هفت‌برکه – غلامحسین محسنی: پیشتر نوشتیم که با آغاز پادشاهی«شاه عباس اول»، فرمانروای فارس «یعقوب‌خان ‌ذوالقدر» بنای نافرمانی گذاشت. پادشاه برای گوشمالی او آهنگ سفر به شیراز نمود. با حضور توانمندترین پادشاه صفوی، فرصتی برای حکّام خُرد نواحی فارس به دست آمد تا فرمان‌برداری خود را به او نشان دهند. حاکم لار «ابراهیم‌خان ‌دوم (علاءالملک)» از این موقعیت بهره نبرد. منشی شاه عباس دلیل آنرا «جهل و نادانی و ممانعت تیره‌رایان لار خصوصاً میردرگاه که صاحب‌اختیار مطلق او بود» عنوان کرده است. این دلیل نزد پادشاهان بزرگی همچون شاه عباس نمی‌تواند چندان پذیرفته باشد، چرا که حضور حاکم شهری در قلمرو کشوری به گستردگی ایران آن روزگار، برای شخص پادشاه چندان بااهمیت نیست. در حالی که با گسیل «تحف و هدایای بی‌حد و پایان» فرمان‌بری خود را نشان داده است. لیکن دلیل دیگری که مطرح نموده، بر پایه‌ی درستی استوار است، و آن «بدسلوکی میردرگاه (محمد عبداله) به ملازمان… شاهی (که) به اخذ باج و خراج می‌رفتند و زیادتی‌ها که به تجّار و مترددین این دیار می‌نمودند»، می‌باشد.

آگاهیم که از آغاز سلطنت صفوی به ویژه در روزگار شاه عباس، آمدورفت جهانگردان و بازرگانان اروپایی گسترش چشم‌گیری یافت. و نزد پادشاه صفوی برقراری این ارتباطات (سیاسی و تجاری) ارزش بالایی داشته است. بدین خاطر، دستور تعمیر و مرمت راه‌ها، احداث پل‌ها، کاروانسراها و آب‌انبارها به همراه نیروی لازم نگهداری برای آسایش رفت‌وآمدکنندگان داده‌اند. حال اخلال و بی‌نظمی در یکی از پر رفت‌وآمدترین مسیرها از جنوب به مرکز کشور، امر قابل پذیرش نمی‌تواند باشد.

پس به فرمان پادشاه، «اله‌ویردی‌خان» فرمانروای تازه‌ی (از سال ۱۰۰۳ ه.ق.) فارس «به تأدیب و تنبیه ایشان (ابراهیم‌خان)» فرستاده می‌شود. با آمدن حکمران فارس به نزدیکی لار، ابراهیم‌خان بساط معذرت‌خواهی گسترانیده؛ و «متعهد شد که من‌بعد در استرضای خاطر مبارک اشرف کوشیده مراسم نیکوبندگی به ظهور آورد».

با بازگشت اله‌ویردی‌خان به شیراز، «در آن سال اندک مدارایی کرد». لیکن دوباره با تجّار و گذرنده بیش از اندازه‌ عوارض و حق‌عبور دریافت کرده، کالاها را به یغما می‌بردند. تجّار نیز شکایات بسیار از مأمورین و وابستگان ابراهیم‌خان به دربار می‌نمودند.

با توجه به اینکه میان سال‌های ۱۰۰۱ تا ۱۰۰۲ ه.ق. زلزله‌ی بزرگی شهر لار را ویران نموده بوده، این رفتار ابراهیم‌خان دور از سیاست حکمرانی می‌باشد. توان زلزله به اندازه‌ای بوده، که «مورخ‌لاری» (وی زلزله را سال ۱۰۱۳ ه.ق. دانسته است) می‌نویسد: پس از بازسازی شهر «مردم از دهات و توابع لارستان به لار آورده و سکونت داده‌اند» (تاریخ لار و فارس و مشروطیت، نسخه خطی«ث»، ص ۴۳) به زبان دیگر همه‌ی مردم شهر مرده‌اند که مجبور به کوچ از دهات و توابع به شهر شده‌اند!

«ملا جلال‌الدین منجم» در وقایع سال ۱۰۰۵ ه.ق. گزارشی دارد که دوراندیشی حکمران فارس را می‌رساند. او پس از برقراری نظم در فارس به خاطرش رسید «قریه ‌سعادت‌آباد جویم» از توابع فارس را از تصرف خان لار بیرون آورد. این قریه را یکی از وکلای «سلطان محمد خدابنده» به خان لار فروخته بود. پس به آهنگ شکار به سوی جویم آمده، قریه را گرفته، در مدت دو روز حصاری محکم و برج و باروی بسیار استواری بر گرد آن ساخت. و داروغه‌ای بر آن گماشت. به نظر می‌رسد با این اقدام می‌خواسته عکس‌العمل حاکم لار را سنجیده، میزان فرمان‌برداری او را از پادشاه و خود برآورد نماید.

«خان لار از سودای خامی که در دماغ داشت در صدد ممانعت درآمد و محمد عبداله میردرگاه… با رنود و اجامر آن حدود بنارویه که اول الکاء لار است و در دو فرسخی سعادت‌آباد واقع است…» در کمین نشست. تا چون فرصت یافت، قریه را متصرف گردد. برحسب اتفاق میان رعایای«شوراب‌ بنارویه» و سعادت‌آباد بر سر تقسیم آب درگیری شد. جنگ بالا گرفته، پسر داروغه به دست لاریان کشته گردید. چون اله‌ویردی‌خان را با خبر ساختند، «بنابر مصلحت وقت چند روزی تلافی این مقدمه در توقف ماند» (تاریخ عباسی، ص ۱۵۰). روشن است که با این اقدام ابراهیم‌خان، فرمانروای فارس به خودسری حاکم لار پی برده است.

از آن جاییکه ابراهیم‌خان «حمله اله‌وردی‌خان به جویم[!] را هشداری جدّی پنداشت»، پس «درصدد سد کردن تمامی راه‌های ورودی به منطقه‌ی لارستان برآمد و منطقه کلاّ به حالت تدافعی درآمده و در بحرانی بزرگ فرو رفت» (تاریخ مفصل لارستان، ج ۱ ص ۴۲۹). در چنین شرایطی، بستن و ایجاد ناامنی در راه جنوب به مرکز کشور کاری به دور از خرَد بوده است. آن هم در برابر پادشاهی چون شاه عباس!

در پی این شیوه رفتار، «شادروان نصراله‌ فلسفی» گزارش کاملی از برخورد حاکم لار و وابستگانش با بازرگانان خارجی نقل کرده است. وی می‌نویسد: در حدود سال ۱۰۰۹ ه.ق. بازرگانی ونیزی با زنی زیبا از ارامنه به قصد تجارت از بندر بصره به جزیره هرموز رفت. چون مشکل قانونی داشت، ناچار زن را با برادر ده‌ساله‌اش و مقداری کالا از راه لار (راه خشکی) به سوی بصره باز فرستاد. چون کاروان به حدود لار رسید، سواران ابراهیم‌خان به دستور وی بر کاروان زدند. و زن ارمنی را با برادرش اسیر کرده، همه اموال کاروان را به یغما بردند. خان لار زن را به حرمسرای خویش فرستاد. و بسیار کوشید که او و برادرش را مسلمان کند، ولی موفق نشد. چون این خبر در هرموز به بازرگان رسید، از راهی دیگر به اصفهان رفت. و خبر راهزنی و رفتار ناپسند ابراهیم‌خان را به شاه عباس داد. پادشاه خشمگین شده، به اله‌ویردی‌خان پیغام داد، بی‌درنگ زن و اموال آن مرد را از خان لار بگیرد. فرمانروای فارس هم با گسیل یکی از نزدیکان خود به لار، حکم شاه عباس را به آگاهی ابراهیم‌خان رسانید. لیکن حاکم لار از باز دادن زن و اموال مرد ونیزی سر باز زد. این بار شاه عباس به اله‌ویردی خان دستور صریح داد که لشکر به لار بَرد، و ابراهیم‌خان را زنده یا مرده نزد وی فرستد (زندگانی شاه عباس اول، ج ۳ ص ۵-۱۸۴). ادامه‌ی این سیاست به فروپاشی خاندان حکومتگر محلی لار انجامید.

دنباله دارد.

مطالب دیگر غلامحسین محسنی را از این صفحه بخوانید.

Zarrebin15 AllahVerdiKhan