سرمقاله – مسعود غفوری: داستان رودررویی ما با مدیران و مسئولان شهر، هر بار یک غافلگیری جدید دارد. اما فکر میکنم چند وقتی است که با یک پدیدهی جدید مواجهیم: ترس از کنارهگیری مدیران. پیشترها هم هر مدیر و مسئولی، افرادی را دور و برش داشت که انتقادها را جواب میدادند و از او دفاع میکردند؛ اما امروز یک سری افراد حتی انتقاد کردن از یک مسئول را برنمیتابند و مردم و رسانهها را میترسانند از این که «طرف ول میکنه میره ها!»
نمیدانم از چه زمانی این مساله شروع شده است اما در چند ماه اخیر، چند بار چنین صحبتی را به گوش خود شنیدهام. برای مثال، چندی پیش از آدم معتبری شنیدیم که اعضای شورا هم تاب شنیدن انتقاد از شهردار را ندارند و حاضر نیستند از او در صحن شورا سوالی پرسیده شود. چرا؟ یکی از دلایلشان این بود که میترسند که شهردار برای ماندن و کار کردن دلسرد شود. گذشته از این که شهرداری در این دوره چقدر کار کرده یا نکرده، خودِ این ترس برای من غیر قابل درک است. و این تنها یکی از چندین مورد است: از رییس اداره برق انتقاد نکنید چون بهتر از او کسی را نداریم و اگر برود… از رییس بیمارستان انتقاد نکنید چون اگر او نباشد… از فرماندار انتقاد نکنید چون…. از…
هیچکس از گراش بزرگتر نیست. مردم و رسانههای یک شهرِ پویا و سخاوتمند همچون گراش را نباید از کنارهگیری و رفتن این یا آن مدیر ترساند. در تاریخ معاصر گراش، از شیخ احمد، دکتر اقتداری و اللهقلیخان که بالاتر نداریم. همه آنان دل در گرو این شهر داشتند؛ و با همه حرفهایی که شنیدند، آنچه را برای صلاح شهر مفید دانستند، انجام دادند.
از یک طرف، بسیار دردآور است که بعد از چند دهه تلاش برای نیروسازی در گراش، وضعیت مدیریت شهر به جایی رسیده است که بقای یک مدیر را که گاه چندان هم توانمند نیست، از ترس این که جایگزینی برایش سراغ نداریم، غنیمت بشماریم! از طرفی دیگر، وقتی یک مدیر یا رییس چنین افرادی را اطرافش میبیند که نه تنها از او مطالبهگری نمیکنند، بلکه حتی بقیه را از سوال و انتقاد میترسانند، چه فشاری برای کار کردن و کارنامه دادن احساس میکند؟
تازه، من قول میدهم بسیاری از این مسئولان کنونی خیلی هم محکم به صندلیهایشان چسبیدهاند و تمایل دارند هر چقدر بیشتر اینجا بمانند. من به یاد ندارم که در سالهای اخیر، مدیر ردهبالایی در این شهر خودش خواهان جابجایی شده باشد. چرا باشند؟ به گواه صحبت خود مسئولان و آمار، کجا مردمش اینقدر کمدردسر، پرسخاوت و فراری از ادارات و سازمانها هستند؟ مردمی که نه تنها باری روی دوش مسئولان نمیگذارند، بلکه در برداشتن بار زندگی روزمرهشان هم کمکحالشان هستند؛ تا جایی که حتی در مقابل انتقاد از آنها هم میایستند و میگویند: «هیس! ول میکنه میره ها!»
در همه این سالها یک مدیر را میتوانید نام ببرید که به خاطر انتقادهای مردم گراش به عملکردش این شهرستان را ترک کرده باشد؟ بگذاریم همین فضای کم گلایهمندی (و نه حتی انتقاد) از مدیران شهرستان باز بماند و بتوان آنان را به حرکت و خدمت به مردم واداشت. مطمئن باشید آنان برای مدیریت و ریاست جایی راحتتر از گراش پیدا نخواهند کرد، به جز این که بخواهند برای جایگاه اداری بالاتر، با رزومهی موفقیت در گراش، اینجا را ترک کنند.
عذرخواهی من را بپذیرید اگر این یادداشت را بیش از حد تلخ یافتید. چند هفته و چند بار این یادداشت ویرایش شده تا گزندی و تلخی واقعیتی که با آن رودررو هستیم، کمتر شود. این فقط یک تلنگر است، چون ریشهیابی و درمان این رویکرد جدید باید به عهدهی اهل فن باشد.
همانطور که هیچ صاحبمنصبی بالاتر از کشورمان ایران نیست، باید بپذیریم در این محدوده جغرافیایی نیز هیچ مدیری بالاتر از گراش نیست و برای تامین منافع شهرستان و بیان حق مردم، نباید نگران ناراحتی یا رفتن کسی بود.
۸ خرداد ۱۴۰۴
راستش بخواهید، اگر خودشان، دوستانشان و مادر عیالها شان ناراحت نشوند باید بنویسم و به اطلاع شما رسانه چیها و مردم سخاوتمند گراش برسانم. ” آن سری افراد حتی انتقاد کردن از یک مسئول را بر نمی تابند و مردم و رسانه ها را می ترسانند از اینکه ظرف ، ول می کنه و می ره ها ، می گویند خودشان از تُفتَک چیها و آشَه جمع کنهای و ورشکستگان به تقصیر، انگشت شماری از خود گراشیها هستند که یک زندگانی طفیلی ارتزاق از کار دیگران وخیرین و پاجه خواری مسئولان حکومتی و دولتی برای خود انتخاب کرده اند و در گراش نقش معتمد، مورد وثوق، خودی، ولایی، عضو هیئت امنا و بعضا مندوب الخیرین بازی می کنند و تنها مهارت حضور در عکسها و مراسمهای حکومتی تخصصشان است. ترس این حضرات از آن است که آگر مسئولی جابجا شود شاید یکی دیگر از جمع خودشان زودتر خود را به مقام و مسئول تازه وارد بچسباند و بهتر قرب بیند و در عکسها و جلسات بیشتر به چشم بیاید . منافع دیگری هم داران که باید جداگانه نوشته شود. و الا در گراش همه می دانند و یقین دارند که اگرتمامی مسئولان اداری شهرستان یک شبه غیب شوند هر گز ریگی از قلات کم نگردد ولی اگر جوان مدواخی گراشی شاغل در دبی سالی میلیار تومان به خویش و طایفه خود نرساند اشک قلات در خواهد شد.