هفتبرکه – گریشنا: صادق رحمانی، شاعر و پژوهشگر نامآشنای منطقه، در مقالهای که در مورد نام زبان منطقه نوشته است، به بررسی زوایای مختلف این نامگذاری پرداخته است. او این مقاله را در ادامهی سلسله گفتارهای اندیشمندان منطقه درباره این زبان برای سایت آفتاب لارستان نوشته است، و اکنون در گریشنا در کنار مطالب دیگری که تاکنون در این مورد نوشته شده، منتشر میشود. میتوانید مجموعه این مطالب را در این صفحه (+) بخوانید.
رحمانی دربارهی منشا این مناقشات نوشته است: «میتوان ریشه پویشِ فاصلهگذاری هوشمند در حوزۀ گویش را در ملاحظات اجتماعی جستوجو کرد، نه در مباحث تاریخی و زبانی.» او در مورد سود و ضرر این مناقشات اما نظر متفاوتی داد: «نباید از این پویشِ جدی البته در حوزه زبان، هراسی به دل راه داد، چرا که در کلیت به نفع زبان فارسی است که گویش ما نسخۀ قدیمی زبان فارسی است و به گویشوری بدان افتخار میکنیم.» او با نگاهی تاریخی، پیشنهادی برای نام زبان نیز مطرح میکند: «ما چرا آن را «فارسی میانه» ننامیم که هم اصل مطلب است و هم نامی است اصیل از نظر تاریخی، رسمی در متون علمی و شناختهشده در همۀ محافل فرهنگستانی جهان با سند شش دانگ؟»
صادق رحمانی: کهندیار لارستان را به جز تکثرات و تنوعات ریز و درشت دیگر، میتوان با چهار چهرۀ متنوع در آیینه روزگاران تماشا کرد: بیرم خانۀ اسلامگستری، جویُم خانۀ دانشپروری، خنج خانۀ عرفانمحوری و لار خانۀ اقتدارآوری. محمدباقر وثوقی، استاد و دکترای تاریخ در دانشگاه تهران و لارستانپژوهِ همروزگار ما، به جز دربارۀ جویم و کاریان در خصوص سه شهر دیگر مطالعات سودمندی را به نگارش درآورده است. با این تقسیمبندی به نظر میآید که المنه لله راه برای پژوهشهای بیشتر در این میدان باز باشد. یکی از این نوع مطالعات، پژوهش در عرصۀ زبان مردم این کهندیار میباشد. پیش از این در این فقره دانشمندان ایرانی و خارجی تلاشهای ارزشمندی را انجام دادهاند. آنان اذعان دارند که همۀ گونههای زبانی در منطقۀ لارستان، گویشهایی از یک زبانِ واحد است.
لارستان با مرزبندی جغرافیایی قدیم که امروز بر اساس سیاستگذاری دولتها در طول سالیان به جز نامی از آن نمانده است، به مرکزیت شهر تاریخی لار شناخته می شود. این نام در روزگاری که لار مرکز تاریخی و اداری حکومتهای صفوی، قاجار، پهلوی و جمهوری اسلامی بوده است، بر کلیت ۱۵ بلوک اطلاق میشده است. اکنون آن سبو بشکسته است و آن پیمانه ریخته و لار شهرستانی است در طراز بستک و لامرد و بندرلنگه و خنج و گراش و اوز. شاید طبیعی به نظر برسد برای خنجیها که خود در پی هویتی تازهاند و یا گراشیها که طی سالیان زیر سایۀ نظام اداری شهر لار بودهاند، خوشایند نباشد که زیر چتر این نام قرار گیرند. با امر طبیعی هم نمیتوان به چالش برخاست، اما باید گفت که گویش همۀ این شهرها زبان فارسی است؛ فارسی میانه یا پهلوی بازمانده از سلسلۀ ساسانیان است که در فارس پهناور سکونت و حکومت داشتند. درست است که فارس به نام قوم قلمداد نمیشود و امروزه در بافت اجتماعی و سیاسی و فرهنگی ایران چون شیر و شکر به هم درآمیخته است، اما فارس نیز در اصالت تاریخی خویش یک قوم بزرگ بوده است که در کنار دیگر اقوام ایرانی به مانند لُر و تُرک و بلوچ و کُرد زندگی کرده است.
گفتیم که مرزبندی گویشوران در منطقه لارستان کهن پس از تقسیمبندیهای سیاسی اجتماعی صورت گرفته است و در طول سی چهل سال گذشته شوخیشوخی به صورت یک جدیتِ غیرقابل انکار درآمده است و تا به امروز پویش قابل اعتنایی را در منطقه و آبهای آن سوی خلیج فارس به خود اختصاص داه است. در یک هایکوی ژاپنی آمده است که:
بچهها شوخیشوخی سنگ میزدند
قورباغهها جدیجدی میمردند.
بنابراین میتوان ریشه پویشِ فاصلهگذاری هوشمند در حوزۀ گویش را در ملاحظات اجتماعی جستوجو کرد، نه در مباحث تاریخی و زبانی. اما نباید از این پویشِ جدی البته در حوزه زبان، هراسی به دل راه داد، چرا که در کلیت به نفع زبان فارسی است که گویش ما نسخۀ قدیمی زبان فارسی است و به گویشوری بدان افتخار میکنیم. نکتۀ مهم این است که زمین این بازی باید در بین اهل نظر باشد، زیرا تماشای غیر اهل نظر، خالی از خامی و تعصب نیست که گفت:
سختگیری و تعصب خامی است
تا جنینی کار خونآشامی است
اما در حوزۀ ملاحظات اجتماعی و سیاسی، بُروز عملی این مرزبندی را در انتخابات اخیر مجلس یازدهم در منطقه شاهد بودیم. همانها که امروز به بهانه گویش، پویش به راه انداختهاند، در انتخابات نیز منِ واقعی خود را نشان دادند. میپرسی چرا؟ زیرا که انتخابات عرصۀ تظاهر نیست و آرای مردمان ناآشکار. آیا زعمای قوم در منطقۀ دیرپای لارستان، دیرهنگام واقعیتها را دریافت میکنند و در پسِ دیوارِ پندارِ خود میمانند؟ شاید چنین باشد. شاید هم چنین نباشد.
بیشترین تلاشها برای این پویش در مناطق خُنج با نام «اَچُمی» در حال انجام است و در کشورهای عربی حوزۀ خلیج فارس با نام «زبون خودمونی» بر سر زبانها بوده است. و در منطقۀ صحرای باغ که اقوام ترکزبان حضور دارند به این پویش توجهی نشان داده نشده است.
با این حال، باید به این واقعیت فکر کرد که منطقۀ لارستان در طول تاریخ بسیار متکثر و متنوع بوده است. این منطقۀ وسیع علاوه بر فارس که مأمن و زادگاه همین قوم بوده است، میزبان اقوام تُرک و لُر و عرب با شاخهها و تیرههای گوناگون آن بوده است که برخی در فرهنگ غالب مستحیل شدهاند و خود را با جماعت فارس همرنگ ساختهاند.
به دلیلِ همین تکثر و تنوع به نظر میرسد آن چسبندگی و خلوص لازم را در کلیت منطقه نمیتوان دید. رابطۀ اجزای لارستان قدیم بر اساس منافع اقتصادی طوایف و تحمیل ارادۀ دولت مرکزی بوده است و بیش از دو دهه و بر اساس منافع جدید، دامنۀ نفوذ و اعتبارش در هم شکسته است. ذهن قبیلهای در درازای تاریخ آموخته است که تفاوتها را نمیتوان از رسمیت انداخت. ذهن مدرن و امروزی نیز بر این قاعده صحه گذاشته است. پس بهتر آن است که سیاستها و ملاحظات را بر همین اساس طراحی کرد و این طراحی در طول دهۀ گذشته از طرف دولت مرکزی عملی شده است. منطقۀ ما درست به ماشینهایی میماند که قطعات آن به دیگری نمیخورد. این تفاوت را باید بشناسیم و به آن احترام بگذاریم. بلوکهایی که از لارستان جدا شدند، میناب بود و بستک بود و لامرد بود و خنج بود و گراش بود و اوز. بلوکهایی که بیشتر به ملوکها و ملوک الطوایف شباهت و هر کدام فرهنگ و آداب و آیین خاص خود را دارند. این را به گواه همزمانی و امروز نمیگویم، به نگاهِ درزمانی و دیروز بر زبان میآورم.
و اما در خصوص نامگذاریهایی که امروز به قولی ترند شده است. من بیست سال پیش یادداشتی در آذرماه ۱۳۷۸ در نشریه صحبت نو ویژۀ گراش نوشتم که با تغییراتی در چند عبارت آن را میخوانید:
احتمال میرود چون کلمۀ «اچُم» (از مصدر چده به معنای رفتن) بین همه لهجههای مختلفی که گویشوران جنوب غربی ایران بدان تکلم میکنند، مشترک است، دلیل محکمی برای انتخاب نام «اچمی» شده باشد. البته من به یاد دارم که مرحوم احمد اقتداری نیز به نکتهای اشارت میکرد که نوشتن آن خالی از لطف نیست. ایشان میفرمود که اعرابیان هر نوع زبانی را غیر از زبان عربی زبان «عَجَمی» میدانستند؛ یعنی زبانی که گنگ است و برای آنان قابل درک نیست. و احتمال میداد که واژۀ اَچُمی برگرفته از کلمۀ عَجَمی باشد که به تأسی از اعرابیان بر زبان اهل منطقه جاری شده باشد.
دربارۀ زبانی که در جنوب غربی ایران از خُنج گرفته تا میناب از دیروز تا امروز رواج داشته است، پژوهشهایی صورتِ انجام پذیرفته است. در کتابهای «زبان لارستانی»، احمد اقتداری، (تهران، نشر همسایه، ۱۳۸۴)؛ (که همین روزها بدون اجازۀ ناشر به صورت پی.دی.اف در فضای مجازی دستبهدست میشود)؛ «لار شهری به رنگ خاک»، محمدباقر وثوقی (تهران: نشر کلمه، ۱۳۷۴)؛ و نیز در کتاب همایشنامۀ لارستان کهن دفتر اول، مقالاتی در شناخت این گونه از زبان فارسی آمده است. علاقهمندان میتوانند در این بهاران کرونایی کتابها را بیابند و مطالعه کنند.
خواجه نظامالدین کامیاب، دکترای زبانشناسی، در کتاب «انار و بادگیر» (شعرهای محلی صادق رحمانی، ص ۱۷) دربارۀ زبان رایج در گسترۀ جنوب غربی ایران اظهار داشته است: «این زبان ادامۀ تغییریافتهی زبان پهلوی ساسانی است.» حتی همین زبان فارسی که امروز آن را مینویسیم و با آن گفتوگو می کنیم به قول محسن ابوالقاسمی، استاد دانشگاه و زبانشناس فقید، نوع صیقلیافتۀ زبان پهلوی ساسانی یا فارسی میانه است. این گفته را وقتی از ایشان شنیدم که کتاب «انار و بادگیر» را در پایان جلسۀ درس به ایشان تقدیم کردم و از او خواستم که به من بگوید که این گویش به چه نوع زبانی وابسته است؟ و ایشان پاسخ دادند که همان زبان فارسی است، اما شکل قدیمیاش.
به یاد داشته باشیم که در نوشتار علمی و گفتار دانشگاهی، این گونۀ زبانی از زمانِ دستبهدست شدن قدرت از خنج به لار و تثبیت قدرت در اواخر قرن هشتم در این شهر، با نام زبان لاری یا زبان لارستانی شناخته میشود و به صورت رسمی تثبیت شده است. ای بسا اگر خنج همچنان قدرت منطقهای را در اختیار داشت، فارسی میانه به زبان خنجی تغییر نام یافته بود.
بر این پایه در هیچ مقالۀ علمی نمیتوان از نامهایی که امروزه بر آن پافشاری یا پویشفشاری میشود، استفاده کرد، چون در اسناد تاریخی در حوزۀ زبانپژوهی پیشینهای از زبان اچمی و خودمونی وجود ندارد. این نامگذاری سلیقهای و مردمی است. مردمان میخواهند تفاوت خود را به دیگران گوشزد کنند.
هر چند این نامگذاری غیر علمی، شما بگویید –مردمی– در بین همان مردم پذیرفتنی است، اما پیشنهاد میشود، هر یک از شهرها و روستاها با نام شهر و روستای خود، گویش خود را معرفی کنند، مثلاً گویش لاری، گویش بستکی، گویش خنجی، گویش فداغی، گویش خوری، گویش اوزی، گویش گراشی، گویش جویمی و گویش بنارویی و … البته باید در نظر داشت که در ریشه و ساختار، همه اینها به یک زبان مشترک ختم میشود و آن زبان همانا زبان پهلوی ساسانی یا فارسی میانه است. گویش فیشوری بر اساس آن چه در کتاب «زبان لارستانی»، به نقل از «نظام سلیمانی پیشوری» آمده، و گویش بخشی از مردم گراش اندکی متفاوت است، آن هم به دلیل حرف ذال که محلۀ ناساگ به جای دال استفاده میکنند.
بنابراین آنچه از مردمان شریفی که امروزه در جنوب غربی ایران، یعنی لارستان و هرمزگان با احساس و عاطفۀ سرشار انسانی و مدارای عملی زندگی میکنند، از قوم بزرگ فارس هستند، چرا که زبانی را که بدان تکلم می کنند، فارسی است که به دلیل داشتن هویتی تاریخی و عصبیت اجتماعی حاکمیت مرکزی همچنان در میان مردمان باقی مانده است و اگر فارسی نبود چه بسا امروز اثری از آن نیز نبود. زبان فارسی را در یک مرزبندی به زبان فارسی باستان، فارسی میانه و فارسی امروز تقسیم کردهاند. فارسی باستان هیچ گویشوری ندارد. فارسی امروز که زبان رسمی کشور است. و اما فارسی میانه همان زبانی است که ما با آن حرف میزنیم.
راستی ما چرا آن را «فارسی میانه» ننامیم که هم اصل مطلب است و هم نامی است اصیل از نظر تاریخی، رسمی در متون علمی و شناختهشده در همۀ محافل فرهنگستانی جهان با سند شش دانگ؟ بنابراین، پیشنهاد متواضع این قلم آن است که: از امروز اگر کسی از ما پرسید که «عه! چه زبان شیرینی دارید؟ شما به چه زبانی حرف می زنید؟» بگوییم: «فارسی میانه».
ناگفته پیداست که این زبان قدیمی نیز به دلیل نازایی زبانی و ورود کلمات نو، روزاروز در معرض تغییر و تطور است. هر چند همه ما از این که این شمعِ ناآرام آرامآرام رو به خاموشی میرود و شاید تا نیمۀ شبهای تاریک ما را همراهی نکند، نگرانیم. مهم حفظ این میراث ارزشمند است. نامها را ما آدمیان بر چیزها میگذاریم.
آیا با گفتن شعرهای محلی میتوان زوال آن را به تعویق انداخت؟ آیا شاعرانی ظهور خواهند کرد که شعرهاشان زبان مردمانشان شود؟ زمان گواهی خواهد داد و زمان آهویی گریزپاست.
*در تنظیم این جُستار از مشاورۀ آقایان محمد خواجهپور و مسعود غفوری بهره جستهام.
مطالب مرتبط را در این صفحه بخوانید.
عارف رفیعی
۶ اردیبهشت ۱۳۹۹
سپاس جناب رحمانی عزیز
هر چند که موضوع همچنان که خودتان اشاره کرده اید صرفا بعد زبان شناختی ندارد اما به هر حال سوال این است که اگر بخواهیم از گویش لاری و خنجی و گراشی و اوزی نام ببریم آن وقت عنصر زبان شناختی لهجه چه نقشی دارد. طبیعی است که ما مردم خور تفاوت هایی با مردم لار در چند کیلومتری خود داریم. اما به نظر می رسد این تفاوت گویش باشد بلکه تفاوت لهجه است. همچنان که لهجه اصفهانی با شیرازی متفاوت است.
ولی من با اصل موضوع که ما در کل منطقه به گویشی از یک زبان بزرگتر صحبت می کنیم می توانم همدل باشم. به این دلیل که در مناطقی به غیر از خطه لارستان هم به زبانی بسیار شبیه زبان ما صحبت می شود. مانند بخش هایی از بوشهر و منطقه کوهمره. اما در این صورت باید بپذیریم که کل گونه زبانی خطه لارستان قدیم( منظور شهرستان های چهارگانه است) و نیز بخش هایی از هرمزگان یک گویش است باز نام این گویش دستمایه یک چالش تواند بود که البته که ابعاد هویتی دارد. در هر صورت بععید می دانم از بعد زبان شناختی صرف بتوان لاری و گراشی و اوزی را گویش هایی از یک زبان دانست هر چند که لازم است اهل فن نظر قطعی بدهند. همچنین بعید می دانم نامی مانند فارسی میانه جا بیفتد به طور عمومی و طبیعی. اما خوب است بپذیریم در هر صورت نام رسمی و آکادمیک می تواند متفاوت از نام رایج عمومی باشد. سپاس