیاسی این است که بکشی یا کشته شوی.» هویت فردی، یک هویت جمعی میشود و شما دیگر یک فرد نیستی، بلکه جزیی از یک جمع هستی. اگر کسی به جمع اهانت کرد، به شما هم اهانت کرده است. هویت سیاسی کارش این است که هویت فردی را به هویت جمعی تبدیل کند و قدرت بسیج کردنش را نیز داشته باشد، تا این مکانیسم من علیه دیگری را (بر اساس اختلافهای سلیقهای یا خیالی که ایجاد میکند) راه بیندازد.
هویت بر اساس برساختههای تاریخی-جامعوی ساخته میشود و تغییر میکند. وقتی هویت ساخته شد، حقیقت پیدا میکند و افراد به آن ایمان میآورند و آن وقت دیگر آنقدر قوی میشود که افراد آن کشور حتی جانشان را برایش میدهند. دیگر مهم نیست که درست است یا غلط. تشابهات بین جوامع خیلی بیشتر از تفاوتهاست؛ اما چیزی که مردم را بسیج میکند، تفاوتهاست، نه تشابهات.
از هویتبخشی سیاسی تا ناسیونالیسم
حکومتهای مرکزی برای این که هویتهای پراکنده مردمشان را شکل بدهند، از یک سری عناصر و پروسهها برای ایجاد حس همبستگی استفاده میکنند. اولین عنصر، زبان است که میتواند مردم یک کشور را به یکدیگر پیوند دهد و آنها را از مردم کشورهای دیگر متمایز کند. حافظه تاریخی (تاکید بر عظمت گذشته، افتخارات و …) نیز عنصر مهمی در ایجاد حس همبستگی است. همچنین عناصر فرهنگی مثل غذا و لباس و لهجه و ….
حالا اگر فراتر از هویت فردی صحبت کنیم، هویت فراتر از قومیت میرود و به ناسیونالیسم میرسد. در این پروسه، تو هویت خودت را دوست داری، اما این دوست داشتن وقتی به مرزها میرسد دیگر تمام و متوقف میشود. چرا کسانی که آن طرف مرز هستند را دوست نداریم؟ ناسیونالیسمگرایی چنان حس همبستگی را درون یک مرز جغرافیایی به وجود میآورد که باعث میشود حکومتهای مرکزی این قدرت را پیدا کنند که مردم را برای هر کاری (از نریختن زباله تا دادن مالیات و رفتن به جنگ) بسیج کنند. این یک امر کاملا احساسی است و هیچ منطقی ندارد. این نوع هویت، بیشتر بر اساس ایمان ساخته میشود تا عقیده.
در علوم سیاسی بحثی هست به نام امنیت جامعوی که مرتبط با هویت است و باعث میشود یک جامعه هویت خودش را حفظ کند. مردم اگر احساس کنند که هویتشان مورد هدف قرار گرفته است، به صورت طبیعی عکسالعمل نشان میدهند و یک مکانیزم دفاعی را به کار میگیرند. اگر از نظر فیزیکی مورد تهاجم قرار بگیرند و تهدید وجودی شوند، این هویت خودش را در مقابل هجوم خارجی مسلح میکند.
بعضیها اعتقاد داشتند که تکنولوژی ارتباطات میتواند مرزها را کمرنگ کند و هویتها را به هم نزدیک کند، چون شباهتها را بین مردمِ مختلف بالا میبرد. اما این مساله الان مورد مناقشه است. من نمیدانم در آینده چه اتفاقی میافتد، اما حداقل تا الآن این اتفاق نیفتاده است.
هویت در خاورمیانه
به طور کلی در جهان عرب، مخصوصا پس از بهار عربی یعنی از ۲۰۱۱ به بعد، ما شاهد تضعیف شدید ناسیونالیسم عربی (اگر نگوییم پایان یا مرگ آن) هستیم. جمال عبدالناصر مصری کسی بود که هویت عربی را بسیار قوی کرد. ولی از ۱۹۶۷ تا حمله آمریکا به عراق، این هویت به مرور کمرنگتر شد تا رسید به بهار عربی.
اما جایگزین این هویت عربی چه بود؟ متاسفانه راحتترین و سریعترین آن، یعنی اسلامگرایی افراطی. به دلیل تضعیف حکومتهای مرکزی و کمرنگ شدن مرزها، اسلامگرایی افراطی فرصت یافت خودش را به عنوان یک جایگزین مناسب برای خلا ایجاد شده بشناساند.
در ایران، بعد از شکست مصدق در آوردن دموکراسی به ایران و کودتایی که او را ساقط کرد، سرخوردگی از ناسیونالیسم ایجاد شد. مردم از این نوع ناسیونالیسم میترسیدند و به اسلام رو آورند. در نتیجه انقلاب هم شکل و شمایل اسلامی پیدا کرد.
مشکل بحث هویت در ایران
هویت آنقدر ذوقی و سلیقهای است هر چیزی که یک جامعه به آن باور داشته باشد، همان خواهد بود. در ساختن این باور، نقش نخبگان خیلی تعیینکننده است، چون بیشتر مردم با این مساله احساسی رفتار میکنند. نخبگان تعیین میکنند که شما که هستید و چکار میکنید. این که من متفاوت هستم یا نه، این که زبان لارستانی یک زبان است که بر اساس یک قومیت اساس گرفته شده یا نه، توسط نخبگان تعیین میشود.
هویت ممکن است وجود داشته باشد، اما ما از آن آگاهی نداشته باشیم. ما یک قومیت داریم و یک آگاهی قومیتی. کار نخبگان این است که آگاهی هویتی را ایجاد کنند تا بعد، حق و حقوقی را برای آن هویت متصور کنند. یا حتی حس محرومیت را برای آن هویت ایجاد کنند. از آنجا که محرومیت میتواند وجود داشته باشد اما احساس نشود، ایجاد حس محرومیت به یک عمل سیاسی تبدیل میشود که تلاش برای از بین بردن آن را کلید میزند. محرومیت یعنی آن چیزی که من توقع دارم در مقابل آن چیزی که به دست میآورم. هر چه این فاصله بیشتر شود، خستگی یا عکس العمل بیشتر میشود.
بحث دیگر در مورد هویت در خاورمیانه، بحث هویت دینی است. فرق هویت دینی با هویت سیاسی به لحاظ معرفتشناسی یک فرق اساسی است: طبیعت هویت ملی و سیاسی این است که در مرزهای سیاسی تعریف میشود و جغرافیا ملیت را محدود میکند. زبان قومیت من را محدود میکند. رنگ پوست هویت من را محدود میکند. وابستگیهایی که بر اساس نژاد و قومیت و ملیت هستند در این هویت سیاسی نقش اساسی دارند. اما وقتی هویت مذهبی میشود، تمام اینها کنار میرود. ممکن است شما هرطور باشید، از هر نژاد و قومیت و ملت. دین نه مرز را میشناسد، نه قومیت، نه جنسیت و نه زبان؛ بلکه یک مجموعه را تشکیل میدهد که در دین اسلام «امت» نامیده میشود و فرازبانی، فراقومی و فراملیتی است. اساسا هویت دینی یا مذهبی و ایدئولوژیک کاملا دربرگیرندهinclusive است، بر خلاف دیگر هویتها که دربرگیرنده نیستند و exclusive هستند.
اینجاست که ما در ایران با یک مشکل مواجه میشویم: ایران میخواهد هم هویت سیاسی و ملی را تقویت کند و هم هویت دینی و اسلامی را. وقتی دو هویت با هم ترکیب شوند، بعضی وقتها تناقض ایجاد میشود و گاهی هم موتور محرکهی بسیار قوی ایجاد میکند. مثلا در ایرلند، هویت سیاسی و دینی (ایرلندی و کاتولیک بودن) در مقابل انگلیسی و پروتستان بودن، هم به ملیت و هم به دین آنها کمک میکند. این مساله در عربستان شکل دیگری میگیرد: وهابی و عربستانی بودن. در مقابل در ایران، شیعه و ایرانی بودن در جنگ هشتساله تاثیر زیادی داشت: آنجا هم صحبت از دفاع از مرزهای وطن بود و هم دفاع از مذهب و ادامه راه امام حسین(ع).
دربارهی دکتر صالح و کارنامهی او:
به نوشتهی سایت دانشگاه لنکستر (اینجا)، دکتر علم صالح استاد سیاست خاورمیانه در این دانشگاه است. او همچنین عضو انجمن بریتانیایی مطالعات خاورمیانه و دبیر ژورنال بریتانیایی مطالعات خاورمیانه British Journal of Middle Eastern Studies است. او هر سه مقطع کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکترایش را در دانشکده مطالعات سیاسی و بینالملل دانشگاه لیدز گذرانده است. کتاب دکتر صالح با عنوان «هویت قومی و حکومت در ایران» Ethnic Identity and the State in Iran را انتشارات معتبر پلگریو-مکمیلان منتشر کرده است.
به گفته دکتر صالح، او اصالتا اهل آبادان است اما از حدود بیست سال پیش در انگلستان زندگی، تحصیل و تدریس میکند. او دربارهی سابقه آشناییاش با گراش میگوید این ارتباط به سال ۲۰۱۳ برمیگردد: «پروژه تحقیقاتی بزرگی درباره هویت ایرانیان مقیم امارات شروع کرده بودیم، و دادههای مطالعات میدانی ما نشان داد که بخش بزرگی از ایرانیان مقیم امارات و حوزه خلیج فارس، اهالی یک منطقه خاص شامل گراش، خنج، اوز، لار، بستک و لامرد هستند. در نتیجه با همکارم در دانشگاه لیدز علاقهمند شدیم که ریشهیابی کنیم که چگونه ایرانیان مقیم امارت تلاش میکنند هویت خودشان را حفظ کنند.»
بخش بزرگی از تحقیقات دکتر صالح در مورد منطقه به اتمام رسیده و به تازگی در قالب مقالهای در ژورنال «مرور مهاجرت بینالملل» International Migration Review منتشر شده است. او اما تاکید میکند: «تاریخ ما با گراش هنوز هم ادامه دارد.»
امیرحسین
۸ شهریور ۱۳۹۸
با احترام و تشکر از جناب دکتر علم صالح و مطالب بسیار عالی ایشان ولی گریشنا توضیحی راجع به راهبرد و اهداف این جلسه بیان نکرده است واینکه یک خبرگزاری محلی و محدود منطقه ای چه کارایی و عملکردی برای طرح مطالب و موضوعات اینچنینی برای عموم مردم خواهد داشت ! آیا بحث هویت ربطی به منطقه و گویش منطقه ای و بحث ها و کشمکشهای پیرامون آن هم پیدا میکند یا خیر ؟! یا فقط یک جلسه و گپ روشنفکرانه و مد روز از موضوعات سیاسی و فلسفه اجتماعی روز بین اندیشه ورزان دنیاست ! آنجا که هویت را نه فقط در سیاست بلکه در جنسیت چون مردانگی و زنانگی ! و مفهوم هویت در کنشی به نام قدرت نیز مفهوم و معنایی تازه و بنیادین را جستجوگر هستند !
محمد خواجهپور
۸ شهریور ۱۳۹۸
دکتر علم صالح مقالهای مربوط به منطقه نیز دارد که پس از انتشار در ژونال علمی به فارسی ترجمه و در گریشنا منتشر خواهد شد. حضور ایشان و مباحث مربوط به هویت و زبان یک همزمانی ناخواسته بود.