هفتبرکه: حسن تقیزاده از نویسندگان قدیمی رسانههای هفتبرکه است که سالها قبل، وقتی بیشتر در دبی مشغول به کار بود، ستون طنز و انتقادی «باری اگر» را برای نشریه «افسانه» مینوشت و اکنون چند سالی است درگیر نوشتن داستان تاریخی «افسانه همایوندژ» است (اینجا) که به صورت پاورقی در هفتبرکه منتشر میشود. ما ستون «باری اگر» را در سایت هفتبرکه احیا میکنیم (اینجا) به این امید که مطالب طنزش نظم بیشتری نسبت به داستان تاریخیاش داشته باشد.
حسن تقیزاده: با عرض سلام خدمت سردبیران و هیات تحریریه رسانه هفتبرکه گراش. از این که یادداشتهای انتقادی اینجانب را قابل انتشار میدانید و ستون «باری اگر» را زنده کردهاید، بینهایت سپاسگزارم. ولی اجازه بدهید پیشنهاد نوشتن یادداشتی در مورد طرز و فرهنگ رانندگی در گراش را با کمال فروتنی و ادب به دلایل زیر رد کنم.
اولا، بنده یک پانگراشی هستم و گراش را مقدس میدانم و هر نوع انتقاد از گراش و گراشیها را گناه میدانم و آن را برنمیتابم.
دوما، بنده از چه کسی ایراد بگیرم و انتقاد کنم؟ از خودم، پسرخالهام، از دختر دایی شما یا شوهر عمهی ایشان؟ از هممحلهایهای خودم یا شما؟ مگر نه اینکه عین تف سربالا میافتد روی صورت خود آدم؟
سوما، نه تنها من، بلکه هیچ کس دیگری هم نمیتواند از طرز رانندگی این اهالی انتقاد کند. این جرات رستم دستان را میطلبد و زهرهی شیر! صدمات و تبعات دارد آقا! اگر رانندهی گراشی از مطلب خوشش نیامد چی؟
ولی حاضرم یک گفتگوی واقعی را که به گوش خودم بین جهانگردی به نام مارکوپولو و چند تن از گراشیها شنیدم برایتان بازگو کنم.
این آقای مارکوپولو که برای اولین بار به گراش وارد شده بود، پرسید: چرا این شهر یک خیابان بیشتر ندارد؟
گراشی: چون مرحوم اللهقلیخان یک خیابان ساخت و یازده هزار بار دشنام و نفرین و لعن شنید.
مارکوپولو: چرا ماشینها را اینطوری پارک کردهاند؟ یک طرف خیابان پارک مجاز است اما در طرف دیگر که پارک ممنوع است هم جایی نیست و حتی دو طرف خیابان پارک دوبل کردهاند. بعضیها حتی جلوی پل پارک کردهاند.
گراشی: تو این همه سال کجا بودی؟ نمیدانی جهان غرب روز و شب را بر ما حرام کرده و صبح و ظهر و شام حرف از دموکراسی و آزادی عمل و اصالت فرد میزند؟ ما عملا نشان دادهایم که احتیاجی به نسخه خارجی نداریم. فرهنگ رانندگی ما تبلور دموکراسی و آزادی فردی است.
مارکوپولو: منطقی بود! خب، طرز رانندگی چی؟ خودم دیدم که کامیون دهتن با بار توی همین خیابان لایی میکشید! پژو بیهوا میپیچید جلوی لندکروز و شاسیبلند…
گراشی: خب، این هم مشت محکمی به دهان یاوهگویان شرق و کمونیست است. ما اینجا با جامعه طبقاتی کاری نداریم. نیسان گاوی و ماشین شاسیبلند به یک اندازه آزادی عمل دارند.
مارکوپولو: گراشیها عزیز، اجازه هست برای تکمیل سفرنامهام چند سوال دیگر هم بپرسم.
گراشی: تا دلت میخواهد بپرس آقای مارکوپولو.
مارکوپولو: میتوانم در مورد رانندگی خانمها هم بپرسم؟
گراشی: چه غلطی کردی؟ دلت کتک میخواهد؟ مرتیکه ولگرد ضد فمینیست!
مارکوپولو: من قصد بدی نداشتم. من شاهد بودم که بر خلاف تمام دنیا که خانمها مقدمند و آقایان رعایت یک خانم راننده را بیشتر میکنند….
گراشی: خب، انگار که شما از تساوی حقوق زن و مرد و این حرفها بیخبری! ما در گراش زن و مرد را برابر میدانیم. همان برخوردی را که با رانندگان مرد داریم، با رانندگان زن هم داریم. وگرنه برابری زن و مرد چه معنی دارد؟
مارکوپولو: موتورسیکلتها چی؟ از چپ و راست ماشین سبقت میگیرند. بدون ترمز از فرعی به اصلی میروند….
گراشی: آقای مارکوپولو، اطلاعاتتان را ارتقا بدهید. این هم ریشه در بحث حقوق کودک و نوجوان دارد. پسر گراشی با موتور زاده میشود. اگر پسری که ۶ سال سن دارد موتور نداشته باشد، ننگ والدین محسوب میشود. موتورسوارهای کودک آزادند تا سن قانونی ۱۸ سالگی، هرطور دلشان میخواهد رانندگی کنند، چون هنوز گواهینامه ندارند.
مارکوپولو: خب، بالای ۱۸سالهها چی؟ من آدمهای ۴۰-۵۰ساله موتورسوار را هم دیدم که….
گراشی: فضولی موقوف جهانگرد، دیگر داری زیادی زر میزنی!
مارکوپولو: خواهش میکنم. فقط یک سوال دیگر. من خودم دیدم که یک خانم مسن میخواست از عرض خیابان رد شود. اما همه او را نادیده گرفتند. خودم شاهد بودم که ۹ تا پراید رد شد، ۵ تا پژو و سمند، یک کامیون پنجتن، یک سانتافه و ۱۷ موتورسیکلت. همه او را نادیده گرفتند و یک نیشترمز نزدند که پیرزن بیچاره از خیابان رد شود.
گراشی: خب، این هم نشانه حکمت رانندگان گراشی و مصحلتجویی آنها و توجه به حقوق سالمندان است. شما گفتید آدم مسن. یعنی پوکی استخوان. رانندگان گراشی معتقدند آدمهای مسن و ناتوان و کمبینا نباید از عرض خیابان عبور کنند. بهتر است در خانه بمانند که خدای ناکرده پیشپایی نزنند که لگن خاصرهشان خرد شود و خانهنشین شوند.
گراشی دیگر: خب، آقای مارکوپولو. ما تمامی سوالات شما را با سعه صدر جواب دادیم. حالا یک سوال از شما بپرسیم. وسیله نقلیه شما چیست؟
مارکوپولو: در حال حاضر یک الاغ. با چندین اسب و قاطر و الاغ آمدم ایران، ولی همه را از دست دادم و الآن فقط همین یک خر برایم مانده است.
گراشیها: پس مواظب باش. از کمربندی برو. در فرهنگ رانندگی ما، خر تعریف نشده است.
و بدینگونه بود که مارکوپولو در سفرنامهاش نوشت: «آری گراش شهری است که در آن حق تقدم در هر زمان و هر مکان با همه است.»