بستن

ذره‌بین تاریخ ۴۲: هجوم دوباره‌ی فرماندهان سید به بنادر

هفت‌برکه – غلامحسین محسنی: هفته پیش در ذرّه‌بین تاریخ ۴۱ آوردیم که پیروزی مشروطه‌خواهان، برکناری محمدعلی‌شاه از سلطنت را به همراه داشت. «سید لاری» در برابر خواسته علمای نجف و دولت مشروطه با حکومت مرکزی همراه نگردید و برنامه برپایی حکومتی برابر با پنداشتِ خود را در لار به اجرا گذاشت. او از مشروطه‌خواهان جنوب فارس هم خواستار همکاری شد. در نتیجه، منطقه دچار هرج و مرج گردید.

اینک دنباله آن:

«عبدالحسین میرزا» از فرمانفرمایی فارس استعفا داد، و «عزیزالله میرزا ظفرالسلطنه» به حکومت فارس آمد. او نیز بیش از دو ماه در فارس نماند. «حبیب‌اله‌خان قوام‌الملک چهارم» در شعبان ۱۳۲۸ ھ.ق. به کفالت حکمرانی فارس برگزیده شد. سپس از سوی او، «میرجلال‌الدین‌خان» به حکومت لار و سبعه گسیل شد. ولی محمدحسین‌خان بهارلو نایب‌الحکمه انتخابی «سیّد» ، اسب و تفنگ قزاق‌ها را گرفته و آنها را از لار اخراج کرد.

 

دستور تهاجم به بندرعباس و ضربه به منافع انگلیس

از سوی دیگر، «سیّد عبدالحسین لاری» زمانی که انقلابیون در مجلس شورای ملی دوم و انجمن‌های ایالتی و ولایتی درگیر و سرگرم بازسازی و ایمن کردن کشور شده بودند، «دستور تجهیز اُردو جهت تهاجم به بندرعباس و ضربه زدن به منافع انگلیس را صادر نمود» . ابتدا شیخ زکریای دارابی به نواحی اطراف بندرعباس حمله آورد. سپس نیروهایی «به فرماندهی حسین سپهسالار (حسین کله‌کن) بلافاصله با استعداد دو هزار نفری به سمت جنوب حرکت نمود. در همان حال به فرما سیّد نیروهای «بیخه‌ای» به فرماندهی «غلامحسین‌خان وراوی» با استعداد سه هزار نفری خویش به سمت بندرلنگه حرکت نمودند» (وثوقی ۱۳۷۵، ص۱۶۴) .

 

اغتشاش و درگیری در منطقه

«اردوی مهاجم [سیّد عبدالحسین لاری] به بندرلنگه و بندرعباس ضمن ضربه زدن به قرارگاه‌های اقتصادی انگلیس، با خشونت خویش که گاه افراطی و بیش از حد می‌نمود…» (وثوقی ۱۳۷۵، ص۱۶۵) منطقه را دچار اغتشاش و درگیری کرد. چون «سیّد جهت جلوگیری از تدارک نیرو [دولتی‌ها] و بر هم زدن آرامش در منطقه» وارد عمل گردید، منطقه لارستان ملوک‌الطوایف شد. بدین صورت که «محمدجعفرخان» در گراش، اَرد و صحرای باغ، «محمدحسین‌خان بهارلو» ، «قلعه آسمان‌لو» در علی‌آباد و کهنه را تعمیرکرده، در آن ساکن شده و دست به غارت و چپاول مردم آن سامان دراز کرده بود. حسین کله‌کن که موسوم به سپه‌سالار ملی لار شده بود، «قلعه مشتکویه» سبعه‌جات را که در کوهستان محال فین واقع شده بود، نیز تعمیرکرده و مأمن خود قرار داده، حمله به بندرعباس و دست‌برد به گمرک آن بندر می‌زد. «عسکرخان بهارلو» از طرف «امیر آقاخان بهارلو» بلوک جویم را متصرف شده و قصد تصرف بیدشهر و دستگیری «رضاقلی‌خان بیدشهری» را داشت. و اگر بتوانند اَوز و پیشور را هم غارت نماید (وثوقی ۱۳۷۵، ص۱۶۵) . همچنین خورشیدخان بهارلو «بنارویه و جویم را تصرف و در کمال استقلال نشست. «شیخ‌زکریا دارابی (نصیرالاسلام) » در طارم و سبعه، استقلال حکومت را اعلام کرد (وثوقی ۱۳۸۳ ص۱۸۷) .

همچنین «نیروهای اعزامی به جانب بندرلنگه ضمن وارد آوردن خسارات زیاد، طی یک درگیری دریایی با کشتی «فوکس» مجبور به عقب‌نشینی گشتند» (همان، ص۱۶۴) . آنگاه «دکتر وثوقی» این پرسش را مطرح می‌کند: «به راستی دلیل این تهاجم که در واقع دومین حمله سیّد و یارانش محسوب می‌شد، چه بوده است؟» لیکن فراموش کرده که خود چند سطر بالاتر پاسخ آن را اینچنین داده است: «سیّد جهت جلوگیری از تدارک نیرو و بر هم زدن آرامش در منطقه، دستور حمله به بندرلنگه را صادر نموده…» (همان، ص۱۶۴)!

 

گزارش «کتاب آبی» از درگیری

«کتاب آبی» از این درگیری گزارش کاملی ارائه نموده، که بخشی از آن نگاشته می‌شود. در تاریخ ۲۲ اکتبر ۱۹۱۰‌م. / ۱۸ شوال ۱۳۲۸ ھ.ق. «ویس کنسول انگلیس» خبر داد که غارتگر معروف «غلامحسین‌خان وراوی» در نزدیکی بستک با جمعیت زیادی به لنگه تاخت آورد. لذا کشتی جنگی انگلیسی «فوکس» دو روز بعد به نزدیکی لنگه آمده، به غلامحسین‌خان پیغام داد که از آمدن به لنگه خودداری نماید. مهاجمین که از بهم پیوستن سه سرکرده، جمع۳۰۰۰ نفری جنگجو تشکیل داده بودند، در محل «کوه ترنجه» اجتماع کرده؛ نیروهای حکومتی که به مقابله آنها فرستاده شده بود شکست دادند. لذا۱۶۰ سرباز دریایی انگلیسی با چهار ارابه توپ از کشتی به خشکی آمده، تا از ورود آنها به بندر و غارتگری جلوگیری شود. در ۲۵ شوال هم «شیخ ترقور» [شیخ مذکور] از «بندر شیوع» [در نزدیکی لنگه] با۸۰۰ نفر به لنگه هجوم آورد. کشتی دیگر انگلیسی (اوین) به مقابله آنها رفت. قایق‌های شیخ نامبرده که پیشتر «جیزغه» و «نخیله» [دو بندر کوچک] را غارت کرده بودند، با دیدن کشتی انگلیسی فرار نموده به خشکی روی نهادند. قایق‌های آنها که اموال غارتی و اسراء در آنها بود بدست انگلیسی‌ها افتاد. آنها هم قایق‌ها را منهدم و اسراء و اموال غارتی را به نقاط اصلی خود باز گردانیدند.

 

گزارش تاریخ جهانگیریه از درگیری

درباره این حوادث «تاریخ جهانگیریه» زیر عنوان «حمله جمعیت بیخه‌جات تراکمه به قصد غارت بنادر شیبکوه و لنگه (سال) ۱۳۲۸ ھ.ق.» می‌نویسد: «…اهالی تراکمه، وراوی، زنگنه و بیخه بیرم و علامرودشت از هرج و مرج کشور استفاده کرده بار دیگر به قصد غارت بنادر شیبکوه و لنگه و عباسی جمعیت کثیری از اهالی بیخه‌جات و اشرار متفرقه را گرد آوردند و در سال۱۳۲۸ هجری به ریاست حاجی غلامحسین‌خان وراوی و سیّد حاجی‌بابای بیرمی و تراکمه به طرف شیبکوه و بندرلنگه از راه تنگ‌خیال به حرکت در آمدند. در این موقع شیخ مذکور پسر شیخ حسن مذکور شیخ و ضابط منطقه گاوبندی نیز با وجودی که جزء حکومت بستک بود برای انتقام از مشایخ حمادی و شیبکوه [پیداست چند کلمه در اینجا افتادگی دارد!] از مرحوم صولت‌الملک حاکم جهانگیریه کمک خواستند و اهالی و تجار بندرلنگه نیز به وحشت افتاده مراتب را به مرحوم میرزا احمدخان دریابیگی و دولت شکایت کردند. بنابراین مرحوم محمدرضاخان بنی‌عباسی (سطوت‌الملک) از طرف پدر خود صولت‌الملک با جمعیت کثیر و اُردوی انبوه بلادرنگ از راه مستقیم کوه گَچُو و داربست به قریه رستمی شیبکوه رفته مشایخ و تفنگچیان عرب شیبکوه و بنادر تابع شیخ احمد مرزوقی، شیخ‌صالح چارکی، شیخ عبداله عبیدالی، شیخ سلطان حمادی، شیخ محمدرحمه بشیری به اُردوی محمدرضاخان ملحق شدند. و میرزا احمدخان دریابیگی حکمران بنادر بوشهر و دشتستان که از بوشهر با کشتی جنگی در بندرچارک پیاده شده بودند با چند ارابه توپ‌های سنگین و اسلحه و مهمات و معدودی تفنگچیان تنگستانی به قریه (گلشن) وارد شده و…اطراف تنگ‌خیال که مسیر راه جمعیت تراکمه و مهاجمین بود سنگربندی کرده…چندی زد و خورد…کرده علی‌اکبرخان گله‌داری…برای رفع فتنه و فساد به میانجیگری افتاده…قرار صلح نمود…تفنگچیان طرفین را که متقابلاً در سنگرهای خود آماده جنگ بودند برچیده و جمعیت تراکمه…به محل‌های خود مراجعت کردند. چند دهات و آبادی که شیخ مذکور از حدود حمادی گرفته بود به تصرف تفنگچیان بنی‌عباسی (سطوت‌الملک) در آمد و شیخ مذکور هم پس از ملاقات با سطوت‌الملک و عذر تقصیرات خود به گاوبندی مراجعت کرد. اما یک جهاز بادی که حامل مقداری آذوقه و اموال غارتی متعلق به شیخ مذکور بود در بندر «چیرو» به دست نیروهای دریائی انگلیس که به کمک دریابیگی…مراقب اوضاع بود افتاد و آن را با خود به بندرلنگه و بوشهر برد…. امّا حاجی غلامحسین‌خان وراوی و سیّد حاجی‌بابا (بیرمی) چون به محل خود مراجعت کردند، از طرف آقا سیّد عبدالحسین به لار احضار شدند و بلادرنگ با عده اتباع خود به لار رفته و امورات شهر را در قبضه خود گرفته و به امر و نهی پرداختند…»

 

سپردن حکومت لار به سید حاجی‌بابا بیرمی از طرف سید

«سید لاری»، سیّد حاجی‌بابا بیرمی و نیروهایش را در شوال ۱۳۲۸ ھ.ق. به لار خواسته، حاکم گردانید. غلامحسین‌خان وراوی هم به لار فرا خوانده، نایب‌الحکومه کردند. در نتیجه محمدحسین‌خان بهارلو که از سوی «سیّد» حکومت لار داشت، با نیروهای خود از شهر رانده شدند. پس «از لار خارج گشته و بطرف بندرعباس رفته و نیروهای ایل بهارلو منطقه را ترک نمودند.»

«ستّاری» که حکومت خان بهارلو بر لار را سه ماه آورده، نوشته: «آنگاه از لار اخراجش کردند خواست لار غارت کند نتوانست» . «وثوقی» به نقل از «کتاب آبی» گزارش می‌دهد: «در اوایل اکتبر (رمضان ۱۳۲۸) قریب ۵۰۰ نفر…از لار حرکت کرده و محال بندرعباس را احاطه نموده و تمام قوافل و قراء را حدود شهر غارت کردند. مأمورین محلی از جلوگیری یا تعاقب آنها عاجز بوده‌اند. اموال غارت شده شامل امتعه انگلیس معادل ۳۳۰۰ لیره بوده است» . به نظر می‌رسد این گزارش به نیروهای بهارلو مربوط باشد.

«مورخ لاری» درباره «بهارلوها» نوشته: «از مردم ایلات فارس کسی که مشروطه‌خواه شده بود خورشیدخان و مرادحاصل بهارلو و مردم دیگری از ایلات ترک و عرب و غیره می‌بودند ولی حسین‌خان بهارلو که پدر عیال خورشیدخان نام برده بود و در آن دوره وصلت با قوام‌الملک فارس داشت و با جماعت دیگری از ایلات خمسه فارس و تمامی عمال آن دوره همه مستبد و مخالف مشروطه و آزادی بودند…» (تاریخ لارستان، نسخه «ب» ص۲۸۸)

«درّه‌التواریخ» در این باره نوشته: «غرض در سال اوّل از حکومتش [سید حاجی‌بابا،] خورشیدخان بهارلو با محمودخان با سیصد سوار و تفنگچی راه عباسی گرفته هزار و دویست مال قماش زدند چون حاجی‌بابا خبر شد سپاه عقب آنها فرستاد به آنها نرسید طولی نکشید محمدحسین‌خان رسول‌خانی بهارلو یاغ شد حاجی‌بابا با سپاه رفت که اهل او [را] غارت کند عاقبت محمدحسین‌خان تسلیم شد طولی نکشید به سبب قطاع‌الطریق‌های راه بیخه حکم از مولائی [سیّد لاری] صادر شد که بروند اینها را سرکوب دهند ولی چون رفتند سید حاجی‌بابا میل به این کار نداشت لذا خبردارشان کرد. بعد از جنگ مرادحاصل سلیمانی بهارلو بیچاره کشته شد فتح کرده نشد.»

همچنین می‌نویسد: «محمودخان بهارلو» از جانب خورشیدخان بهارلو سه ماه در سال۱۳۲۹ ھ.ق. حاکم لار بود. «مردم شهر دو فرقه شدند یک فرقه نوشتند به بیرم حاجی سیدبابا پسر سیداسماعیل با سپاه وافر در لار آمد بنای جنگ شد عاقبت محمودخان بهارلو با فرج‌بیگ دولیخانی دستگیر شدند مردم لار ترسیدند که هرگاه این دو تن کشته شوند خورشیدخان فساد نماید لذا ریختند درب خانه مولائی که آتش زنند مولائی فرمود چه خبر است گفتند بگوئید تا محمودخان مرخص شود مرخص نمودند ولی عاقبت خیلی از این کار فسادها [یک کلمه ناخوانا] شد.»

«ستاری» ادامه می‌دهد: چون «سید حاجی‌بابا بیرمی» هشت ماه حاکم بود دیگر حاجی غلامحسین [پسر] علی‌اکبر‌خان وراوی آمد دو نفرشان حاکم بودند [یعنی سید حاجی‌بابا و حاجی غلامحسین] . آن سال بدلیل بارندگی فراوان سال نیکو شد. نعمت فراوان چنانچه گندم هر چه کاشته بودند چهل برابر شد ولی عاقبت در آخر (یک کلمه ناخوانا) بسبب منافقین بین همدیگر کشتند [یعنی سید حاجی‌بابا و حاجی‌غلامحسین همدیگر را کشتند].

«در واقع جمعیت لارستانی [با ریاست سیّد لاری] طی یک دوره ایجاد آشوب و ناامنی آخرین امیدهای مرکز را در اعاده نظم و امنیت را بر باد داده، نهایتاً با التیماتوم سه‌ماهه انگلیس دولت ایران ناگزیر به تعیین والی جدید رضاقلی‌خان نظام‌السلطنه مافی و اعزام او» (وثوقی، ۱۳۷۵، ص۱۷۲) به حکمرانی فارس گردید.

دنباله دارد.

«هفت‌برکه آمادگی انتشار نقدها بر این نوشته و همچنین طرح دیدگاه دیگر در مورد این بخش از تاریخ معاصر را دارد تا بستری برای گفتگو و بحث علمی فراهم گردد.»

دیگر نوشته‌های غلامحسین محسنی را از این صفحه بخوانید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

0 نظر
scroll to top