هفت‌برکه غلامحسین محسنی: چندی پیش در سایت هفت‌برکه ‌گراش در ستون «ذره‌بین تاریخ» به ‌پیشباز کتاب «درآمدی بر شصت گویش زبان ‌اَچُم» رفتیم (اینجا بخوانید). اکنون هم به مناسبت «روز جهانی زبان مادری» (دوم اسفندماه) با پژوهش این جوان فرهیخته، کارشناس ‌ارشد زبان‌شناسی و پژوهشگر زبان فارسی «سیّد قطب‌الدین موسوی» آشنا می‌شویم. امید که دوستداران فرهنگ و زبان این بخش از جنوب پارس (جنوب مرکزی ایران) از آن بهره‌ ببرند و در گسترش این بازمانده‌ی باستانی نیاکان خود کوشا باشیم.

آنچه در اینجا می‌خوانید، نقد بر این اثر ارزنده نیست. تنها آهنگ این دارم که کتاب را از دیدگاه یک پژوهشگر تاریخ محلی مورد کندوکاو قرار دهم. دو دیگر اینکه در این نوشته از ایالت باستانی پارس (فارس) همراه با استان‌های «هرمزگان و بوشهر» در یک گستره‌ی جغرافیایی نام برده‌ایم. چون این زبان (اَچُمی) همچنان در پهنه‌ی فرهنگی دیرینه‌ی خود زنده و پویاست.

 

آنچه در این کتاب می‌خوانیم

از عنوان کتاب پیداست که موسوی برای دستیابی به ‌دستاوردی کم‌نظیر در پهنه‌ی زبان مردم جنوب فارس، تلاشی سخت و زمان‌بر داشته، و پیروز برآمده است. ایشان در سه فصل کتابش، «زبان اَچُمی» را به‌ صورت علمی مورد کنکاش قرار داده و با نقدی بر پژوهش‌های گذشتگان و «تبیین سایر استدلال‌ها»، نتیجه‌ای از بررسی‌های مورد پژوهش خود را به ‌دست داده است. جای‌‌نگاره (نقشه) پایانی کتاب که «پراکنش فضایی سکونت‌گاه‌های» اَچُمی‌زبانان پارس به‌ همراه «جدول جمعیت و طول و عرض جغرافیایی» را نشان می‌دهد، در روشنی‌ بخشیدن به شناخت خواننده کمک شایانی می‌کند.

«یادداشت ‌آغازین» داستانی کوتاه، دلنشین، خاطره‌برانگیز است و یادآور تلاش نسل گذشته، نسلی که در روزگار پیری به ‌سر می‌برند. بسیاری از دودمان ما این داستان زندگی‌شان ‌بوده است و با تلخی‌ها و شیرینی‌های آن، رمز زیستن با دانش را به فرزندان خود شناسانده‌اند. پنهان نمی‌کنم که تأثیر این داستان بر من آن اندازه بود که برای لختی به یاد آن روزها احساساتی شده و گریستم. چرا که آن را آزموده و زندگی کرده‌ام.

Komod 25 Zaban Achomi

شیوه پژوهش زبان اَچُمی

موسوی استادانه با شناختی که از زبان‌شناسی دارد، نخست خواننده را با «زبان، گونه، گویش و لهجه»، و جدایی معانی علمی هر یک را آشنا می‌نماید. سپس با مثالی ساده نشان می‌دهد که گویشوران یک زبان «برای برقراری ارتباط مطلوب با همدیگر نیاز به ‌مترجم یا استفاده از زبان میانجی ندارند». وی در پژوهش خود از «زبان‌شناسی توصیفی» که روشی علمی می‌باشد، برای بررسی «زبان اَچُمی» سود برده، و «تفاوت آن با مطالعات سنتی یا قدیمی حوزه زبان»را برشمرده است. و به‌درستی برآنست که «در این روش علمی جدید، پژوهشگر حق تجویز در هیچ زمینه‌ای اعم از دستوری و صرفی و نحوی و تعیین نام برای زبان مورد مطالعه و غیره ندارد و صرفاً مجاز به توصیف آن می‌باشد». او می‌افزاید: توصیف‌گر زبان باید در پژوهش‌های میدانی‌اش به یک گویشور اصلی اتکا داشته، که همان راوی یا «دستیار پژوهشی است. راوی نماینده صادقی برای گویش مورد مطالعه باید در همان محیط زبان متولد و رشد کرده، و آن گویش زبان مادری‌اش باشد. همچنین بهتر است که وی بی‌سواد باشد و توانایی خواندن و نوشتن نداشته، و از محیط زبانی خود حتّی‌الامکان خارج نشده؛ تا عوامل فرهنگی غیر مرتبط در زبان عامیانه‌اش تأثیری نگذاشته باشد.

 

گستره‌ی جغرافیایی کاربرد زبان اَچُمی در جنوب پارس

موسوی از اینکه پژوهشگران («خارجی و داخلی») به «سلیقه خود نامی برای این گونه زبانی انتخاب کرده‌اند»، ناخوشنود است. و از اینکه برخی این «گونه» را «زبان» و دیگری «گویش» و یا «لهجه» نامیده، و تنها به مردم یک شهر (لار) نسبت داده‌اند؛ نادرست و غیر علمی می‌داند. چرا که گستره‌ی گویشوران این زبان تنها «محدوده شهر لار و اطراف آن و یا شهرستان‌لارستان» را در بر نمی‌گیرد! همان‌گونه که در جای‌نگاره نشان داده شده است، «این گونه زبانی از سمت مغرب تا بردستان در استان بوشهر و از سمت مشرق تا دهستان طارم در شهرستان حاجی‌آباد در استان هرمزگان و از شمال تا جویم در استان فارس و شهرهای دوسیران، نودان از توابع شهرستان کوهچنار و روستای کربس، شکفت، سبوک از توابع شیراز و در جنوب جزیره لاوان و در خارج از گستره مرزهای سیاسی ایران در کشورهای حوزه خلیج‌ فارس نیز گویشورانی دارد. لذا برای توصیف و نام‌گذاری این زبان بهتر است که از نامی استفاده کنیم که قاطبه گویشوران این زبان فارغ از منطقه جغرافیایی محل سکونت خود آن ‌را به‌کار می‌برند و اکثریت این گویشوران آن ‌را زبان ‌اَ‌َچُمی می‌نامند».

 

نوشته‌های پژوهشگران درباره‌ی زبان اَچُمی و نادرستی نگرش برخی از آنها

ارانسکی نوشته: «گروه دیگری از لهجه‌های این ایالت [پارس] که اصطلاحاً و به‌طور مشروط گروه لاری لهجه‌های فارس خوانده می‌شوند، در جنوب شرقی فارس، ناحیه لارستان که مرکز آن شهر لار است، رایج می‌باشد». موسوی با دلیری این برداشت را نادرست دانسته، می‌نویسد: «این خود خطایی فاحش است زیرا گستره این زبان بسیار فراتر از جنوب ‌شرقی فارس و محدوده لارستان است». که این خود نشان از «ناقص بودن تحقیقات این زبان‌شناس است».

نیز به‌نقل از «راماسکویچ» پژوهشگر روسی آورده: «…رابطه‌ای روشن بین زبان اَچُمی و زبان فارسی و سایر زبان‌ها وجود ندارد». در حالی که از «خُنجی» نقل کرده: «زبان اَچُمی و چند زبان دیگر حاشیه فلات ایران نظیر بلوچی، کُردی، لُری، گیلکی، مازندرانی و تعدادی دیگر شکل بازمانده و دگرگون شده‌ای از گویش‌های مختلف زبان پهلوی هستند. از طریق شباهت‌های ساختاری واژگانی که بین این زبان‌ها وجود دارد می‌توان به نزدیکی آن‌ها با یکدیگر و همین‌طور نزدیکی این زبان‌ها به زبان پهلوی پی برد. یک شباهت منحصر به فرد میان زبان پهلوی و زبان اَچُمی چشمگیر است و آن عبارت است از اینکه بین افعال لازم و متعدی، در تصریف تفاوت وجود دارد».

همچنین «دبیرمقدم، این زبان را از زبان‌های ایرانی غربی می‌داند و آن ‌را به گویش‌های لاری، گراشی، اَوزی، بستکی، خُنجی و بیخه‌ای تقسیم‌بندی می‌کند…».

موسوی در دنباله از مستشرق آلمانی «اسکارمان» که در سال ۱۹۰۷ م. گویش شهر لار را مورد بررسی قرار داده، نوشته است. و افزوده: «وی نیز مانند سایر پژوهشگران خارجی فراتر از شهر لار نرفت. پژوهش‌های وی درحد چند جمله کوتاه مصدری بود».

باز از دو زبان‌شناس ژاپنی که در ماه‌های پایانی ۱۳۵۶ ه.خ. «صرفاً در لار بوده‌»، و «کتابی تحت عنوان مطالعات لارستانی در سال ۱۹۷۹ (م.) به‌ چاپ رسانیده؛ که شامل ۱۲۰۰ واژه آوانویسی شده صرفاً از گویش شهر لار»، و «شامل نکات دستوری گویش لار» می‌باشد.

پژوهشگر دیگری که شناسانده است، «مالچانوا» نام برده است. او در مقاله‌ی خود زیر نام «زبان‌لارستانی» «قلمرو این زبان را در جنوب‌ شرقی شیراز و در مسیر بنادر خلیج‌ فارس، بندرلنگه و بندرعباس ترسیم می‌کند. مالچانوا معتقد است که پایه اصلی زبان اَچُمی از مجموعه لغات سنتی تمام ایران تشکیل می‌شود…. او زبان اَچُمی را به گروه زبان‌های ایرانی جنوب‌ غربی متعلق می‌داند…».

از «تاریخ‌ دلگشای‌ اوز» نگارش «کرامتی» تاریخ‌نگار بومی نوشته، که: «السنه اهل ‌مخفف [مردم سَبُک (بی‌سواد)] زبان فارسی است که با الفاظ فرس آمیخته»؛ و اینکه «هیچ اشاره‌ای به‌ نامیدن زبان اهالی اوز به ‌نام زبان لاری یا لارستانی نکرده است».

از «صلاحی» در کتاب «جامعه‌شناسی‌ گراش» نیز آورده: که «ارتباط گویش گراشی و زبان پهلوی، تغییرات و تطورات زبانی در گویش گراشی و تعدادی وام‌واژگان این گویش را بررسی نموده است».

 

تبیین سایر استدلال‌ها

در این بخش، موسوی بسیار علمی و مستدل، «لاری یا لارستانی» نامیدن این زبان را به چالش کشیده، و آن را مردود می‌داند. بخش‌های گزیده‌ای از آن ‌آورده‌ایم:

برخی می‌گویند: «نام یک فعل نمی‌تواند نام یک زبان باشد. در پاسخ باید گفت که هیچ سندی در این زمینه وجود ندارد و مدعیان این استدلال به داستان‌هایی متوسل می‌شوند که بیشتر به ‌مزاح شباهت دارد تا یک استدلال علمی». داستان نشست چند اَچُمی‌زبان در کنار فارسی‌زبانان نقل می‌کنند، که چون خواستند بروند، یک اَچُمی‌زبان می‌گوید: «اچم» (برویم). پس فارسی‌زبانان نام زبان آنها را «اچمی» گذاردند! و این نام در گستره صدها کیلومتر پهنه جغرافیایی این زبان، و صدها هزار گویشور آن پذیرفته شد!

باید افزود، فعل «اچم» در گویش‌های این زبان به صورت «اَچُم، اَچَم، اَچِم، اَشِم، اِشِم و…» به‌کار می‌رود. که بستگی دارد آن اَچُمی‌زبان دارای چه گویشی بوده است. در حالی‌که تنها گویش «اَچُم» به‌کار برده می‌شود!

توجیه بی‌پایه‌ی دیگر، گویند: اعراب نام «عجمی» را بر این زبان نهاده، و واژه اچمی فارسی شده واژه عجمی است. در صورتی که اعراب به هر غیر عربی عجم می‌گویند. «عجم» یک اصطلاح کلی است که برای مردم غیر عرب به‌کار می‌رود! خواه فارس یا کُرد و یا لُر، اچمی، هندی، اُردو و… باشد. به‌چه دلیل این نام‌گذاری تنها به اچمی‌زبانان ویژه گردیده‌اند؟!

و گروهی دیگر گفته‌اند: نام زبان باید برگرفته از نام قوم یا مکان جغرافیایی و یا دارای معنی باشد. «موسوی» پاسخ داده: ملاک نام‌گذاری زبان، قومیت یا منطقه جغرافیایی محل سکونت گویشور و یا معنی آن نیست. بلکه ملاک خود گویشوران هستند که زبان‌شان را چه بنامند! برای نمونه، زبان‌های «خالخا، کوروخ، براهویی، وو، و دو زبان منفرد بوروشاسکی و گلیلیاک» هیچ اشاره‌ای به قوم و یا مکان جغرافیایی یا معنی برخی از نام‌ها ندارد. افزون بر آن، در هیچ گوشه‌ای از علم زبان‌شناسی (کهن و نو) هیچ قانون و یا دستورالعملی نیست که گویشوران زبانی را از نام‌گذاری دلخواه خود باز داشته باشد!

 

پرسشی چندباره از دکتر وثوقی

شایسته است پرسش چندباره‌ام از «دکتر وثوقی» که پیوستگی ناگسستنی به نام زبان مردم منطقه دارد، تکرار نمایم. و ایشان پاسخی همراه با مستندات تاریخی بدهند! و یا دلیری آنرا داشته باشند، که اشتباه خود را پذیرفته، و از همشهریانش و نیز مردم شهرهای نام‌برده پوزش بخواهند. پرسش اینست: «بر پایه چه اندیشه‌ای وی ترکیب قومی و نژادی مردمی که در ناحیه‌ی لارستان قدیم، (شهرهای بندرلنگه، لامرد، بندرعباس، و لارستان [!]) زندگی می‌کنند، دو گروه قومی بزرگ مهاجر از اقوام لاری و لاروی [!] سواحل جنوبی هندوستان [شبه‌جزیره ‌گجرات] دانسته است؟ بر اساس چه استدلالی «قوم‌ لاری هندو» همراه با طوایف جَت [کولی] در اوایل قرن پنجم‌ قمری و پس از حمله گسترده سلطان ‌محمود غزنوی به منطقه سومنات به جنوب ایران مهاجرت کرده‌، و شهر لار را ساخته‌اند؟!

به ‌بیان دیگر، او مردم شهرهای یادشده را از قوم پارس نمی‌داند. بلکه مهاجرین هندومذهب گریزان از یورش مسلمانان دانسته است. قومیّت و زبان این مهاجرین را هم «لاری» دانسته، که آن ‌را بر شهر تازه‌ساز خود (لار) نیز نهاده‌اند!

نخست کسانی که ‌بر این باورند، نام زبان پارسیان بومی هزاران‌ساله ساکن جنوب، جنوب‌ خاوری و بخشی از جنوب‌ باختری فارس «لاری و یا لارستانی» است، به پرسش‌های بالا اندیشیده، پاسخ آن را از دکتر تاریخ، استاد و عضو هیئت علمی دانشگاه بخواهند! سپس از خود بپرسند، چگونه اندک قوم مهاجر زبان خود را در این پهنه جغرافیایی (برابر نقشه) گسترش و حاکم گردانیده‌اند؟! در حالی‌ که تا پیش از سال ۱۳۵۷ ه.خ. حتی یک نفر از این قوم (لاری) بر شهر خودساخته‌اش (لار) هم حاکم نبوده است!

 

نقشه برگرفته از کتاب «درآمدی بر شصت ‌گویش زبان ‌اَچُمی»

Komod 25 Zaban Achomi 2