هفت‌برکه: برگ دیگری از ستون گپتریا، با خاطرات یکی دیگر از نوحه‌خوان‌های قدیمی گراش ورق می‌خورد. سی و یکمین شماره از هشتگ گپتریا، به نام آقای حاج غلامعباس عالمی است، که خودش را «خادم‌الحسین» معرفی می‌کند. او نوحه‌خوانی را از کودکی در کوچه‌پس‌کوچه‌های باریک و خاکی گراش شروع کرده و همچنان در ۸۰سالگی می‌خواند.

14040506 Gaptaria Gholamabbas Alemi 1

خادم‌الحسین؛ آقای حاج غلامعباس عالمی

در روز تاسوعای سال ۱۴۰۴، مجید افشار، عکاس و خبرنگار هفت‌برکه، در میان همهمه‌ی دسته‌های عزاداران، پای صحبت‌ها و خاطرات آقای حاج غلامعباس عالمی نشسته است. حاج غلامعباس، فرزند حاج محمد، خودش را اینطور معرفی می‌کند: «بنده، خادم‌الحسین، غلامعباس عالمی، متولد ۱۳۲۴. پنج دختر و دو پسر دارم.»

او می‌گوید: «فرزند حاج محمد فرج‌الله حاجی محمدکریم هستم. پدربزرگم حاجی فرج‌الله مکتبخانه داشت و حتی یک کتابی که زادان‌خان، پسر الله‌قلی‌خان در خاطراتش نوشته. زادان‌خان به همراه سلیمان‌خان پیش پدربزرگم می‌آمده‌اند و درس می‌خواندند.»

حاج غلامعباس هم مثل بسیاری از هم‌نسلانش، از کودکی همراه پدر یا مادر، پای منبری نشسته است و از آنجا علاقه به نوحه‌ خواندن شروع شده است. کلاس آموزشی آنها همین کوچه‌ها، دوشادوش دوستان‌شان بوده است. او اولین خاطره‌اش را اینطور نَقل می‌کند: «کلاس پنجم بودم که اینجا کنار مسجد آخوند، حاجی محمدعلی امیدوار سینه‌زنی راه انداخته بود. یک نوحه‌ای داشتم که مال پدربزرگم بود و خواندم و مردم استقبال کردند. آن نوحه چند تا صفحه بیشتر نبود. دنبالش می‌گشتم، که نوحه را پیدا کنم و آن وقت‌ها مثل الان کتاب و اینها فراوان نبود. یک جایی می‌گشتم که یک نوحه‌ی بزرگ پیدا کردم. برداشتم و کم‌کم شروع کردم.»

تولد در شب هفت محرم ۱۳۲۴

آقای عالمی درباره‌ی انتخاب اسمش می‌گوید که آن هم به محرم پیونده خورده است. او از مادرش نقل می‌کند که در روزهای آغازین ماه محرم دنیا آمده است. او به نقل از مادرش می‌گوید: «وقتی می‌خواستی دنیا بیایی، ماه محرم بود. آن موقع‌ها تولد فرزند تاریخ مشخصی نداشت. گهواره را قبل از محرم آماده کرده بودیم و شب هفتم ماه محرم دنیا آمدی.»

آقای عالمی ادامه می‌دهد: «آن وقت‌ها اختیار دست پدر و مادر نبود که خودشان اسمی برای بچه انتخاب کنند. گپتریا اسمی می‌گذاشتند. یکی از گپتریا گفته بود چون شب هفتم محرم دنیا آمده، به احترام حضرت عباس(ع) اسمش را غلامعباس بگذارید. اسمم از آنجا آمده.»

14040506 Gaptaria Gholamabbas Alemi 3

شب تاسوعای سال ۱۳۳۰

گراش در ایام محرمِ سال‌های دهه‌ی ۳۰، بخش دیگری از خاطراتی است که حاج غلامعباس برای ما تعریف می‌کند و می‌گوید: «یک شب تاسوعایی بود. آن روزها بلندگو و برق هم نبود؛ یعنی تقریبا سال ۱۳۳۰ بود. تقریبا کلاس پنجم و اینها بودم. رسیدیم حسینیه برق روز. تا به امروز این حسینیه سه بار تغییر داده شده. دیدیم شیخ رحمانی منبر است و داشت گُرِئز می‌زد (نوحه‌ی آخر را می‌خواند). من هم کاغذی داشتم و در سینه‌زنی داشتم نوحه می‌خواندم. حسینیه هم پُر از مردم بود و جای سوزن انداختن نبود. سینه‌زنی گراشی از ناساگ رسید جلو حسینیه. ابول یوسفی و ابوالحسن رشیدی پدر الماس با شال و ملکی، جلودارِ صف سینه‌زنی بودند. در حسینیه را بستند که صف داخل نشود، چون ازدحام بود. در همان زمان، سینه‌زن‌ها گفتند، در را دارند می‌بندند تا ما را به داخل راه ندهند. عصبانی شدند و در را باز کردند و من هم نوحه را متوقف کردم. پرسیدند چرا ادامه نمی‌دهی. ترسیده بودم و جواب دادم: «شب عزاست امشب!» این را که گفتم همه جواب دادند. عزاداران داخل حسینیه شدند و چند دور داخل حسینیه گشتند و این مصرع را تکرار کردند و آمدند بیرون. البته من نرفتم داخل چون ترسیده بودم!»

«علم کل رحمتن / اسب دارا / نوحه‌خونُش کهرضا»

او به دوران کودکی خودش و کوچه‌های خاکی گراش برمی‌گردد. بچه‌هایی که به تقلید از بزرگ‌ترها دسته‌های کوچکی راه می‌انداختند. حاجی غلامعباس می‌گوید: «از بچگی علاقه داشتم. آن وقت‌ها سینه‌زنی از خانه‌ی قهرمان‌خان راه می‌افتاد و می‌آمد محوطه جلوی پارک لاله؛ منزل آقای میرمرتضی سعادت بود و مردم جمع می‌شدند. آنجا که می‌رسیدیم، یک نفر شمشیرزن بود، که مال ناساگ بود و صادقیان نام داشت، و یکی هم زنجیرزن بود و اهل بلئلز بود؛ یک زنجیرزن داشتیم و یک شمشیرزن. گذشت و حاجی رضا سبزواری که به او کهرضا می‌گفتیم، سوار اسب بود و عَلَمی داشت. آن وقت‌ها عَلم و کُتل به ندرت پیدا می‌شد و همین را هم قهرمان‌نامی از کربلا آورده بود و یک اسب هم مال دارانامی بود که گویا کدخدای گراش بود. نوحه‌خوان آن هم کهرضا بود. این مراسم‌ها که تمام می‌شد، ما بچه‌ها که علاقه داشتیم، در کوچه جمع می‌شدیم و می‌خواندیم: «علم کل رحمتن / اسب دارا / نوحه‌خونُش کهرضا».

آقای عالمی از پیشکسوت‌های نوحه‌خوانی در گراش هم یاد می‌کند. نام‌هایی که برخی از نوحه‌های آنها هنوز در هیئت‌ها خوانده می‌شود. او می‌گوید: «نوحه‌خوان کم بود و مثل الان نبود. ابوالحسن امیدوار بود و محمدعلی حسنی. دو نفر هم من پسندم است، یکی عباس رحمتی بود و بعدی هانی جعفری. فکر نکنم کسی مثل این دو نفر باشد.»

14040506 Gaptaria Gholamabbas Alemi 4

نوحه‌ی صبح عاشورا؛ تابلوی روز عاشورای گراش

حاج غلامعباس قطعه‌ی دیگری از تاریخچه‌ی نوحه‌ی «یا حسین / یا حسین» صبح عاشورای گراش را به ما می‌دهد و بخش دیگری از آن را حاج علی اصغر خوشخو در شماره‌ی قبلی گپتریا توضیح داد.

آقای عالمی می‌گوید: «آن زمان هیئت و اینها نبود و فقط بلئلز و ناساگ بود. بعد از انقلاب بود که هیئت‌ها و تشکل‌ها شکل گرفت. بعد که رفتم دبی، یک سال اینجا و یک سال آنجا بودم و گاهی ماه محرم اینجا بودم. نوحه روز عاشورا را عالمی به نام «رجایی خراسانی» دیوانی داشت و سروده بود. آن وقت‌ها سه کتاب بود که از آن استفاده می‌شد. یکی مال رجایی خراسانی که همین نوحه‌ی «یا حسین / یا حسین» را مرحوم حاج ابول حسینی از روی همین کتاب نوشت و الان همین دست مردم است و آن کتاب هم زبان عربی است و الان هم نیست. به خاطر سفر به دبی، عربی هم تقریبا می‌دانستم. در حسینیه دبی یک نفر بود که واعظ بود و در دانشگاه امام جعفر صادق(ع) درس می‌داد. نوحه را به او دادیم و ترجمه کرد و من هنوز دارم.»

او در مورد انتقادهای هیئت‌های جوان‌تر به نوحه «یا حسین / یا حسین» می‌گوید: «سابقا رفتن و برگشتن همان را می‌خواندند. اما چند سال قبل گفتند این نوحه خسته‌کننده شده. امسال هم ششم محرم، جلسه با سازمان تبلیغات بود. گفتند تا حسینیه ابوالفضل این نوحه را بخوانید و مسیر برگشتن نوحه‌ی دیگری. هر سال انتقاد می‌کنند که این نوحه «یا حسین / یا حسین» لغو شود.»

آقای عالمی اما از این نوحه دفاع می‌کند و آن را «تابلو روز عاشورا گراش» می‌داند: «تابلو عاشورای گراش همان عبارت «یا حسین / یا حسین» است و جمعیت هم زیاد است. در جلسه امسال همین تصویب شد که تغییر نکند. شاید هم ببریم و ثبت ملی کنیم.»

همخوانی نوحه‌ی روز عاشورا، نظم و ترتیب خودش را دارد. آقای عالمی می‌گوید: «روز عاشورا مشخص می‌کنیم دو نفری همخوانی کنند که صدایمان نزدیک به هم باشد. معمولا من با حاجی غلامعباس راهپیما هستم.»

شیخ رحمانی، شعر، کتاب، حافظ

شیخ رحمانی، روحانی مردمی گراش، بخشی دیگر از خاطرات آقای عالمی است. او می‌گوید: «خانه‌ی قهرمان‌خان که می‌رفتیم، نخل کوچکی داشت و زیر آن می‌نشستیم. مرید شیخ رحمانی بودیم، چون روضه‌اش خیلی خوب بود. از آنجا کتل می‌گرفتند و در کوچه که رد می‌شد، زن‌ها از پشت بام خانه‌ها برنش می‌کردند (شاباش). پس از اینکه حسینیه اعظم را ساختند، همه‌ی مراسم به اینجا منتقل شد.»

آقای عالمی به شعر و کتاب علاقه دارد و می‌گوید: «من علاقه به شعر و کتاب دارم و کتاب هم زیاد دارم. اما از وقتی موبایل آمده، دیگر وقتی برای کتاب خواندن نیست. اما می‌توانم از اینجا تا شیراز هم یکسره شعر بخوانم. مخصوصا حافظ.»