بستن

یخدو ۴: هفت پیت پنج منی عسل از یک کندو!

هفت‌برکه فرشته صدیقی: خدا بیامرز باباجی گَپَش گرم بود و کلامش گیرا. تا آن روزهای آخر عمر سعی می‌کرد جذبه‌ی مردانه‌اش را حفظ کند اما همیشه مهربانی‌اش غالب بود. ما که نبودیم و ندیدیم، اما می‌گویند جوانی‌هایش قدم که برمی‌داشت زمین زیر پایش می‌لرزید و یَلی بود برای خودش. به ما که رسید، ابهّت و جذبه‌اش آمیخته به رأفت و عطوفت شده بود.

شروع به تعریف خاطرات که می‌کرد، عیش ما بود. دوست داشتی تا آخر دنیا بی‌وقفه حرف بزند و خاطره تعریف کند و تو سرتاپا گوش بنشینی و بشنوی. بزرگوار سلطان «گِل کرده» (مبالغه) بود‌. تا بُن دندان مجهز به آرایه‌ی اغراق! اما شیرین و دلنشین. اصلا یکی از تفریحات بزرگترها در دورهم‌نشینی‌ها، همین رودست زدن در چاخان کردن بوده و هست. یکی پس از دیگری در «گِلِ کرده» از هم سبقت می‌گیرند تا ببینیم در نهایت چه کسی هنرنمایی‌اش را به اوج می‌رساند!

شبی زمستانی تعریف می‌کرد: با چند تن از دوستان به قصد شکار و تفریح راهی کوه و دشت شدیم. میانه‌ی راه، کندویی لبالب از عسل یافتیم. از بس سنگین بود، به زحمت و سختی آن را تا خانه حمل کردیم. با عسلِ همان کندو، هفت پیتِ پنج مَنی (ظرف‌ حلبی بزرگ حامل روغن) و هر چه ظرف و ظروف از صغیر و کبیر در خانه داشتیم، پر کردیم. اما کفایت نکرد. همسایه‌ها را هم خبر کردیم و باز هم ظرف کم آمد. چاره‌ای نبود. عسل را روانه‌ی کوچه کردیم!

قبول کنید که قشنگی روایت، تعریف کردن به زبان اصلی آن است:

باباجی شَگوت: «عسلِ وَ هزااار زحمت موئَو وَ خونه. هفت تااا پیپ پَن مَنی، هر چیییی ظرف و ظُرِئف مُ خونه وا، هر چییی تار و اَسی وا پُر مُواکِه. دِگَرم نع، فادَه‌ش نِوا. عسلا که و رِ اَچوو. جارِ دَر و همسادَه مو زَت که ظرف بیاری عسل پُر واکنی بِبری. مَه تَمونیش وا؟! ببه زحمتُت ناتَم. مودی چاره‌دو نی. بَکِندُش مُز داولو در که بر مُ ریخونه دا!!»

 

هفت‌برکه: «یخدو» نام صندوق قدیمی برای نگه‌داری چیزهاست. با هشتگ #یخدو در هفت‌برکه، نویسندگان مختلف به مرور تاریخ و معانی فرهنگی و اجتماعی اشیا و کلمات می‌پردازند. یخدو را از این صفحه دنبال کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

0 نظر
scroll to top