هفت‌برکه – سمیه کشوری: معرفی فیلم «ناپل به نیویورک» از گابریله سالواتورِس (۲۰۲۴) و موسیقی مصطفی عابدینی

Komod 147 Naples to New York 1

فیلمی در جستجوی زندگی

فیلم «ناپل به نیویورک» به کارگردانی گابریله سالواتورِس که در سال ۲۰۲۴ ساخته شده، اثری است تماشایی، گرم و انسانی درباره مهاجرت، رهایی، جست‌وجوی آزادی و دوستی. این فیلم تماشاگر را به سال‌های پس از جنگ جهانی دوم می‌برد؛ زمانی که ایتالیا هنوز با ویرانی و فقر دست و پنجه نرم می‌کرد و بسیاری از مردم، به‌ویژه ساکنان ناپل، رؤیای سفر به سرزمین فرصت‌ها یعنی آمریکا را در سر داشتند.

داستان درباره‌ی دختری به نام چلستینا اسکونامیلیو (با بازی چشمگیر و درخشان دی‌آ لانزارو) است که در جریان انفجار خانه‌شان، خانواده‌اش را از دست می‌دهد. او تنها می‌ماند، اما امیدش را از دست نمی‌دهد. دوست او، پسری باهوش و زبل به نام کارمینه (نقش‌آفرینی قابل‌توجه آنتونیو گوئرا)، همراه و هم‌دل او می‌شود. این دو کودک به طور تصادفی در کشتی نیویورک قرار می‌گیرند با این حال تصمیم می‌گیرند به نیویورک سفر کنند؛ شهری که در تصورشان، همه چیز در آن ممکن است و آینده‌ای بهتر انتظارشان را می‌کشد

با کمک یک آشپز کشتی به نام جورج (با بازی عمر بنسونمیلر)، این دو کودک به صورت قاچاقی سوار کشتی‌ای می‌شوند که از بندر ناپل عازم آمریکاست. سفری پرماجرا، همراه با ترس، اضطراب، خطر، اما پر از خیال‌پردازی و آرزو. صحنه‌هایی از این بخش از فیلم، به‌زیبایی و با نگاهی شاعرانه و گاه کودکانه، ساخته شده‌اند.

وقتی آن‌ها به آمریکا می‌رسند، با واقعیتی روبه‌رو می‌شوند که با تصوراتشان فاصله دارد. خواهر چلستینا، آنیزه (نقش‌آفرینی آنا لوچیا پیه‌رو) در زندان است و در آستانه‌ی اعدام قرار دارد. حالا این کودکان، باید در سرزمینی غریبه برای نجات او بجنگند، در جامعه‌ای که به مهاجران ایتالیایی با دیده‌ی شک می‌نگرد. شخصیت دومنیکو گاروفالو (که با بازی پرنفوذ پیرفرانچسکو فاوینو جان گرفته) در آمریکا، یکی از چهره‌های مهم داستان است که مسیر داستان را به طرز تأثیرگذاری تغییر می‌دهد.

فیلمی پر از مهر، رنج و خیال

کارگردان فیلم، گابریله سالواتورس، با نگاهی انسانی و لطیف، ما را به دل تجربه‌ای می‌برد که هم‌زمان تلخ و شیرین است. او که پیش‌تر با فیلم‌هایی مانند «مدیترانه» شهرت پیدا کرده بود، این بار هم نشان داده که در ساخت فیلم‌هایی با محوریت سفر، کشف، و تجربه‌ی زیستن بسیار تواناست.

سالواتورز فیلم را در ساختار سه‌پرده‌ای منظم ارائه می‌دهد— بخش آغاز در ناپل، بخش میانی در سفر دریایی، و بخش پایانی در آمریکا. او از سبک روایی‌ای استفاده می‌کند که با ادبیات نوجوانانه (مثل نویسندگانی چون دیکنز، سالگاری)، نوعی فضا را شبیه فانتزی واقعی یا روایت خیالی نگاه می‌کند.

فضاسازی فیلم، از خیابان‌های فقرزده‌ی ناپل گرفته تا چشم‌انداز دریای مدیترانه و فضای سنگین بندرگاه نیویورک، همگی با ظرافت و دقت بازسازی شده‌اند. فیلم‌برداری اثر توسط دیه‌گو ایندراچولو انجام شده که با نورپردازی و قاب‌بندی‌های بسیار دقیق، به حس رؤیایی فیلم کمک کرده است. موسیقی فیلم نیز که توسط فدریکو دِ روبریس ساخته شده، به‌خوبی حال‌وهوای دوره‌ی پس از جنگ و حس جست‌وجوی امید را منتقل می‌کند.

بازیگران؛ قلب تپنده‌ی فیلم

دی‌آ لانزارو و آنتونیو گوئرا، دو بازیگر نوجوان فیلم، موفق شده‌اند رابطه‌ای واقعی، پر از احساس و باورپذیر بین شخصیت‌هایشان ایجاد کنند. بازی این دو نفر آن‌قدر طبیعی، زنده و صادقانه است که تماشاگر در بسیاری از لحظات، به‌راحتی با آن‌ها هم‌درد و همراه می‌شود.

پیرفرانچسکو فاوینو که از بازیگران شناخته‌شده و توانمند سینمای ایتالیاست، در نقش مردی مانده میان خیر و شر، تجربه و پشیمانی، حضوری پررنگ و تأثیرگذار دارد. دیگر بازیگران مانند آنا آمیراتی، آنتونیو کاتانیا و توماس آرانا نیز هرکدام در لحظات کلیدی نقش‌های مکملی مهم و به‌یادماندنی ایفا می‌کنند.

پیشنهاد دیدن فیلم

فیلم نه تنها درباره‌ی دو کودک مهاجر، بلکه درباره‌ی تمامی  کسانی است که در جست‌وجوی زندگی بهتر، از سرزمین مادری‌شان جدا می‌شوند. داستان این فیلم، اگرچه در گذشته روایت می‌شود، اما با مسائل روز جهان، به‌ویژه موضوع مهاجرت، فقر، تبعیض و رؤیای زندگی بهتر، هم‌چنان پیوند دارد.

تماشای این فیلم برای همه‌ی کسانی که به روایت‌های انسانی و صادقانه علاقه‌مندند، یک تجربه‌ی احساسی و عمیق خواهد بود. فیلم، هم مناسب نوجوانان است که در مسیر شناخت دنیا قرار دارند، و هم برای بزرگ‌سالان که شاید بسیاری از رنج‌ها و آرزوهای این شخصیت‌ها را از سر گذرانده‌اند. این فیلم هم اثری سرگرم‌کننده است، هم آموزنده، و هم انسانی. تماشایش نه‌تنها لذت‌بخش، بلکه ضرورتی برای شناخت بخشی از تاریخ معاصر، مسائل انسانی و پیچیدگی‌های مهاجرت است.

Komod 147 Mostafa Abedini 2

موسیقی مصطفی عابدینی

مصطفی عابدینی یکی از خوانندگان جوان و نوظهور موسیقی ایران است که با صدایی خاص و قطعاتی احساسی، به‌تدریج جای خود را در دل مخاطبان باز کرده است. موسیقی او تلفیقی از پاپ، راک ملایم و گاهی هم سازهای سنتی است که فضایی خاص و درون‌گرایانه خلق می‌کند.

مصطفی عابدینی فعالیت حرفه‌ای خود را ابتدا به عنوان مدل آغاز کرد و سپس به عرصه موسیقی پاپ ورود یافت. او فعالیت رسمی‌اش در موسیقی را از سال ۱۳۹۷ آغاز کرد. او ابتدا با هومن نامداری (که مدیریت هنری آثارش را برعهده داشت) همکاری کرد و سپس حسین غیاثی به تیم ترانه‌سرایی‌اش پیوست. در مرحله تولید نیز با هنرمندانی مانند حامد حسینی، معین برزه، حسام ناصری و هادی زینتی همکاری انجام داده است.

او همکاری خود را با مؤسسه فرهنگی آوای هنر آغاز کرده و اجرای قطعه‌ی «چشم جادو» در اینستاگرام او، بیش از ۱۵ میلیون بازدید دریافت کرده است. دیسکوگرافی او شامل مجموعه‌ای از تک‌آهنگ‌های مستقل و شاخص است که هرکدام، نماینده‌ای از جهان درونی و نگاه شاعرانهٔ او به زندگی‌اند. از میان این آثار می‌توان به قطعاتی همچون «دلبر بهار»، «شب»، «من نمی‌رم کی بمیره»، «اگر نمانی»، «کولی»، «کوه» و «کجایی تو» اشاره کرد؛ هر یک با حال‌وهوای خاص خود، تلفیقی از اندوه، امید، خلوت و تغزل را در موسیقی پاپ ایرانی به نمایش می‌گذارند.

در کنار این قطعات، آهنگی مانند «به چه دردم می‌خورن» نیز جایگاه ویژه‌ای در کارنامهٔ او دارد. این قطعه با آهنگ‌سازی حامد حسینی و ترانه‌سرایی معین برزه، و با حضور نوازندگان گیتار و ویولن در موزیک‌ویدیو، از جمله آثار فنی‌تر و پخته‌تر بدینی به شمار می‌آید که توجه طیف گسترده‌ای از مخاطبان را جلب کرده است.