هفت‌برکه – فاطمه یوسفی: چیز زیادی از برادرم یادم نیست. همین قدر که ۳۰ سال قبل برای آسایش، امنیت و رفاه ما جنگید و جانش را از دست داد. اسم او ابراهیم بود. این تمام اطلاعاتی است که از او دارم چون بعد از او ما هم سال‌ها است که در جنگیم اما جنگ ما برای آسایش یا حتی رفاه نیست جنگ ما جنگی هر روزه با زندگی برای زنده ماندن است.

ساعت ۸ صبح یازدهم فروردین صدای چک چک آب در سینی سفالی داشت برای ما لا لایی می‌خواند که صدایی مهیبی خواب را از چشمان مادرم پراند. سقف یکی از اتاق‌های خانه در برابر باران بهاری گراش مقاومت نکرد و بخشی از آن فروریخت.

‌Baran Avar ChangiZadeh 3

هلال احمر گزارش داده بود سقف خانه‌ای که مادر شهید ابراهیم چنگری‌زاده در آن ساکن است در بارش‌های نوروز ۹۸ فروریحته است. برای یافتن این خانه راهی کوچه‌های پاقلعه می‌شویم و در نزدیکی پیر مکرم به خانه می‌رسیم. یکی از خواهران شهید چنگی‌زاده است که از گذشته خانواده‌شان و امروز خانه‌شان برای ما روایت می‌کند:

اصالت ما ایرانشهری است. پدرم به واسطه‌ی شغلش در شهرهای مختلف ایران کار می‌کرد تا این که ۴۰ سال قبل گذرش به گراش می‌خورد و بعد از ازدواج با مادرم در ایرانشهر، این‌جا را برای کار و زندگی انتخاب می‌کند. ثمره‌ی زندگی آن‌ها شش دختر و هفت پسر بود.

چهارده ، پانزده سال پیش تصادف، پدرم را از ما گرفت و از آن روز به بعد مادرم درگیر آلزایمر و بیماری شد و حافظه‌ش را از دست داد. قبل از آن ابراهیم که در جبهه زخمی شده بود چند سالی بعد از جنگ زنده ماند اما پرستاری مادرم از اولین فرزندش در طول این مدت بی فایده بود و روزی با تکان کوچک ترکش‌ها در سرش زندگی برای او تمام شد. او در گلزار شهدای گراش به خاک سپرده شد. از ابراهیم یک پسر به یادگار ماند که کنار مادرش زندگی می‌کند. زن ابراهیم بعد از شهید شدن ابراهیم با یکی دیگر از برادرهایم ازدواج کرد.

‌Baran Avar ChangiZadeh 4

سه نفر از خواهرهایم ازدواج کرده‌اند و زندگیشان مستقل شده است. ۵ نفر از برادرهایم نیز ازدواج کرده‌اند و درگیر زندگی خودشان هستند. من هم ازدواج کرده‌ام اما زندگی من بیشتر از هفت سال دوام نداشت و همسرم در اثر ناراحتی قلبی فوت کرد. حالا هشت سال می‌شود که من و دو پسرهایم در کنار مادرم زندگی می‌کنیم. پسر بزرگترم که ۱۴ سال دارد در برق‌کشی کار می‌کند پولی که او درمی‌آورد خرج خورد و خوراکمان می‌شود و پسر کوچکترم نیز ۱۱ سال دارد او مدرسه می‌رفت که بعد از مدتی درگیری با بیماری فهمیدم که هپاتیت دارد و از مدرسه بیرون آمد. و حالا بیشتر مواقع در خانه است.

این‌جا خانه‌ی تنها برادر مجردم است. سقف آن اتاقی که ریزش کرد نیز سقف اتاق او بود اما خوشبختانه آن ساعت او برای کار بیرون بود. دو خواهر مجردم وقتی فهمیدند شما خبرنگارها قرار است بیاید و وضعیت ما را گزارش کنید خجالت کشیدند و ترجیح دادند خانه نمانند. حالا مادرم، من و پسرهایم و دو خواهر و یک برادر مجردم ساکن این خانه هستیم. خانه‌ای که معلوم نیست سقف آن چند وقت دیگر دوام بیاورد.

وقتی آن اتفاق افتاد همه‌ی ترسم این بود که سقف بقیه اتاق‌ها روی سرمان آوار شود چادرم را پوشیدم و به سمت هلال‌احمر رفتم. نیروهای هلال‌احمر آمدند و چند پلاستیک روی سقف خانه کشیدند و رفتندند. گفتند مسئولین قرار است برای رسیدگی به وضعیت ما با ما تماس بگیرند اما فعلا که تماس نگرفته‌اند.

آن پیک‌نیک را که می‌بینید آن گوشه، تنها وسیله‌ی ما برای پخت و پز است. می‌توانید خودتان خانه را ببینید ما نه یخچال داریم نه اجاق گاز نه کولر. من خودم هم شاغل هستم و خانه‌ی مردم کار می‌کنم اما تمام پولی که در می‌آوریم صرف خورد و خوراک بخور و نمیرمان می‌شود و به هیچ جا نمی‌رسیم.

‌Baran Avar ChangiZadeh 2

تنها کمک‌ها دولتی که به ما می‌رسد یارانه و حقوق ناچیزی است که از بهزیستی به ما می‌دهند چون زیر نظر بهزیستی هستیم به ما گفته‌‌اند کمیته امداد هم نمی‌تواند به ما کمک کند.بعد به ما می‌‎گویند شما برو با حقوق ۳۰۰ هزار تومان برای خودت وسیله بگیر. زمانی که پدرم زنده بود تحت پوشش بنیاد شهید هم بودیم اما بعد از او مادرم را از پوشش بنیاد شهید هم بیرون آوردند هر چند همسر و فرزندش هنوز تحت پوشش هستند و من هیچ وقت علت آن را نفهمیدم. یک بار خواستیم برای تعمیر و مرمت خانه وام بگیریم گفتند شما باید ۵ میلیون پرداخت کنید و بعد وام بگیرید.

حالا که این حرفها را زدم ته دلم نگرانم. چون کمیته، بهزیستی و بقیه ارگانهای دولتی بعدها از من می‌پرسند چرا این حرفها را زدی و توقع آن‌ها این است که ما بیشتر سکوت کنیم. اما زندگی برای ما خیلی سخت می‌گذرد. ما نیاز به تعمیر خانه و خرید وسایل الزامی برای خانه هستیم.

تنها ما نیستیم که درگیر این وضعیت هستیم باران برای خیلی از ما که در محله‌ی پاقلعه و در خانه‌های فرسوده زندگی می‌کنیم دردسرساز است. فقر، رفاه و ثروت برای هر کدام از ما معنای متفاوتی دارد ما چیز زیادی نمی‌خواهیم همین‌قدر که زندگی برای ما امنیت داشته باشد و حداقل‌ها برای ما فراهم باشد ما ثروتمندیم.

‌Baran Avar ChangiZadeh 1