هفتبرکه – صادق رحمانی: خیلیها گراش را با «گراشی» میشناسند، یعنی با کوزهها و خمرههای بزرگ خوشساخت مردم این شهر که در طی سالیان در تمام جنوب ایران خواهان داشته است.
امروز ۲۸ اردیبهشت روز خیام است؛ شاعر بزرگی که یکی از مولفههای شعرهایش خاک است و کوزه. او دست کم در ۱۲ رباعیاش از «کوزه» نام برده است: «این کوزه چو من عاشق زاری بودهست»؛ یا «یک کوزه شراب تا به هم نوش کنیم / زآن پیش که کوزهها کنند از گل ما»؛ و یا:
در کارگه کوزهگری رفتم دوش / دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش
ناگاه یکی کوزه برآورد خروش / کو کوزهگر و کوزهخر و کوزهفروش
من خیاموار به دنبال سازندهی «گراشیها» رفتم. این جستار برای پاسداشت مردمشناس مینابی، علی رضایی، و به پیشنهاد دکتر محمدباقر وثوقی به نگارش درآمد و اولین بار در همایش روز هرموز در میناب ارائه شد.
خمرههای برکتزا در طول تاریخ
خمره از جملۀ نخستین دستکارهای انسان برای اندوختن اضافی فرآوردههای کشاورزی است که در زمرۀ ساخت و استفاده از ظروف سفالین و گلین قرار میگیرد. باور به برکتزایی خمره بهعنوان ظرفی که نیازمندیهای زندگی در آن نگهداری میشود و موجب پایداری زندگی انسان میشود، تا حدودی با کالبد زن شباهت دارد، زیرا که زن در درون خود توانایی پرورش و تولید موجود زنده را دارد. نوشتهاند که در جوامع کهن، سفالگران برای ساخت کوزهها از فرم بدن زنان که نمادی از باروری و تولید مثل است، الهام میگرفتند.
ساخت خمرههای بزرگ از اواخر عهد ساسانی تا اوایل دورۀ اسلامی رایج بوده است. از این دوره تکههایی از سفال سفید بدون لعاب در کیش پیدا شده که دارای نقوش ساسانی است. اوج رواج سفالینههایی با تزیین مهرمانند یا نقش قالبزده در دورۀ ساسانی و اوایل دورۀ اسلامی بود. ظروف لانهزنبوری نیز از نمونههای دیگر این دوران است که تزیینات آنها با انگشتزدنِ سفالگر در گل خیسِ سطح سفال، بهمنظور ایجاد فرم لانۀ زنبور، انجام میگرفت.
در سدههای سوم و چهارم ق. و در دوران حکمرانی طاهریان و سامانیان، استفاده از پوشش گلی (گِلابه)، بیشتر به رنگ سفید یا شیری رایج بود و ظروفی مزین به آن چون در شهرهایی مثل نیشابور، سمرقند و جرجان ساخته میشدند، به ظروف شمال شرقی ایران معروف بودند. در دوران حکومت سلجوقیان و خوارزمشاهیان، هنر سفالسازی ایران به عالیترین مرحلۀ خود نایل شد. صفویها از این هنر حمایت کردهاند و در عصر قاجار نیز از رونق برخودار بوده است. با نفوذ سفالینههای چینی در ایران به مرور سفالگری در ایران کمفروغ شد. به هر روی سفالگری هنر عصر کشاورزی بوده است و کاربردهای مختلفی داشته است.
پیشینه سفالگری در گراش
سفالگری در گراش حداقل پیشینهای ۲۰۰ساله داشته است، از اواخر دوره ناصرالدین شاه قاجار. بدین معنی که خانوادههایی که نسل در نسل بدین کار اشتغال داشتهاند تا حوالی این تاریخ را به یاد میآورند یا از پدران خود شنیدهاند.
شیرعلی حسنزاده دربارۀ تاریخچه سفالگری میگوید: «محمدحسن حسنزاده، به همراه برادرها و دوستانش که در گراش بدین شغل مشغول بوده اند، چون رونق سفالگری را در منطقۀ بستک میبینند، برای ساخت خمره و دیگر تولیدات سفالی به آن دیار سفر میکنند. مدتی را در آنجا فعالیت میکنند، اما محمدحسن، و قربانعلی در مدت کوتاهی یکی پس از دیگری از دنیا میروند. جانعلی و عباس جانعلی به اجبار به گراش برمیگردند.
«بیم آن میرفت که پدرم زینالعابدین و عمویم حسن که در آن روزگار خردسال بودهاند و مهارت ساخت را هنوز یاد نگرفته بودند، این شغل را رها کنند. روزی اللهقلیخان مقتدری به عمو و پدرم سفارش تعداد زیادی خمره میدهند. آنان میگویند که ما فقط برای پدرمان گل آماده میکردیم و آن را ورز میدادیم، بنابراین در تولید نقش نداشتم. اللهقلیخان میگوید: شما کوره را آماده کنید تا من خودم به شما آموزش بدهم. در مدت چهار ماه عمو و پدرم به خوبی از عهدۀ ساخت انواع مختلف کاسه و کوزه و خمره برمیآیند.
«از میان سفالگران گراشی، میتوان به خانوادۀ قاسمی، حاجی کربلایی ابول جبرالدینی، مشهدی زینل اعتمادی، راهپیما و پدر حاج غلامحسین سازنده اشاره کرد که به مرور و به دلیل عدم کاربرد ظروف سفالی از رونق افتاد. البته همۀ آنان خمره نمیساختند، زیرا ساخت خمرههای بزرگ مهارت و قدرت میخواست.»
خمرههای گراش به دورههای مختلف تاریخی تعلق دارند، اما به درستی نمیتوان پیشنیۀ دقیق آن را حدس زد. بر این اساس، نگارنده از امتداد آن به سپیده دم تاریخ پرهیز میکند. خمرههای گراش با دقت و مهارت خاصی ساخته شدهاند و از جمله هنرهای دستی محسوب میشوند که نشان از ذوق و سلیقه مردم گراش در دورۀ قاجاریه و پس از آن دارد. این خمرهها معمولاً از خاک رسِ پخته ساخته میشده و دارای نقش و طرح هستند. نوشتهها، دلیل شهرت خمرههای گراشی را به طور دقیق و روشن ذکر نکردهاند، اما میتوان دانست که «مقاومت» به دلیل استفاده از گل مرغوب، «ظرافت»، «ظرفیت» و «مهارت» استاد سفالگر گراشی میتواند چهار دلیل عمده معروفیت و مقبولیت خمرههای گراشی در مقایسه با دیگر خمرهها باشد. برخی از این خمرهها دارای نقوش برجسته و حکاکیهایی هستند که بیانگر فرهنگ، هنر و آیینهای مردم آن زمان است. این نقشها ساده و برگرفته از طبیعت منطقه است. برگ نخل، ماهی، مرغ، سرو و کندهکاری که به صورت بدوی بر روی خمره، کوزه و قلیان نقش میبندد، از جمله تزیینات است.
گراشی، از لشتغان تا زنگبار
در گراش خمرههایی موسوم به خمرۀ شتری برای ذخیرۀ آب ساخته میشد که بزرگ بود. بیرون خمره یک دستگیره یا پله درست میکردند تا بتوان از آن بالا رفت. شهرت خمرهها به گونهای است که در برخی مناطق، هر نوع خمرهای را گراشی مینامندهاند. «گراشی» (Gerāši) برگرفته از شهر گراش و منسوب به آن است. گِراشی نام خمرههای بزرگ سفالین نخودیرنگ مایل به قرمز است. این خمرهها در میان بومیان هرمزگان به گراشی مشهور است؛ زیرا از دیرباز این گونه خمرهها را از شهر گراش به بنادر و کشورهای حاشیۀ خلیج فارس میبردند. سفاگران زبردست گراشی به دلیل وجود معادن ویژه سفالگری در منطقه لشتغان بندر خمیر و دسترسی آسانتر به «خاک ویژه» برای ساخت سفال، به این منطقه مهاجرت کردهاند تا محصول خود را علاوه بر مصارف منطقهای به کشورهای دیگر از جمله زنگبار صادر کنند.
تنها کتابی که از خمرۀ گراشی سخن به میان آورده است، سفرنامه سدیدالسلطنه است. او یادداشتهایش را در سال ۱۳۱۴ ه.ق مصادف با سال ۱۲۷۵ خورشیدی در دورۀ مظفرالدینشاه نوشته است. محمدعلی سدیدالسلطنه مینابی، در کتاب «التدقیق فی سیرالطریق» که احمد اقتداری آن را با نام جدید «سفرنامه سدیدالسلطنه» تصحیح کرده و بر آن حاشیه زده است، مینویسد که بین راه کوشک و لشتغان یک برکه پر آب دیده میشود. لشتغان پنجاه خانه دارد. شیعه و سنی با هم زندگی میکنند و شیعهها اهل گراشاند. سدیدالسلطنه مینویسد: حرفه گراشیهای ساکن در لشتغان سفالگری است. از هشت کوره، شش کوره سفالپزی از آن گراشیهاست. آنان خمره، تغار، آفتابه و تنور میسازند و محصولشان را از «لشتغان» به «بندر خمیر» میبرند تا به زنگبار صادر شود. «سدیدالسلطنه» در ادامۀ گزارش خود می نویسد که کوهی که گل مخصوص دارد، در حوالی روستای لشتغان وجود دارد. گل این کوه، سبز و قرمز رنگ است. (سدیدالسلطنه، ۱۴۰۲، ۷۰۳).
کاربردهای خمرههای گراشی
این خمرهها در شهر گراش با این نام شناخته نمیشوند. این در حالی است که هنوز هم در هرمزگان، مخصوصاً در شهرهای میناب و بندر خمیر، به خمرههای بزرگ و همچنین به تنورهای سنتی که برای پختن نان استفاده میشود، «گراشی» میگویند. این خمرهها عمدتاً برای ذخیره و نگهداری خرما، دوشاب، آب، روغن، غلات و دیگر مواد غذایی مورد استفاده قرار میگرفتهاند.
برخی از خمرههای بزرگ در گراش برای مصارف رنگرزی به کار میرفته است. «خمرۀ نیلی» برای رنگ کردن پشم و لباس کاربرد داشته است. خمرۀ خیرات صفتی است برای خمرههای بزرگی که کاربردی عامالمنفعه داشته است. «خُمَه خِئرات؛ xoma xerát» خمرهای بزرگ بوده که مخصوص نگهداری خرما، گندم، جو و آب بوده است و بیشتر در مناطق صعبالعبور در مسیر هیزمکشان «کِئب کَرَه؛ keb kara » برای ذخیره آب قرار میدادند.
یکی دیگر از انواع خمرههای بزرگ در گراش، خمرۀ شتری «خُمَۀ شتری؛ xoma šotori» بوده است که انبار گندم و جو (برای سالم نگهداشتن ودر امان ماندن از دست سارقان) بوده است. گویند آن قدر بزرگ بوده که «پاگِرَه؛ págera : پله» داشته است.
یکی از همین خمرههای بزرگ و پلهدار (خمره شتری) که در گراش قدیم ساخته میشده است؛ معروف به خمره مَشَدی (مشهدی فاطمه) است که در مسیر ده به « تنگ حسین؛ tag e hossen » و «تنگ نَرگِسدُنَه؛ tag e nargesdona» در کنار برکه «مشهدی فاطمه» واقع در سمت شرق هشتاد هکتاری برای ذخیره آب در هنگام ساخت آب انبار بوده که به نظر در زیر جاده مدفون شده است. گویند چندین بار این خمره را از زمین درآوردند و به قلعه یعنی کلات برای ذخیره آب بردند و دوباره به جای اولش برگرداندند. این خمره نیز پله یا به قول گراشیها «پاگِرَه» داشته است. این خمره حدود ۲ متر بلندی و حدود ۹۰ سانتیمتر دهانه و به شکل خمره عادی، یعنی شکمدار بوده و در سطح بیرونی دارای پله یا «پاگِرَه» بوده است. برای تمیزکردن « وامُشتَه؛ vámošta » درون خمره میرفتند.
به نظرم و بر اساس مشاهدات و مطالعات پراکندهای که داشتهام به دلیل نگاه اعتقادی سازندگان خمره و بافت مذهبی مناطق جنوب، از این خمرهها هیچگاه برای ساخت شراب استفاده نمیشده است.
همچنین در برخی موارد از این خمرهها برای دفن اشیاء قیمتی و گنجینهها استفاده میشده است.
گراشی، هنر دست کوزهگران گراش است. نمادی از فرهنگ و تاریخ گراش که بیش از آن که در این شهر از شهرت برخوردار باشد، مرزهای دریایی ایران را درنوردیده است. امروزه تنها کارگاه فعال سفالگری گراش متعلق به خانوادۀ زینالعابدین حسنزاده، حسن حسنزاده فرزند محمدحسن، کربلایی محمد، نجات، شیرعلی، محمدعلی و احمد است.
به هنگام ورود به عصر صنعتی و مدرن شدن ایران کاربرد خمرههای بزرگ روز به روز کم و کمتر شد. با این حال کارگاههای سفالگری به تولید ظروف سفالی کوچکتر پرداختند.
انواع ظروف سفالی در گراش
نِئفِ :nëfe کوزهای سفالی با گردنی کوتاه و دهانه گشاد
کئزِ براتی:këz e baráti کوزه کوچک برای مراسم برات در ماه شعبان که هدیه به ارواح کودکان فوت شده است.
کئز: këzکوزه
سکراو : sakráv ظرف سفالی آبی که از نئفِ بزرگتر است و دانه لبه در دهانه آن است.
رکوه: rakva کوزهی گلوبلند و بدون دسته که برای دستشویی به کار میرفت.
بریخ : berixابریق، آفتابه
گِرَهگِر: geragerظرفی سفالی برای نگهداری مواد غذایی که بر گرداگرد آن آب میریختند تا مور و حشرات دیگر نتوانند، از آن عبور کند.
مَلت:malat کاسه سفالی
نوندو: nondu؛ ظرفی تشت، مانند؛ برای نگهداری نان
تشت: tašt تشت
خِمِردو: xemerdu خمیردان، کاسهمانند
کَدَح : kadah قدح، دیزی
خُمَه: xomaخمره
تاس: tás کاسه
دَس کاسَه: das kásaکاسه کوچک
تاسَکَلِه: tásakal کاسه کوچک سفالین
دُسِنَه dosena خمرۀ کوچک
dúsí: ظرف سفالین» در گراش (دُسی)
خُمب xomb» در گراش غُمب
astak در گراش اَسی (حصی)؛
dig در گراش (دیگ).
خمرههای گراشی، صنایع دستی میناب
خمرههای موسوم به گراشی، امروزه به عنوان صنایع دستی میناب شناخته میشوند و به بخشی از آیینهای سنتی برخی شهرهای منطقهٔ جنوب ایران تبدیل شدهاست. تقی آشوری در ذیل مدخل سفال و سفالگری دائرهالمعارف بزرگ اسلامی نوشته است که در شهوار میناب، ظروف مخصوصی به نام جَهلِه برای ذخیرۀ آب تولید میشود. جهله در واقع کوزهای است با قاعدۀ کروی و غیر ایستا که در اثر غلتاندن آن در حفرهای به نام شنده به این فرم درمیآید و تزیینات روی آن شامل خطوطی مواج و به شکل شیار است که بیشتر بر روی گلوی ظرف اجرا میکنند و تداعیگر محتوای آن، یعنی آب است.
از دیگر ظروفی که در میناب تولید میشوند، میتوان به گشتهسَوز (سفال لعابدار در تزیین و چیدمان منزل)، شمعدان، قلیان، سرقلیان، کَربه (آفتابه)، گدوک (کوزۀ شکمدار)، کوار (کوزۀ سفالی دهانگشاد برای آب و غذای حیوانات)، گراشی (کوزۀ دهانگشاد مخصوص نگهداری آب در تابستان) و برنگ (لیوان سفالی) اشاره کرد.
مثلها و اصطلاحات مرتبط با خمره
خمرۀ گراشی نه تنها یک اثر تاریخی، بلکه به عنوان نمادی از هنر و فرهنگ منطقهی گراش شناخته میشود و نشاندهندۀ هویت فرهنگی این منطقه است.
در زبان و فرهنگ فارسی، مثلها به عنوان اصطلاحات محاورهای و تجربیات جمعی جامعه شناخته میشوند که برای انتقال یک مفهوم یا آموزه استفاده میشوند. در مورد خمره نیز میتوان مثلهایی را به کار برد که از تجربیات مردم و دانش عصر کشاورزی الهام گرفته شدهاند. امثال و حِکَم و اصطلاحاتی نیز دربارۀ خمره آمده است، از جمله در وصف فردی که سخن در وی مؤثر نمیافتد، میگویند: از آن خُمهای پیهخورده است: بدین شرح که بخش بیرونی برخی از خمرههایی را که در آن سرکه یا شراب میریختهاند برای ممانعت از نشت آن به بیرون، پیهاندود میکردهاند. یا برای تشبیه افراد چاق به خمره میگویند: خُم پشتورو نداره؛ یا این مثل که: خمرۀ پر، نم پس نمیدهد؛ یا: خمرهساز اگر بمیرد، کوزهساز میآید، خمره میسازد؛ یا میگویند: خمش پر از گندمه، دنبال جو میگرده؛ و نیز میگویند: خم شکست، بوی آن که در نرفت؛ همچنین میگویند: اگر نیل سزاش نبود، ته خمره جاش نبود: برای کسانی گفته میشود که مستحق مجازات و محرومیتاند. مردم برای اینکه فراوانی چیزی را نشان دهند، از هفت خم خسروی نمونه میآورند و مثلاً میگویند: گنج قارون هفت خم خسروی بوده است. این مثلها به دقت در انجام کار ، برنامهریزی، و همینطور به موضوعات مرتبط با زمین کشاورزی اشاره دارند. به عنوان مثال: کاهل به آب نمیرفت؛ وقتی هم که میرفت، خمره میبرد؛ یعنی آدم تنبل اگر بخواهد آب بیاورد، برای جلوگیری از زیاد رفتن به سر ِچشمه یا لبِ برکه با خمرۀ بزرگ میرود. یا مثل «خمره به دست وفا دوختهاند» به معنی این است که کاری به خوبی و با دقت انجام شده است. همچنین میتواند به افرادی اشاره داشته باشد که به یک مسئله یا کاری با وفاداری و تمرکز پرداختهاند. این نوع مثلها جزو میراث فرهنگی و زبانی مردمان ایران به حساب میآیند.
استفاده از نمادهای سفال و خمره در اشعار شاعران ایرانی به دلیل عمق معانی و مفاهیم فلسفی و عرفانی است که این اشیا در خود نهفته دارند. این شاعران با استفاده از این نمادها توانستهاند مفاهیمی چون فناپذیری، عشق، زندگی و تغییر را به زیبایی بیان کنند.
کاربرد خمره برای دفن مردگان
از دیگر کاربردهای خمره در گذشته، گذاشتن جنازه در آن بوده است. این نوع شیوۀ تدفین در دورۀ پارتیان عمومیت بسیار داشت. اگرچه پیش از این، تعدادی گورِ خمرهای مخصوص کودکان در لایۀ چهارم تپه سیلک کشف شده بود. در فرهنگهای مختلف، دفن مردگان ممکن است به شیوههای مختلفی انجام شود.
دفن در خمرههای خاص: برخی از فرهنگها، به ویژه در مناطقی که خمرهها برای دفن مردگان استفاده میشوند، خمرهها را به عنوان مکانی مقدس و محفوظ معتبر میشمارند. در این صورت، مراسم دفن ممکن است به صورتی رسمی و با احترام انجام شود، و مردگان به دلیل اعتقادات دینی یا فرهنگی، در این مکانها دفن میشوند.
در میان مردم میناب، مثلی رایج است که به گراشی اشاره دارد. زبانزدِ «باشی باشی ابوتت گراشی» به معنای «بمانی بمانی، سرانجام به گراشی بدل میشوی» (کنایه از این که بهطور حتم این اتفاق خواهد افتاد و خواهی مرد و تو را در گراشی میاندازند) چیزی شبیه این مَثَل ایرانی است که «کوزهگر در کوزه افتاد» و در واقع به خمرههای برساختۀ سفالگران گراشی در منطقه اشاره دارد. بیشتر محققان بر این باورند که نوع تدفین ارتباط نزدیکی با وضعیت جنین در داخل رحم مادر دارد؛ یعنی همان طور که انسان در رحم مادر قرار گرفته، پس از مرگ نیز به همان حالت به خاک سپرده میشود. این نوع تدفین گویای فلسفۀ مرگ و زندگی است؛ تولدی نو، بدین معنی که همین جسم با این اعتقاد زندگی جدید را شروع کرده است و حیات دوباره در جهان دیگر خواهد داشت. به همین منظور ابزاری که به هنگام حیات با آنها سروکار داشته، با مرده در درون قبر نهاده شده است.
فصل اول کاوش باستانشناسی در «مغ بریمی» میناب در بهمن ماه سال ۱۳۸۶ انجام شده است. در این سایت، دژی متعلق به دورۀ اشکانی کشف شده است. در کنار دژ، قبرستان وسیعی که مورد تخریب و تاراج قاچاقچیان قرار گرفته، واقع شده است. از این قبرستان وسیع چند گور-خمره بیرون آورده شده است. درون گورخمرهها به شیوه تدفین دوره اشکانی، انسانها به صورت جنینی دفن شدهاند. این گورخمرهها در بین بومیان آنجا به گراشی معروف است، زیرا از قدیم الایام این گونه خمرهها از شهر گراش به نواحی بندر و خلیج فارس فرستاده میشده است.
من پس از شنیدن این خبر، چند شعر کوتاه نوشتم. شما را به خواندن این شعرها که گفتوگوی شاعر با مردگان است، دعوت میکنم:
شک
ای پاسخ روشن هزاران آیا
این جمجمهی من است یا دشمن من؟
این راز شگفت را برایم بگشا
دوباره از خاک دمیدهاند در کنار گندمها و عطر تند آفتاب، در شمایلی از برگ و مرگ. در شمایلی از خاک و خاکستر. در مغ بریمی میناب. قبرستانی پیدا آمده است با چند گورخمره. رویاهای مندرس در گورخمرههای کهنه بهصورت جنینی دفن شدهاند. این گورخمرهها در میان بومیان آنجا به گراشی معروف است. من به دنبال خبرهایی بودم که از این خانه به دریا رفته بود. من نمیدانستم این استخوانها عطر چه گلهایی را در آغوش گم کردهاند. نام گلها ناخوانا بود. نه شمعی بود نه شمعدانی. گونههای ما از رنگ زرد برافروخته بود. من پرسیدم، من میپرسیدم، اما هیچ استخوانی با من سخن نگفت. بوی گلی غریب میآمد.
***
دوست
من گمشدهای در این حوالی دارم
آن گمشده آه
ای گراشیها کو؟
کسی نمیتوانست جواب مرا بدهد؛ نه گردشگران، نه آفتاب، نه خاک. آنها نیت بازگشت نداشتند. فقط شیون باد بود که در بیدهای بلند به ما میرسید. بومیان میگویند: بادهای مسلمان با خود فراموشی میآوردند. بادهای نامسلمان با خود جنون میآورند. بادها از سواحل میآمدند، لختی در کوچهها و گورستان عاشقان را نظاره میکرد، آنگاه همه چیز بوی دلتنگی و جنون میگرفت، بوی خاموشی، رنگ فراموشی. هوا روشن بود. در گورها رؤیاها خاموش بودند و سفالها کدر. سرگردان به خانه بازآمدم. دریچهها باز بودند. خانه بوی جنون گرفته بود.
***
بر خاک سفال ، نقشپاشیها کو اسطورۀ چیرهدست کاشیها کو
بر شاخۀ باد نغمهای زد کوکو : سازندۀ خمرۀ گراشیها کو ؟
***
سفال و خمره در ادبیات فارسی
سفال و خمره در ادبیات فارسی نمادهایی مهم و دارای معانی عمیق هستند. این اشیا در اشعار بسیاری از شاعران ایرانی مورد استفاده قرار گرفتهاند تا مفاهیم فلسفی، عرفانی و اجتماعی را بیان کنند. عمر خیام، شاعر و فیلسوف مشهور ایرانی، در بسیاری از رباعیات خود از خمره و سفال به عنوان نمادهایی استفاده کرده است. برای مثال:
این کوزه چو من عاشق زاری بودهست / در بند سر زلف نگاری بودهست
این دسته که بر گردن او میبینی / دستیست که بر گردن یاری بودهست
این رباعی خیام به این معنا اشاره دارد که هر کوزهای روزی انسانی بوده که جان داشته و در عشق و دلبستگی به سر میبرده است. در فرهنگ و زبان مردم جنوب ایران، به ویژه در مناطق استان هرمزگان و بوشهر، اصطلاحات و عباراتی که به خمره مربوط میشوند، میتوانند با توجه به فرهنگ و تاریخ محلی منطقه، معانی و کاربردهای خاص خود را داشته باشند. در زیر به برخی از این اصطلاحات و کاربردهای آنها اشاره میشود:
- گورخمره: این اصطلاح در برخی مناطق ایران به معنای دفن مردگان در خمرههای بزرگ سفالی است. این روش دفن در دورههای باستانی رایج بوده است و به ویژه در مناطقی از جنوب ایران کشف شده است.
- خمرهای بودن: این عبارت ممکن است به کسی اشاره داشته باشد که درونگرا یا محافظهکار است و به سختی احساسات یا افکار خود را بروز میدهد، مانند محتویات داخل خمره که مخفی و پنهان است.
- به خاک سپردن در خمره: این اصطلاح به نوعی دفن باستانی اشاره دارد که در آن مردگان را درون خمرههای سفالی قرار میدادند و سپس خمره را در خاک دفن میکردند.
- خمره شکستن: این عبارت ممکن است به معنی آشکار کردن راز یا افشای حقیقتی باشد که مدتی پنهان بوده است، مشابه به شکستن خمره و نمایان شدن محتویات آن.
- خمره پر از… : این عبارت به معنای وجود مقدار زیادی از چیزی در یک جا است، مانند “خمره پر از روغن” که به فراوانی و وفور چیزی اشاره دارد.
- خمره به خمره رسیدن: این اصطلاح ممکن است به معنای رسیدن به تفاهم یا توافق بین دو نفر باشد، مانند دو خمره که در کنار هم قرار میگیرند و مکمل هم هستند.
- خمرۀ عسل: این عبارت ممکن است به معنای چیزی بسیار شیرین و لذتبخش باشد، مشابه به خمرهای که پر از عسل است.
خمره و سفال در مثلهای زبان گراشی
به دلیل کاربرد فراوان خمره و ظروف سفالی، اصطلاحات و زبانزدهایی حول این شی شکل گرفته است. این مثلها و انواع مختلف ظروف سفالی را از محمدحسن روستایی، نویسندۀ کتاب «بازیهای محلی گراش» وام گرفتهام. با سپاس از او.
- اَشکَمُش خُمَ خئرات اَمَنِه.
aškam oš xoma xerát amane.
شکمش خمره خیرات میماند.
کنایه از: بدریخت و بدقواره.
- بِرَکِ اَمَنِه.
berake amane.
به خمره کوچک میماند.
کنایه از آدم کوتاه قد.
- بیزِ تِک خُمَ اِن.
biz e tek xoma en.
به مانند زنبور درون خمره است.
کنایه از: کودکی که شلوغ میکند و صدای ناهنجار شبیه به وزوز زنبور دارد یا کسی که چیزی را زیر لب زمزمه میکند.
- دَسُّ پَسِ خُمَ اَکَشُم.
dass o pas xoma akašom.
دست پشت خمره میکشیم.
کنایه از: ۱- هرچند فقیریم ولی عزت نفس خود را حفظ میکنیم. ۲- پرداخت بدهکاری به هر شکل ممکن.
- یَک خُمَ هم شِ زِمی نِکِردن.
yak xoma ham še zemi ne kerd en.
یک خمره هم در زمین فرو نکرده است. (چال نکرده است.)
کنایه از این که کمترین کار خیری انجام نداده است. (با وجود این که وضع مالی او خوب است).
- نِئفای کُن کَدَ اِن.
nëfáy konkada en.
کوزه ته شکسته است.
کنایه از آدم تنبل و یا کسی که طرز نشستن نمیداند.
خمرۀ گراشی به دلیل ظرفیت بالا، در فرهنگ مردم جنوب فارس و هرمزگان، نماد گنجایش و نگهداری مواد مختلف است. این اصطلاحات و عبارات نشاندهندۀ غنای فرهنگی و تاریخی مردم جنوب ایران هستند که با استفاده از نمادهای روزمره و اشیای تاریخی، مفاهیم و تجربیات خود را بیان میکنند. درک و استفاده از این اصطلاحات نیازمند آشنایی با زمینههای فرهنگی و تاریخی منطقه است. این تعریفها نشاندهنده اهمیت و کاربرد گسترده خمره در زندگی روزمره و فرهنگی جنوب ایران بوده است.
شهرستان گراش برای بازیابی هویت هنری خود با نگاهی نو در ساخت و تولید این خمرهها خواهد توانست به جاذبه گردشگری در این زمینه تبدیل شود و توجه علاقهمندان به تاریخ و فرهنگ را به خود جلب کند. بیتردید امروزه سفالگر ماهری باقی نمانده است که بتواند به ظرافت استادکار روزگاران گذشته، خمرۀ گراشی تولید کند، اما ارزش تاریخی و فرهنگی خمرههای دستکار هنرمندان سنتی گراش، ما را به حفاظت و نگهداری از آنها رهنمون میدارد. بنابراین، اگر ضرورت، امکان و فرصت برای ساخت و تولید جدید نداریم، دست کم برای مرمت و احیای این آثار باید همت گماشت. اما دریغ.
منابع:
-اقتداری، احمد، سفرنامه سدیدالسلطنه، تهران: ۱۴۰۱، نشر سخن.
-سفالگری در شهوار میناب، مجلۀ هنر و مردم، تهران: ۱۳۸۶ ، ش ۷.
-روستایی، محمد حسن، اصطلاحات و کنایات در گویش گراش، چاپ نشده.
-ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضربالمثلهای فارسی، تهران: ۱۳۸۸، نشر علم .