هفتبرکه: یکی از مناسبتهای آذرماه، هفتهی حمل و نقل است و ما برای این شمارهی گپتریا، سراغ اکبر جعفرزاده، یک رانندهی تاکسی تلفنی پیشکسوت رفتهایم. تاکسی تلفنیهایی که تلفن دفترشان شبانهروز زنگ میخورد، حتی روی تلفن همراه رانندههایشان هم دایورت شده، اما سرویس کافی برای جوابگویی به همهی آنها ندارند. پولش کم، اعصابخردیاش زیاد و ارتباطش با مردم نزدیک است.
آقای جعفرزاده رانندهی تاکسی گل سرخ
اکبر جعفرزاده متولد ۱۳۳۲ و هفتاد و یکساله است. او سه فرزند دارد. دو دختر که ازدواج کردهاند و یک پسر که میگوید کمی معلولیت دارد و توانایی کار کردن ندارد و با خودشان زندگی میکند. آقای جعفرزاده در حال مصاحبه، جواب تلفن مردم را هم میدهد. مسافری زنگ زده. خانمی از کنار پارک فخرآباد است و تاکسی میخواهد. آقای جعفرزاده آن را در دفتر ثبت میکند و یکی از رانندهها را میفرستد. میگوید: «خودم الان مشغول به کارم. از سن کودکی و قبل از ازدواج برای کسب روزی به دبی رفتم و پس از چهل و پنجسالگی به ایران برگشتم. بعد که به آن صورت نمیتوانستم کار کنم، مغازه را هم خراب کردند و ویزا را کنسل کردم و به ایران برگشتم. الان هم از معاش زندگی نمیتوان در خانه نشست و آدم مریض میشود و در تاکسی تلفنی گل سرخ مشغول به کارم. الان ده سالی میشود در تاکسی کار میکنم. دفتر مال خودمان به مدیریت جواد قنبری است.» با همکارانش در دفتر، ده دوازده نفر هستند.
برادر شهید زینل جعفرزاده
آقای جعفرزاده رانندهی سرویس مدارس است و گاه گاهی اگر بتواند تا لار و اوز هم میرود ولی راه دورتر نمیرود. او برادر بزرگ شهید زینل جعفرزاده است و میگوید: «خانوادهی شهدا هستم و برای همین ممکن است گاهی رادیو، آن هم اخبار، برای مسافر پخش کنم اما ترانه و آهنگ نه.»
آقای جعفرزاده میگوید زانودرد هم دارد اما زندگی و در خانه نشستن مشکلات زیادی دارد؛ برای همین هر روز هفته سر کار است و خدا را برای این شکر میکند: «در خانه بنشینم چه کار کنم؟ اینجا حداقل میآیم و دو تا سرویس میروم.»
چرخهایی که برای معاش زندگی میچرخد
گپتریای زیادی از این حرفه را میشناسیم که دیگر در بین ما نیستند. آقای وقارفرد، آقای خادمی و آقای جولافیان، رانندههایی بودند که نامشان با سرویس مدارس و اردوهای آن گره خورده است. هیچکدام از آنها حالا در بین ما نیستند تا چرخهای مینیبوسشان در نصف کوچهها و خیابانهای شهر بگردد و با روی خوش، دخترهای مدرسهای را سوار کنند. در تاکسیرانی هم نامهایی مثل حاجی رحمت فدایی و حاج عابدین عبدالی برای مسافران و همشهریهایشان آشنا است.
آقای جعفرزاده خیلی کم حرف میزند. جادهها و خیابانهای زیادی را طی کرده است و در کهنسالی برای «معاش زندگی» همچنان رانندگی میکند. مجید افشار، عکاس هفتبرکه، دوربینش را آماده میکند و به سمت آقای جعفرزاده میچرخاند تا عکس او را ثبت کند.