هفت‌برکه – مسعود غفوری: من عمیقا اعتقاد دارم خیرین ما کتاب‌های پی‌یِر بوردیو را خوانده‌اند. خیرین ما سرمایه‌دارند و سرمایه‌گذار. آنها می‌دانند چند نوع سرمایه در جامعه‌ی کنونی وجود دارد و چطور یک نوع سرمایه به نوعی دیگر تبدیل می‌شود. آنها بخشی از سرمایه‌ی اقتصادی‌شان را می‌گذارند تا سرمایه‌های اجتماعی، فرهنگی و نمادین کسب کنند. درک این سازوکار به ما کمک می‌کند شیوه‌ی تفکر و رفتار خیرین را بهتر درک کنیم، چون در واقع آنها می‌دانند چکار می‌کنند؛ این ماییم که باید بدانیم آنها چطور فکر و رفتار می‌کنند.

کار خیر ممکن است معناهای مختلفی داشته باشد و فرد خیر ممکن است طیف گسترده‌ای از افراد را شامل شود. من از واژه‌ی «خیرین» در این معنیِ عام و جاافتاده استفاده می‌کنم: کسانی که در کسب‌وکار اقتصادی‌شان موفق عمل کرده‌اند و حال تمایل دارند بخشی از سرمایه‌ی مالی‌شان را در راه‌های عام‌المنفعه خرج کنند که واضح‌ترین نمونه‌اش، ساختن بناهای مختلف است.

دلیلی دارد که ما جای خیرین نیستیم

شما هم لابد بارها چنین جملاتی را شنیده‌اید و شاید هم خودتان به زبان آورده‌اید: «کاش خیرین ما می‌دانستند که فلان چیز مورد نیاز ما نیست و فلان چیز هست»؛ یا «من اگر جای خیرین بودم، …»؛ یا «ای کاش گروه‌هایی بودند که خیرین را راهنمایی می‌کردند که پولشان را چه جاهایی خرج کنند…». همین الآن اگر از ده نفر بپرسید: «فلان خیر قصد دارد چند میلیارد در یک پروژه خرج کند. به نظر شما چکار کند؟» ده جواب مختلف خواهید شنید.

همه تصور می‌کنند که اگر خودشان جای خیرین بودند، تصمیماتی می‌گرفتند که هم برای خودشان مفیدتر بود و هم برای جامعه. این میل عمومی به ارشاد و هدایت خیرین همیشه در نظر من عجیب بوده است. چرا؟ چون من قول می‌دهم اگر بسیاری از همین مردم جای خیرین بودند (یعنی همان مسیر را برای سرمایه‌دار شدن می‌پیمودند و در همان حلقه‌ها و گروه‌های اجتماعی عضو می‌شدند) همان ذهنیت را در مورد کار خیر پیدا می‌کردند.

پول حرف می‌زند؛ اما ثروت زمزمه می‌کند

در نگاهی ساده، خیرین با بخشیدن بخشی از ثروتشان، به انتظارِ عمومی برای انجامِ مسئولیت اجتماعی‌شان پاسخ می‌دهند و بعد از آن می‌توانند راحت به ثروت خودشان ببالند. در جوامعی همچون جامعه ما که به ثروت اقتصادی با دیدی منفی نگاه می‌شود، فرد ثروتمند باید راهی برای خلاص شدن از این دید منفی پیدا کند. کارهای خیریه یکی از بهترین راه‌هاست. این نگاه کمی ساده‌انگارانه است، چون سازوکار ساده‌ای را برای کار خیر پیشنهاد می‌کند: انجام کار خیر به رفع مسئولیت اجتماعی می‌انجامد.

اما این سازوکار اینقدرها هم ساده نیست. بده‌بستانی که خیرین از طریق انجام هر کار خیر با جامعه و بازار و سیستم انجام می‌دهند، با درک این نکته ممکن می‌شود که به قول بوردیو، سرمایه تنها پول نیست؛ و پول هم مهم‌ترین سرمایه نیست. شاید فرق بین پولدار بودن و ثروتمند بودن را بتوان از اینجا متوجه شد: پولدار فقط یک نوع سرمایه یعنی سرمایه اقتصادی را دارد؛ اما ثروتمند از هر چهار نوع سرمایه یعنی اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و نمادین مقادیری دارد. از چه طریقی یک پولدار ثروتمند می‌شود؟ با خرج کردن پول برای رسیدن به بقیه انواع سرمایه.

طبقه، عادت‌واره، سلیقه

پی‌یِر بوردیو، جامعه‌شناس فرانسوی، در کتاب بسیار تاثیرگذارش، تمایز: نقد اجتماعی قضاوت‌های ذوقی (۱۹۷۹) نظریه‌ی انتقادی معروفی را در ادامه‌ی نظریات کارل مارکس، تورستن وِبلِن و متفکران مکتب فرانکفورت ارائه می‌کند. او تفاوت‌های ساختاری بین طبقات مختلف اجتماعی را از مارکس وام می‌گیرد، و تمایل به نشان دادنِ (یا به رخ کشیدنِ) این تفاوت‌ها را از وبلن. اما نکته‌ای که نظریه‌ی بوردیو را از این دو متفاوت می‌کند این است: مارکس و وبلن عقیده دارند که «مصرف» و «جامعه‌ی مصرف‌گرا» در ایجاد و ادامه‌ی این تفاوت‌های طبقاتی نقش مرکزی دارند؛ مثلا وبلن می‌گوید «چیزهایی» که فرد مصرف می‌کند، نشان‌دهنده‌ی طبقه‌ی اجتماعی اوست. اما در نظر بوردیو، نه تنها «چیزهایی» که فرد مصرف می‌کند، بلکه «شیوه‌هایی» که فرد آنها را مصرف می‌کند، باعث ایجاد تمایز بین طبقات اجتماعی می‌شود.

بوردیو چهار میدان را در دنیای اجتماع شناسایی می‌کند که در آنها جدال بر سر کالاها و منابع در جریان است و از این طریق، مفهوم «سرمایه» را گسترش می‌دهد. «این میدان‌ها به میدان جدال بر سر سرمایه‌ی اقتصادی محدود نمی‌شوند، بلکه می‌توانند به سرمایه اجتماعی (ارتباطات و آشنایی‌ها)، سرمایه فرهنگی (تحصیلات، فرهنگ و مهارت‌های مرتبط با آن) و سرمایه نمادین (تمایز و پرستیژ) هم مرتبط باشند» (بارت، ۸۴۹). بوردیو متعقد است هر چهار نوع سرمایه در برساختنِ تفاوت‌ها میان طبقات اجتماعی و نحوه‌ی رابطه‌ی میان آنها نقش دارد. این مساله را بیش از هر چیز می‌توان در «سبک زندگی» life-style هر طبقه اجتماعی مشاهده کرد.

پترسون توضیح می‌دهد که سبک زندگی «تنها تحت تاثیرِ درآمدِ بالا یا پایین نیست. سبک زندگی را عادت‌واره habitus ما شکل می‌دهد، یعنی شیوه‌ای که درکِ ما از دنیای اجتماع برساخته شده است» (۴۴). در حالی که مفهوم طبقه در نظریات مارکس و وبلن با استفاده از مسائل اقتصادی و شیوه‌های تولید توضیح داده می‌شود، مفهوم عادت‌واره در نظریه بوردیو با استفاده از شیوه‌های اجتماعی شدن و شیوه‌های مصرف روشن می‌شود. بوردیو عادت‌واره را اینگونه تعریف می‌کند: «دستورالعمل‌های زاینده‌ی ریختارهایی [برای هر طبقه و هر پاره‌طبقه] که ضرورت‌ها و امکانات مختص هر مجموعه‌ی شرایطِ ورودیِ (نسبتا) همگون و متجانسی را به سبک زندگی خاصی بازتبدیل می‌کند.» (تمایز، ترجمه‌ی چاوشیان، ۱۳۹۰: ۲۸۶).

عادت‌واره روی تمام جنبه‌های زندگی فرد تاثیر می‌گذارد، حتی آن جنبه‌ای که تصور می‌شود شخصی‌ترین جنبه است و به جامعه ارتباطی ندارد، یعنی ذوق و سلیقه taste. پترسون نظریات بوردیو در مورد سلیقه و عادت‌واره را با تاکید بر سه ایده‌ی مهم خلاصه می‌کند: اول، «سلیقه‌ی ما در انتخاب کالاها و چیزها عموما تحت تاثیر تمایل ما برای ایجادِ تمایز بین خودمان و دیگر مصرف‌کنندگان قرار دارد؛» به عبارتی دیگر، ما دوست داریم چیزی را انتخاب کنیم که ما را از بقیه متمایز کند؛ دوم، «طبقه‌ی اجتماعی و گروه‌هایی که به آنها تعلق داریم، تعیین‌کننده‌ی شیوه‌ی مصرف ما و آگاهیِ ما نسبت به این شیوه مصرف است؛» یعنی ما از طبقه‌ی اجتماعی‌مان یاد می‌گیریم که چه چیزی را کجا مصرف کنیم؛ و سوم، «در نتیجه‌ی دو ایده‌ی قبل، سلسله‌مراتبِ فرهنگی و تابع‌سازی، تداوم پیدا می‌کند؛» (۴۴) یعنی میل دائمی ما به ایجاد تمایز، که از نحوه‌ی عضویت ما در یک گروه و طبقه اجتماعی تاثیر پذیرفته، باعث تداوم اختلاف بین طبقات مختلف اجتماعی می‌شود.

هویت فرد به معنای نمادینِ چیزهایی که دارد و شیوه‌هایی که آنها را مصرف می‌کند بستگی دارد. این هویت تنها نشان‌دهنده‌ی عضویت فرد در گروه‌ها و طبقات خاص اجتماعی نیست، بلکه از آن گروه‌ها و طبقات نشات می‌گیرد. طبقه و گروه اجتماعی ماست که تعیین می‌کند ما چه هویتی داشته باشیم، و در نتیجه چه سلیقه‌ای و چه رفتاری از خود نشان دهیم، چون این طبقه اجتماعی همواره تمایل دارد خودش را از بقیه‌ی طبقات متمایز نشان بدهد. بارت به درستی تشخیص می‌دهد که «هدف نظریه‌ی اجتماعی پی‌یر بوردیو این است که از ضدیت بین فرد و اجتماع فراتر برود» (۸۴۸) و مسائل را نه به شکل فردی، بلکه به شکلی ساختاری ببیند.

کار خیر یکی از شیوه‌های تبدیل سرمایه است

ثروتمند بودن چه سودی دارد وقتی کسی از آن خبر نداشته باشد؟ به عبارتی دیگر، اگر سرمایه‌ی اقتصادی تبدیل به سرمایه‌ی اجتماعی و فرهنگی و نمادین نشود، چه دلخوشی‌ای برای سرمایه‌دار خواهد داشت؟ باز هم ساده‌تر بپرسم: اگر شما پولدار بودید، آیا ترجیح نمی‌دادید بخشی از آن را صرف خرید اعتبار طبقاتی، منزلت اجتماعی و پرستیژ کنید؟ و آیا جامعه و طبقه‌ای که به آن تعلق دارید، راهنمای شما در نحوه‌ی انجام این بده‌بستان نبود؟ البته اصولا این سوال‌ها را می‌شود از هر فردی پرسید، گذشته از این که چقدر پول دارد.

این که ما چه لباسی را انتخاب می‌کنیم، به طبقه‌ای که به آن تعلق داریم (یا دوست داریم به آن تعلق داشته باشیم) بستگی دارد. این که چه محله‌ای را برای زندگی انتخاب می‌کنیم (و سعی می‌کنیم پولش را هر طور شده در بیاوریم) به طبقه‌ای که در آن محله زندگی می‌کند و ما دوست داریم مثل آنها باشیم بستگی دارد. این که ما انتخاب می‌کنیم برای کار خیر، مسجد بسازیم یا مدرسه یا ورزشگاه، به طبقه‌ای که به آن تعلق داریم و دوست داریم جایگاهمان را در آن تقویت کنیم (چون کیست که از جایگاه خودش برای ابد مطمئن باشد؟) بستگی دارد.

اگر یک خیر اصرار می‌کند که مسجد بسازد، حتما به این خاطر این است که می‌داند که جامعه‌ای که می‌شناسد و در آن عضویت دارد، مسجد ساختن را ارزشمندتر از هر چیز دیگر می‌داند و به مسجدساز اعتبار و احترام بالایی عطا می‌کند. این خیر بخشی از سرمایه‌ی اقتصادی‌اش را برای ساختن مسجد خرج می‌کند تا آن سرمایه‌ی اجتماعی را به دست بیاورد. اگر خیر دیگری قصد ساختن مدرسه می‌کند، حتما می‌داند که جامعه‌ای که در آن عضویت دارد، به مدرسه‌سازان اعتبار و احترام می‌دهد. آن خیری که در بهداشت و درمان سرمایه‌گذاری می‌کند، سرمایه‌ی اجتماعی و نمادینش را از همانجا دریافت می‌کند. و آن خیری که در همه‌ی اینها سرآمد است، شیخ احمد است که پدر گراش است.

اینجا جواب یکی از سوال‌های همیشگی هم پنهان است: «چرا خیرین به سمت فعالیت‌های اقتصادی نمی‌روند و مثلا یک کارخانه یا کارگاه راه نمی‌اندازند که چند نفر از آنجا نان بخورند؟» چون خیرین دنبال سرمایه اجتماعی هستند (وگرنه فعالیت‌های اقتصادی را که خودشان بلدند)، و کار اقتصادی در ایران و در گراش نه تنها این سرمایه را به آنها نمی‌دهد، بلکه تبعات اجتماعی هم دارد! کافی است با توجه به تجربیات گذشتگان، یک لحظه تصور کنید که اگر یکی از خیرین یک کارخانه در شهرک صنعتی گراش راه بیندازد، بعد از چند سال، چه اتفاقی برای این کارخانه و اعتبار خودش می‌افتد!

خیرین همواره سرمایه‌گذاری می‌کنند

خیرین همواره سرمایه‌گذاری می‌کنند، یعنی بخشی از سرمایه‌ی اقتصادی‌شان را وسط می‌گذارند تا ارتباطات و آشنایی‌های بیشتری (چه از لحاظ اداری، چه سیاسی و چه اجتماعی) پیدا کنند؛ تا عنوان‌های تازه‌تری در حلقه‌های فرهنگی و اجتماعی به دست بیاورند؛ و همچنین تشخص و پرستیژ بالاتری کسب کنند. آنها یک نوع سرمایه را به انواع دیگر سرمایه تبدیل می‌کنند.

و این چیز خوبی است. شاید تا الآن این تصور پیش آمده باشد که من در نقد این بده‌بستانِ سرمایه‌ای می‌نویسم، اما واضح بگویم که این شاید بهترین کاری باشد که خیرین ما می‌کنند: آنها (در پرانتز بگویم اکثر آنها) با تبدیل سرمایه‌ی اقتصادی‌شان که عموما دسترنج تلاش و زحمت خودشان است، به انواع سرمایه‌های دیگر، فقط سودِ شخصی نمی‌برند؛ بلکه به عموم مردم شهر سود می‌رسانند. در واقع این سرمایه‌ی اقتصادی آنهاست که برای کل شهر سرمایه‌ی اجتماعی، فرهنگی و نمادین فراهم می‌کند. مگر نه این است که بخش عمده‌ای از ارتباطات گراشی‌ها با مراکز و افراد سیاسی و اداری از کانال خیرین است؟ از نماینده‌ی مجلس گرفته تا مسئولان علوم پزشکی و مدیران اداری شهرستان، هنگام دیدار با مقامات استانی و کشوری، از کانال و اعتبار چه کسانی استفاده می‌کنند؟ و آیا شکی در این هست که بخش عمده‌ی پرستیژ و اعتبار گراش به واسطه‌ی حضور و کارهای خیرین است؟

شناخت خیرین از کجا می‌آید؟

امیدوارم تا اینجا این نکته روشن شده باشد: نقش جوامع در تعیینِ ذهنیت و سلیقه‌ی افراد؛ و در ادامه‌ی آن، نقش جوامع در تعریفِ کار خیر. درست است که خیرین بر اساس ذهنیت و سلیقه‌ی خودشان تصمیم می‌گیرند که مسجد بسازند یا مدرسه یا موزه یا مسکن، اما همانطور که گفته شد، آنها این ذهنیت و سلیقه را از جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کنند می‌گیرند. آنها تمایل دارند سرمایه‌ی اقتصادی‌ای که می‌گذارند، به بهترین شکل به انواع دیگر سرمایه تبدیل شود، و برای این که تعیین کنند چقدر این اتفاق می‌افتد، به بطن جامعه و ذهنیتی که از آن می‌گیرند نگاه می‌کنند. در شکل‌گیری این ذهنیت عوامل بسیار زیاد و مختلفی دخیل هستند، از جمله گروه‌های دوستی و مشاوران که در اطراف این خیرین شکل می‌گیرند؛ «گفتمان‌»هایی که در جامعه به وجود می‌آیند، چه از بالا توسط حکومت؛ و چه از پایین توسط فعالان اجتماعی و سمن‌ها و رسانه‌ها. اگر کسی دنبال این است که راه نفوذ به این ذهنیت خیرین را پیدا کند، باید به این عوامل بیشتر توجه کند. این مساله‌ای است که در یادداشتی جداگانه به آن خواهم پرداخت.

 

منابع:

بوردیو، پی‌یر (۱۳۹۰). تمایز: نقد اجتماعی قضاوت‌های ذوقی (مترجم: حسن چاوشیان). تهران: نشر ثالث.

Baert, Patrick (1998). “Bourdieu, Pierre (1930- ).” In Craig, Edward (General Ed.). Routledge Encyclopedia of Philosophy, Vol. 1, London: Routledge, pp. 848-850.

Bennett, Tony (2007). “Habitus Clivé: Aesthetics and Politics in the Work of Pierre Bourdieu.” New Literary History, winter, 38: 1, pp. 201-230. [Online], <http://proquest.umi.com/pqdweb?did=1291652231&sid=3&Fmt=3&clientId=46449&RQT=309&VName=PQD>, [February 2008].

Paterson, Mark (2006). Consumption and Everyday Life. London: Routledge.

Joom 7 Khayyerin 03