هفتبرکه: داستان خانه و حسینیهی بزرگ پورکریمی، داستان نجات خیّر این خانه، مرحوم حاج احمد پورکریمی از دریا، ۷۷ سال پیش، و ادای نذر او برای خدمت مادامالعمر به امام حسین(ع) است. این شماره از هشتگ #گپتریا، داستان برادران پورکریمی و حسینیهی بزرگ پورکریمی است که سالهاست میزبان مردم در دههی اول محرم و مناسبات مذهبی دیگر است. این بار داستان گپتریا، داستان یک نفر نیست، بلکه داستان یک خانواده است که در خدمت به امام حسین(ع) یکی میشوند.
نجات از دریا با نذر امام حسین(ع)
محمدرضا پورکریمی، پسر دوم حاج احمد حاجی غلامرضا، میگوید خادم امام حسین است. او در ۶۷سالگی همچنان به خادمی او مشغول است. خودش میگوید: «مرحوم برادر بزرگم حاجی محمدعلی و برادر کوچکم حاجی محمدجعفر زیردستِ خودم بودند. خودم در همین خانه متولد شدهام.»
خانوادهی پدری آقای پورکریمی پنج دختر و پنج پسر هستند که دو تا از پسرها، حاجی محمدعلی و حاجی جعفر از دنیا رفتهاند. داستان ساخت و وقف این خانه برای امام حسین (ع) شنیدنی است. داستان غرق شدن در دریا و نجات از دریا، به واسطهی توسل به امام حسین (ع). این قصه ما را به یاد حدیثی میاندازد که میگوید: «همانا حسین چراغ هدایت و کشتی نجات است.»
آقای پورکریمی سرگذشتی از پدرش در حدود هشتاد سال قبل نقل میکند که راز ساخت این حسینیه و آبادی آن با روضهی امام حسین (ع) است. او میگوید: «قبل از تولد من، این خانه را که پدرم وقف امام حسین(ع) کرده، داستانش این است. پدرم به خاطر اینکه قبلا در کار تجارت در دبی و قطر بود، وقتی از قطر میخواستند با کشتی به دبی بروند، یک بار کشتی سنگینتر از ظرفیت خودش بار داشته و پنجاه نفری هم مسافر داشته و با سرعت کم در حرکت بوده است. مردم همهمه و به ناخدا اعتراض میکنند که راه را داری اشتباه میروی. ناخدا میگوید این کار همیشگی من است و راه را اشتباه نیامدهام، به خاطر بار سنگین نمیتوانم با سرعت بیشتری بروم. مردم دوباره معترض میشوند و ناخدا عصبانی میشود و از زیردستهایش میخواهد سرعت را بیشتر کنند. آنها هم یک مرتبه میروند و سرعت را بیشتر میکنند. در غروب و نزدیک شب، یک باره کشتی واژگون میشود و مردم به دریا سرازیر میشوند.»
اما این تازه آغاز حادثهای بوده که به ساخت خانهی بزرگ پورکریمی در گراش منتهی میشود. هوای شرجی، آفتاب سوزان و دریای مواج، پایان زندگی مرحوم حاج احمد نبوده است. آقای پورکریمی ادامه میدهد: «پدرم از بدنه کشتی یک تخته در عرض یکی-دو متر پیدا میکند و روی آن مینشیند. تا نزدیک غروب که کشتی دیگری نزدیک میشود و پدرم برای کمک داد و فریاد میکند. کشتی روبرو میگوید، اگر یک نفر هستید بیا و پدرم میگوید تنها هستم. اما خوب که نگاه میکند، در تاریکی میبیند یک نفر دیگر هم آنجا است. یک نفر دیگر ظاهرا اهل آبادان و سنی بوده. پدرم او را تنها رها نمیکند و دو نفرشان روی تختهپاره میروند. هوا تاریک میشود و هر چه کشتی بزرگ رد میشده و آنها کمک میخواستند، کسی نمیشنیده است. صبح میشود و دوباره هر چه کشتی و لنج میآمده و داد و فریاد میکنند، بیفایده بوده. پدرم میگفت بدنشان از شدت گرما و آب دریا له شده بود و اگر میخی به پایشان رفته بود، از آن سو بیرون زده بود.»
سرانجام کشتی نجات حسین(ع)، سراغ دو مسافری که به تختهپارهای زنده مانده بودند، از راه میرسد و آنها از مرگ حتمی نجات پیدا میکنند. آقای پورکریمی میگوید: «پدرم میگفت، روز بعد دیدیم یک لنجی دارد نزدیک میشود. قبل از این، پدرم دست به دامان جناب پیامبر و چهارده معصوم شده بود. گفته بوده اگر از اینجا نجات پیدا کردم، زمین بزرگی میخرم و خانهی بزرگ دو طبقهای درست میکنم و در آن از اول محرم تا دهم، یعنی روز عاشورا، روضهخوانی داشته باشم. تا اینکه لنجی که مستقیما در غروب داشته نزدیک میشده، نفر دوم بلند میشود و فریاد میزند و به عربی با افراد کشتی روبرو حرف میزند. آنها نزدیک میشوند و طنابی به کمر آنها میبندند. اول پدرم را بالا میکشند و بعد نفر دوم. آنها بیهوش میشوند و بعد از ۱۲ ساعت پدرم که به هوش میآید، طلب آب میکند اما آب به آنها نمیدهند؛ فقط در حد دو-سه قطره، چون احتمال مرگ وجود داشته است. آنها را به بحرین میبرند و آنجا بستری بودهاند.»
خبر واژگونی کشتی آنها و حتی گرفتن مجلس ترحیم برای مرحوم حاج احمد، گوشهی دیگر این حادثه است، که در گراش در جریان بوده است. آقای پورکریمی میگوید: «کمکم خبر به گراش میرسد و مردم خبردار میشوند. در گراش به پدرش میگویند از بین رفته و حتی برایشان مراسم ختم میگیرند. تا بعد از ده-پانزده روز به آنها خبر میدهند که زنده هستند. پدرم از دبی برای پدرش نامه مینویسد و خدا آنها را نجات داده بود. تنها آدم گراشی آن کشتی پدرم بوده است. میگوید وقتی به گراش میرسند، همهی مردم آبادی به استقبال میآیند. در خانهی پدربزرگش حاجی غلامرضا هم چای و شربت و طعام به مردم میدهند و بعد هم این خانه را که نذر کرده بوده، زمینش را میخرد و کمکم میسازد.»
نذر امام از دل دریای تاریک
اکنون این حسینیه، یکی از قدیمیترین خانههای وقفی گراش، همچنان به حیاتش با روضهخوانی و میزبانی از مردم ادامه میدهد و به عهدی که بسته وفا کرده است. آقای پورکریمی در این باره هم میگوید: «این خانه با وسایل، پدرم کلا وقف امام حسین(ع) کرده است. قبلا هم یک خانه در دبی داشتند که مال پدرم و دو تا برادرهایش بوده است. آن را میفروشد و اول یک سهم و نیم امام را میدهند. بعد یک سهم و نیم به مادرم، و پنج تا پسرها هر کدام یک سهم و دخترها هر کدام نیم سهم. حرف بیست سال قبل است که نزدیک دویست میلیون تومان به دستش میرسد و همه را خرج امام حسین(ع) میکند. این خانه بالای ۷۵ سال است که ساخته شده است.»
روضهخوانی دههی اول محرم در این خانه، هر روز صبح ساعت ۹ تا ۱۱ است. روز تاسوعا هم هیئتهای سینهزنی و زنجیرزنی وارد حسینیه میشوند و با انجام عزاداری، آنجا را ترک میکنند.
آقای پورکریمی ادامه میدهد: «شب نوزده هم مسجد حاجی فتحالله مال ما است و برای سحری ده-پانزده دیگ میپزیم و برای مردم است. شب نیمهی ماه شعبان هم اینجا مراسم داریم و همه جا زینتبندی میشود و مردم دعوت میشوند.»
خانوادهی مرحوم حاج احمد پورکریمی، همگی بخشی از عمرشان در این خانه گذشته است. اکنون هم دیگر جدایی از آن ناممکن است و هرساله عزای حسین(ع) آنها را گرد هم میآورد. محمدجواد پورکریمی، دیگر پسر آقای پورکریمی، متولد سال ۱۳۴۵ و ۵۹ساله است. او از تاریخچهی این حسینیه از روزگار پدر تا به امروز میگوید: «مساحت این خانه ۵۹۰ متر است و از اول در دو طبقه ساخته شده. اول بادگیر هم داشته که در سال ۱۳۷۱ بعد از آن باران سنگین کمکم خراب میشود و ما هم تغییر و تحولی در خانه ایجاد کردیم. الان هم مجدد دوباره یک تحولی در آن ایجاد کردیم که نو شده. تاریخ بنای این خانه برمیگردد به سال ۱۳۲۷-۱۳۲۸ تا حدود ۱۳۳۰ که یکی-دو سالی طول میکشد تا ساخته شود. معمار این بنا استاد حاجی امیدعلی علیپور بوده است، با حاجی عالی کشوری و حاجی محمود نظری که سه-چهار نفر زیردست هم داشتهاند و شروع روضهخوانی هم از سال ۱۳۳۱-۱۳۳۲ بوده است. قبلا در دههی فاطمیه اول در خانهی پدربزرگم حاجی غلامرضا روضهخوانی بوده است. بعد با اتفاقی که برای پدرم میافتد، هم خودش نذر میکند که خدا نجاتش بدهد و اینجا روضهخوانی برگزار کند و هم از اینجا پدربزرگم همین نیت را میکند. ما هم ادامهدهنده راه او هستیم.»
بازسازی و توسعهی خانه برای خدمت بیشتر
این خانه کمکم بزرگتر و نو شده و با مدیریت فرزندان مرحوم حاج احمد و به خصوص حاج محمدجواد، تا امروز سرپا است. آقای پورکریمی میگوید: «طبقه زیر کلا مردانه و طبقه بالا زنانه است و اگر حیاط ندارد ولی فضای اتاقهایش در زنانه بزرگتر است. قبلا سقف نداشت و به صورت چادر میگرفتیم. الان یکی-دو سال است سقف دارد و به صورت سالن در آمده است. الان با سقف بازسازی شده، دو سال است مراسم داریم. دو خانهی مجاور را هم که خریدیم، یکی خانهی حاج امرالله منفرد بوده و یکی هم منزل اسد خوشاب. مساحت دو تا یکی ۳۶۰ متر و یکی ۳۴۰ بوده که حدود ۷۰۰ متر این خانه بوده است. بنا داریم که اگر بتوانیم قسمت حیاط به صورت سالن سرپوشیده باشد هم برای مراسمات و هم برای ورود هیئتها. بتوانیم سال به سال ترقی و توسعه بدهیم. قبلا زمان مرحوم پدرم که ناتوان شده بود تا بیست سال مدیریت اینجا با من بود. بیست سال هم بعد از مرحوم پدرم که حدود چهل سال است. حسینیه را تحویل ما پنج نفر داده است. در این دو سال هم زحمت بازسازی را برادرم حمید کشیده است. برای سایر کارها هم همگی میآیند؛ بزرگ و کوچک برای خدمت خانهی امام حسین(ع) و تر و تمیز کردن و پذیرایی و هر مراسمی که باشد.»
آقای پورکریمی شکل و شمایل قدیمی این حسینیه را اینطور وصف میکند: «خانه در سبک قدیمی چهارده ناودان داشت و به صورت سنگ هزارهخوانی بود و بادگیر هم داشت. اما بعد از آن بارندگی مجبور شدیم خانه را تعمیر کنیم. تا اینجا ما نگهداری کردهایم و ما هر طور بتوانیم برای امام حسین کم نمیگذاریم و این وصیت پدرم است. پدرم گفت ما هر چه داریم از ائمه است و ما هم همینطور. در ایام فاطمیه اول هم الان حدود صد سال است در خانهی پدربزرگم روضهی آن برقرار بوده. بعد از اینکه خانه به عمویم میرسد، او ادامهدهنده راهش است و روضهخوانی دارند.»
در این خانه، شبهای جمعه دعای کمیل تا آخر ماه صفر، و دعای ندبه هم هفتهی دوم ماه محرم، هرساله طبق روال برقرار است.
آقای پورکریمی از خانوادهاش هم مختصری صحبت میکند و میگوید: «برادرهایم، مرحوم حاجی محمدعلی، حسین، حاجی جعفر، و حاجی علیاکبر هستند. در ابتدا همه کویترو بودند و بعدها که مغازهی پدرم را خراب کردند، حسین و حاجی محمدعلی خودشان را بازنشسته میکنند. برادرم مرحوم جعفر به عمان میرود و اکبر هم دبی میرود. خودم هم اول تا آخر گراش بودهام. یکی-دو سفر رفتم اما چون پدرم کمی ناتوان بود و کار صحرا و مدیریت اینجا هم بود، مجبور بودم پای پدرم بایستم. از کودکی تولدمان در این خانه بوده. من تا پنج سال قبل همین جا بودم. همه از پدربزرگم تا نوهها و نتیجهها همه همیشه پای کارند.»
دوربین مجید افشار، عکاس و خبرنگار هفتبرکه، به سمت عزاداران امام حسین میچرخد و گوشهای اندک از بزرگی این خانه و عزادارانش را ثبت میکند. ساحل آرامشی که در این حسینیه و عزاداران آن است، از دل دریایی طوفانی و تاریک، بیرون آمده است.