بستن

پنج شیطان کچل در عروسی

عزیز نوبهار: هر عکس نگاهی تثبیت‌شده است به درون زمان. شاید به خاطر همین است که در این عکس ما بهت‌زده به دوربین نگاه می‌کنیم؛ هنوز باورمان نشده است که می‌شود یک کادر را از زمان جدا کرد و گذاشت گوشه‌ای از آلبوم تا هر بار که دل‌مان هوس آن روزها را کرد به سراغ‌اش برویم.

شما در این عکس من (ایستاده از سمت راست)، برادرم (نشسته از سمت چپ) و پسرعمه‌هایم ‌را می‌بینید. پنج پسر بازیگوش و تقریبا هم‌سن که با بهترین پوشش‌مان به جشن عروسی دخترِ عمه‌ی دیگرمان آمده‌ایم.

چهار نفرمان کچل‌ایم و معلوم نیست حسین،‌ پسرعمه‌ام چرا وسط سال تحصیلی مو دارد! شاید زد و بندی با مسئولین مدرسه داشته است! چهره آفتاب سوخته‌مان هم شاهد این ماجراست که هنوز هیچ نوع بازی‌ رایانه‌‌ای اختراع نشده است و ما ساعت‌های زیادی را در کوچه‌پس‌کوچه‌های شهر به سر می‌بریم؛ سرپنجه‌های دست‌مان با علی‌گازی‌ها و تیله‌های تیردست آشنا هستند و کفش‌های کتانی‌ای که به پا داریم، سرعت‌مان را از گربه‌های محله زیادتر می‌کرد.

این‌جایی که ما ایستاده‌ایم مکانی‌ است که برای نشستن عروس و داماد طراحی شده است. در این عکس هرچند فرش و پارچه‌های زری روی دیوارها از سنتی بودن برنامه‌های این جشن حکایت دارند، اما پوشش‌ ما و گل‌های مصنوعی از نفوذ مُدگرایی و تکنولوژی به درون سنت‌های ما خبر می‌دهند. اما یک رکن دیگر هم وجود دارد که نشان می‌دهد برگزارکنندگان این جشن آدم‌های سنتی‌ای هستند: قلیان! رکن جدایی‌ناپذیر مردم گراش در دهه پنجاه.

هر عکس نگاهی تثبیت شده است به درون زمان. ما با ورق زدن آلبوم‌هایمان نه تنها خاطرات‌مان را مرور می‌کنیم بلکه با خودِ مانده در تونل زمان‌مان حرف می‌زنیم.

محمد، حسن، حسین و غلام‌حسین؛ هنوز یاد شیرین ‌بازی‌ها و دوستی‌های کودکی‌مان در فراخنای ذهن‌ام زنده است.

خبرنگار پایگاه خبری هفت‌برکه عضو انجمن شاعران و نویسندگان گراش داستا‌ن نویس

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

0 نظر
scroll to top