هفتبرکه – مسعود غفوری: این یادداشت ادامهای کمی دیرهنگام بر یادداشت قبلی این ستون با عنوان « جوم ۷ – آیا خیرین ما نمیدانند؟» است (اینجا). در آن یادداشت، سعی کردم از زاویهی یکی (و تنها یکی) از نظریات جامعهشناسی به فعالیت خیرین گراش نگاه کنم و زاویهی دید جدیدی برای اندیشیدن به آن پیشنهاد دهم. قوت این بخش از نظریات پییر بوردیوی فرانسوی در این است که وقتی به جوامع و فعالیتهای مختلف اعمال میشود، مثل یک قبای خوشدوخت بر تن آن جامعه و فعالیت مینشیند. از طرفی دیگر، همانطور که برخی دوستان در نقد مقالهی قبلی اشاره کردند، او تنها به عوامل اجتماعی-اقتصادیِ قابل اندازهگیری بسنده میکند و در نظریاتش به مسائل استعلایی همچون ثوابِ اخروی نمیپردازد.
در یادداشت قبلی سعی کردم نشان بدهم که چگونه خیرین بر اساس ذهنیت و سلیقهای که برگرفته از سبک زندگی و عادتواره و طبقه اجتماعیشان است، تصمیم به کار خیر میگیرند. با اشاره به چهار نوع سرمایه (اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و نمادین) میتوان بحث کرد که وقتی یک خیر تصمیم میگیرد که مسجد بسازد یا مدرسه یا موزه یا مسکن، در واقع نشان میدهد که از دیدگاه او، این کار به بهترین شکل سرمایه اقتصادیاش را به انواع دیگر سرمایه تبدیل میکند. در شکلگیری این دیدگاه، عوامل بسیار زیاد و مختلفی دخیل هستند، که شاید مهمترینشان را بتوان در سه شکل گفتمانی صورتبندی کرد: اول، گفتمان گروههای دوستی و اجتماعی و همچنین حلقههای مشاوران که در اطراف این خیرین شکل میگیرند؛ دوم، گفتمانهایی که توسط دولتها و حکومتها به وجود میآیند و تبلیغ میشوند؛ و سوم، گفتمانهایی که توسط فعالان اجتماعی و سمنها و رسانهها ایجاد میشوند. من این گفتمانها را به ترتیب گفتمان طبقهای، ایدئولوژیک و شهروندی نامگذاری میکنم.
چرا «گفتمان»؟
قبل از رسیدن به بحث اصلی، ذکر سه نکته ضروری است: اول این که من عمدا از کلمه «گفتمان» استفاده میکنم که هم سیال و متغییر بودن آن را برسانم و هم کشمکش قدرتی را که در این زمینه وجود دارد. نکته دوم این که این تقسیمبندی گفتمانها دقیق و خطکشیشده نیست، یعنی هر کدام از آنها بر دیگری تاثیر میگذارد. به راحتی میتوان تصور کرد که گفتمان طبقهای تحت تاثیر گفتمان ایدئولوژیک قرار بگیرد و یا به طرف گفتمان شهروندی کشیده شود. اما نکتهی ضروری سوم این است که این گفتمانها با همین ترتیب بر ذهنیت خیرین تاثیر میگذارند و سوگیری آنها را تعیین میکنند. خیرین از گفتمان اول که مربوط به طبقهی خودشان است بیشتر تاثیر میپذیرند تا از گفتمان ایدئولوژیک حکومتی؛ و گفتمانهای حکومتی و ایدئولوژیک هم حداقل در چهار دههی اخیر پس از انقلاب تاثیر بیشتری نسبت به گفتمان شهروندی داشته است. این نظری قابل بحث است که در یادداشت بعدی به آن بیشتر خواهم پرداخت.
اتفاقا یک تصویر کلی از کار خیرین در گراش در چند دههی اخیر بر این نکتهی دوم صحه میگذارد. شاید بتوان از نظرگاهی گسترده (بدون در نظر گرفتن استثناهای زیاد) روندِ کلیِ کار خیر در گراش را اینطور خلاصه کرد: پیش از پیروزی انقلاب، کار عامالمنفعه تفسیر بسیار گستردهای داشت و از ساخت آبانبار و حمام گرفته تا مسجد و مدرسه و کاروانسرا را در بر میگرفت. آثار بهجامانده از حاج اسدالله نمونهی روشنی از این تفسیر گسترده است. در ابتدای پیروزی انقلاب، با توجه به جو مذهبی و انقلابی آن زمان، ساخت مساجد و حسینیهها و همچنین کمکها به جبههها پررنگتر از دیگر کارهای خیر بود. اما پس از یک دهه، با عوض شدن نیازهای جامعه و با توجه به تغییر بافت جمعیتی به خاطر انفجار نسلی، هرچند ساخت مساجد همچنان ادامه پیدا کرد، اما نهضت مدرسهسازی پررنگتر شد. در دهههای بعد، تلاش برای ارتقای سیاسی به جذب کمکهای خیرین برای ورود به قلمروی سیاستمردانِ رده بالا و همچنین ساخت و تجهیز ادارات انجامید. نهضت هیات امناها قبل از بخش شدن گراش و فعالیت کمیته ارتقا بعد از شهرستان شدن گراش، دو جلوهی بارز این تغییر بودند. در سالهای اخیر، این حوزهی بهداشت و درمان است که میدان اصلی حضور خیرین شده است و میتوان گفت میزان کمکهایی که در این حوزه از طرف خیرین انجام میشود، قابل مقایسه با هیچ حوزهی دیگری، چه مذهبی و چه آموزشی و اداری، نیست.
تغییر این روندها، نشانهی روشنی از تلفیق گفتمانهای سهگانه در تعریف کار خیر و ذهنیت خیرین است. شاید به نظر برسد که پیش از انقلاب، گفتمان شهروندی پررنگتر بوده که به ساخت بناهای عامالمنفعه همچون آبانبار و حمام انجامیده است، در حالی که بحث توسعهی ملی و توجه به شهرها و روستاها به لطف درآمدهای هنگفت نفت در دوران پهلوی نیز همانقدر تاثیرگذار بوده است. در یک یا دو دهه پس از انقلاب هم وضعیت کلی کشور و گفتمانهای رسمی، بیشترین تاثیر را بر ذهنیت خیرین داشته است، هرچند نمیتوان از شکلگیری یک طبقهی جدید مذهبی در کشور نیز چشمپوشی کرد. در زمانهی کنونی که حوزه بهداشت و درمان خیرین را بیشتر به خود جذب میکند، تاثیر گفتمان طبقهای پررنگتر است اما میتوان تاثیر ریلگذاریهای ملی در این زمینه و همچنین گفتمان شهروندی را نیز به روشنی مشاهده کرد.
اما بحث اصلی من در این یادداشت این است: با این که تاثیر گفتمان شهروندی، یعنی گفتمانی که مردم از طریق گفتگوهای روزمره، انجام فعالیتهای اجتماعی، در قالب گروههای فعال اجتماعی و سمنها، و از طریق رسانهها ایجاد میکنند، در شکلدهی به دیدگاه خیرین از دیگر گفتمانها کمتر است، اما این شاید تنها راه پیش روی کسانی است که دوست دارند در گسترش تعریف کار خیر و تغییر دیدگاه خیرین موثر باشند. به عبارتی سادهتر، اکثر افراد نه به حلقهی مشاوران خیرین راهی دارند و نه تاثیری در برنامهها و ایدئولوژیهای حکومتی دارند. پس مجبورند از این دو گفتمان گذر کنند و به تقویت گفتمان شهروندی بیندیشند.
گفتمان طبقهای
گفتمان طبقهای را چه کسانی میسازند؟ خیرین سالی چند روز یا هفته در گراش حضور دارند. این باعث میشود خودشان هم به این باور برسند که شناخت دقیقی از نیازها و شرایط شهر و مردم شهر ندارند. از طرفی، انجام هر کاری نیاز به پیگیریهای زیادی برای کسب مجوز و ارائه طرح و گیر و بندهای اداری دارد. در نتیجه، هر کدام از خیرین به فراخور سرمایه و شهرتشان، گروهی از افراد را در گراش به عنوان معتمدان خودشان انتخاب میکنند و برنامهریزیها و اجرای کارها را به آنها میسپارند. گروهی دیگر هم کسانی هستند که خیرین به گفتهها و مشاورههایشان اعتماد دارند. هر دوی این گروهها عموما متشکل از اقوام، دوستان نزدیک و همقطاران خیرین هستند، و به ندرت کسی از بیرون این حلقه میتواند روی ذهنیت خیرین تاثیر عمدهای بگذارد. این حلقهها که برای بسیاری از گراشیها آشنا هستند، در واقع پل ارتباطی مردم با خیرین هم محسوب میشوند. خیرین معمولا مشاورههای این حلقهی نزدیکان را بیش از هر گروه دیگری میشنوند و به آنها عمل میکنند. هر زمان که چرخشی در گفتمان این حلقهها ایجاد میشود، میتوان چرخشی را در جهتگیری کارهای خیرین هم مشاهده کرد. مثلا در چند سال اخیر، حلقههای مشاورین بیشتر به سمت بهداشت و درمان تمایل دارند، و اینچنین است که هیچ حوزهی دیگری به اندازهی این حوزه از کمک خیرین بهرهمند نمیشود.
گفتمان ایدئولوژیک
دومین گفتمان تاثیرگذار، گفتمان ایدئولوژیک است که از طرف حکومت و از طریق تریبونهای رسمی همچون صدا و سیما و نماز جمعه تبلیغ میشود و در هر دوره ممکن است متفاوت باشد. برای مثال، بر خلاف دهه شصت و هفتاد که شعار «فرزند کمتر، زندگی بهتر» به صورت رسمی تبلیغ میشد، در سالهای اخیر سیاستگزاران نظام از هر طریقی بر فرزندآوری تاکید میکنند، چه با سخنرانیها و برنامههای تلویزیونی و چه با اعطای وام و زمین. در سایهی همین گفتمان ایدئولوژیک است که سوگیری خیرین به سمت ساخت مسکن برای جوانان روشنتر میشود. به عنوان یک مثال دیگر، یکی از خیرین گراش چندی پیش اعلام کرد به کارکنان پروژههایش که صاحب فرزند شوند، اضافهحقوق میدهد. به راحتی میتوان تاثیر گفتمان فرزندآوری را در اینگونه تصمیمات مشاهده کرد. مثال روشن دیگر، ساخت حسینیه و کمک به راهاندازی موکب در مسیر پیادهروی کربلاست که چند سالی است بسیار بیشتر از قبل مورد توجه خیرین قرار گرفته است. شاید مهمترین منشا قدرت این گفتمان، که آن را گاهی در تقابل با گفتمانهای دیگر هم قرار میدهد، این است که با توجه به بوروکراسی مفرطی که در ایران وجود دارد و عمدتا در اختیار همین گفتمان است، مسیر سادهتری برای انجام کار خیر ایجاد میکند. در حوزههایی همچون بهداشت و درمان و حسینیهسازی، مسیر کاملا ریلگذاریشده است و گیر و بندهای اداری بسیار کمتر است. در عوض، در مسیر نیازهای گفتمان شهروندی، آنقدر پیچوخم اداری وجود دارد (و گاه به عمد ایجاد میشود) که خیرین را از ورود به آنها فراری میدهد.
گفتمان شهروندی
سومین گفتمان، یعنی گفتمان شهروندی، بسیار سیالتر و نامشخصتر از دو گفتمان دیگر است. این گفتمان، برآیند صحبتها و خواستهای مردم است که مخصوصا با گسترش شبکههای اجتماعی، در شکلهای مختلف (چه انتقاد حسابشده و چه غر و شکایت شخصی) فرصت بروز عمومیتر و گستردهتری پیدا میکنند. این خواستها و انتقادها در بسیاری موارد از جانب نهادهای مردمی، از جمله هیات امناها، سازمانهای مردمنهاد (سمنها)، انجمنها و همچنین رسانهها نیز نمایندگی میشود. صدای این خواستهها گاهی آنقدر بلند میشود که نظر خیرین و یا حلقههای مشاوران خیرین را جلب میکند و بخشی از کمکها به سمت آنها روانه میشود. این اتفاق در مقاطعی که یک همگرایی بین انجمنها و رسانهها و خواست عمومی پیدا میشود و افراد پیگیر و عملگرا به انجام کارهای تاثیرگذار اقدام میکنند، بیشتر از زمانهای دیگر میافتد. نمونهی قابل ذکر در این زمینه، انجمن ایکوموس است. در یک دههی اخیر، این انجمن توانست با اجرای پروژههایی همچون «خونه کدیم»، توجه عمومی را به سمت میراث فرهنگی جلب کند. این اقدامات باعث شد چند خانهی قدیمی حفظ شوند و در دست مرمت و بازسازی قرار گیرند. شورای شهر چهارم نیز یکی از این خانههای قدیمی را خرید و در اقدامی بزرگتر، یکی از خیرین جوان را به سمت تاسیس موزه گراش تشویق کرد. اما با فروکش کردن شعلهی انجمن ایکوموس، سرعت این اقدامات هم کمتر و کمتر شد، تا جایی که برکه حاج اسدالله به نماد خرابی میراث فرهنگی شهر تبدیل شد، و مرمت حمام دهباشی در میانهی راه ول شد. من روند را اینطور خلاصه میکنم: یک انجمن راه افتاد؛ یک گفتمان اجتماعی-فرهنگی ایجاد کرد؛ یک سری اتفاقات خوب افتاد؛ و بعد با زوال انجمن، آن گفتمان هم قدرتش را از دست داد و شعلهی اتفاقات خوب هم فروکش کرد. این اتفاقی است که برای نهادها و انجمنهای مختلف از جمله خانه فرهنگ و انجمن محیط زیست هم رخ داده و یا رخ خواهد داد.
پررنگ شدن نقش سمنها
اینجاست که به اعتقاد من، به عنوان یک طرفدار جامعه مدنی و نهادگرایی، نقش سمنها در شکلدهی به ذهنیت خیرین برجسته میشود. جوانترها که از یک طرف، راهی به حلقهی مشاوران خیرین ندارند (یا مسیر دشواری برای ورود دارند) و از طرف دیگر، تاثیری بر سیاستهای کلی و حکومتی هم ندارند، از طریق عضویت در این سمنها و نهادهاست که میتوانند صدای خودشان را به گوش خیرین برسانند. یک نفر نمیتوانند توجه کسی را جلب کند، اما یک گروه همفکر و همراستا میتوانند. خیرین و حلقهی مشاوران آنها وقتی فعالیت هدفمند، برنامهریزیشده، مداوم و تاثیرگذار را ببینند، دیر یا زود، کم یا زیاد، در جهت حمایت از آنها برمیخیزند.
مهمترین نکته در این زمینه، فعالیت هدفمند و قدردانی است: وظیفه ما این است که زمینهی حضور خیرین را در میدانهای مختلف فراهم کنیم و از حضور آنها در هر میدانی به هر اندازهای قدردانی کنیم. اینجاست که یک بار دیگر حرف کلی این مقاله با مقالهی پیشین (آیا خیرین نمیدانند؟) همراستا میشود. هدف هر دو مقاله، ذکر کردن یک زاویهی جدید برای قدردانی از خیرین است. مهمترین کاری که آنها میکنند فقط پول دادن نیست، بلکه بالا بردن سرمایهی اجتماعی و فرهنگی جامعه است. به عقیدهی من، از این طریق است که خیرین به صورت غیرمستقیم باعث ایجاد و تقویت سمنها و رسانهها میشوند و سرمایهی اجتماعی گراش را بالا میبرند.
اتفاقا راه افتادن چندین سمن در سالهای اخیر در گراش (اینجا بیشتر بخوانید) میتواند به نحوی تاییدکنندهی این عقیده باشد. مروری کوتاه بر لیست این سمنها هم نشان میدهد که بیشترِ سمنهای ثبتشده، در واقع نهادسازی برای فعالیتهای خیرین است و توسط معتمدین آنها ایجاد شده است. بدینترتیب، سمنها شبیه به میدانی هستند که هر سه مسیر گفتمانیِ مورد بحث به آن میرسند: هم خیرین و خیریههایشان به این سمت رفتهاند؛ هم بخشی از فعالان اجتماعی، و هم دولت به دلایل مختلف، از جمله امکان پیگیری و نظارت بیشتر بر فعالیتهای اجتماعی، تمایل دارد این فعالیتها در قالب سمنها صورت بگیرد. امیدوارم در این عصر سردیِ فعالیتهای مردمی و اجتماعی، عمر و فعالیتهای این سمنها بیشتر و در نتیجه تاثیر گفتمانی آنها قویتر از قبل باشد.