گریشنا: با شناسایی حاج حسن خواجهپور به عنوان یکی از جانباختگان حادثه منا، خانواده او در شهر گراش در انتظار بازگشت پیکر مرحوم و برگزاری مراسمهای یادبود هستند. (خبر در گریشنا)
امروز صبح، سهشنبه هفتم مهرماه، فرماندار گراش به همراه اعضای شورای اداری با حضور در جمع خانواده داغدار، مراتب تسلیت خود را با خانواده جانباخته در میان گذاشت. با هماهنگی انجام شده، قرار است به محض قطعی شدن زمان انتقال اجساد، مراسم تشییع جنازه باشکوهی در شهر برگزار شود. پیکر حاج حسن خواجهپور طبق دستور مقام معظم رهبری در کنار شهدای شهر در گلزار شهدای ناساگ به خاک سپرده خواهد شد.
قرار است مجلس یادبود بعد از خاکسپاری در حسینیه ولی عصر (ره) (خانه امام) برگزار شود. تا آن زمان، شبها مجلس مردانه در منزل حاج علی خواجهپور واقع در خیابان تمیز، و مجلس زنانه در منزل حاج محمد محمدزاده در محله فخرآباد، کوچه شهیدان جعفرزاده، برقرار است.
خانوادههای خواجهپور، محمدزاده و دیگر وابستگان، ضمن سپاسگزاری از پیامهای تسلیت و همدردی همشهریان، به ویژه همراهان مرحوم و حاجیان گراشی، اعلام کردند: «راضی به زحمت همشهریان نیستیم و آنان طبق روال سنت اسلامی، مراسمهای استقبال از حجاج را برگزار کنند.»
کاروان ۲۴۰۱۶ فردا به شیراز بر میگردد، اما هنوز زمان انتقال قربانیان این کاروان مشخص نشده است. قرار است اجساد ابتدا در شاهچراغ شیراز تشییع شوند و سپس به شهرستانها منتقل میشوند.
آشنا
۹ مهر ۱۳۹۴
حاج حسن تو پاک پاک رفتی قبل از رفتنت حلالیت ها را طلبیدی با لباس احرام رفتی پس حق الهی هم گردنت نیست ولی وای به حال آل سعود که چگونه در دادگاه عدل الهی میخواهد جواب دختربچه هایت بدهد هر موقع دیانا گریه میکرد میگفتی در زندگی ات هیچ موقع گریه نکن الان کجایی که آل سعود اشک دختر بچه ات را درآورده روحت شاد و یادت همیشه گرامی باد ای شهید
آقاجان
۹ مهر ۱۳۹۴
حادثه غمبار منا محرم نیومده ما را به یاد کربلا و تشنگی و سقا و صبر زینب و یتیمی حضرت رقیه وجوانان بنی هاشم وقاریان قرآن و یزیدیان و …انداخته …..آجرک الله یا بقیه الله اللهم عجل لولیل الفرج – به خانواده محترم خواجه پور و به خصوص همسر و دو فرزندش تسلیت میگوییم خدا صبر شان دهد ……
همکلاسی
۸ مهر ۱۳۹۴
خدا رحمتت کند همکلاسی.
به خاندان محترمش تسلیت عرض میکنم.
گل بانو شهرک کهنه اوز
۸ مهر ۱۳۹۴
با سلام
تسلیت ب آقای محمد خواچه پور
ی خواهشی دارم . اگه امکان داره تصاویر استقبال از شهید بیت الله . حاج حسن خواچه پور . ب اشتراک بگذارید .ممنون
گل بانو شهرک کهنه اوز
۸ مهر ۱۳۹۴
خییلی ناراحت شدم .
خداوند ب خانواده اش صبر بده
شهادت مبارکت باشه حاجی
خوش ب سعادتت برادر . پاک آمدی و پاک رفتی
دلنوشته
۸ مهر ۱۳۹۴
بعد یک عمر منتظر ماندن
اسم بابا در امده امسال
شادی از چشمهاش معلوم است
همه یِ خانه سر خوش و خوشحال
یازده سال ِ منتظر مانده
زائر خانه ی خدا بشود
یازده سالِ گریه میکرده
راهیِ مروه و صفا بشود
وقت رفتن برای بدرقه اش
همه تا پای کاروان رفتیم
زیر قرآن کمی تبسم کرد
گفت نامهربان ،گران ،رفتیم
هرکسی حاجتی به او میگفت
بچه ام را دعا بکن حاجی
مادرم مدتیست بیمار است
جای ماهم صفا بکن حاجی
در مدینه بقیع یادم باش
هر کسی داشت خرده حاجاتی
خواهر کوچکم صدایش زد
یک لباس عروس و سوغاتی
رفت بابا سوار ماشین شد
بغض مادر که ناگهان ترکید
گفت باگریه و دعایی خواند
به سلامت برید و برگردید
تِِلِفن زد پدر به او گفتم
ریسه های حیاط را بستم
کار دارد هنوز کوچه ولی
سخت دلتنگ و منتظر هستم
گفت: مُحرم شدیم در شجره
حس و حالش شده است معراجی
گفت: باید کچل شوم پسرم
بعد از این ها به من بگو حاجی
خواهرت هر چه گفته بود آنجا
همه را یک به یک خریدم من
راستی، ساعتی که تو گفتی
هر چه گشتم ولی ندیدم من
گفت: چونکه مدینه اولی است
قبل عید غدیر می آید
کارها را عقب نَیندازم
به خیالی که دیر می آید
تِلِفن قطع شد و ما هر روز
از رسانه پی خبر بودیم
گاه مشعر و گاه هم عرفات
چشم گردان، پیِ پدر بودیم
روز قربان حدود ساعت ده
خبری زود حرف مردم شد
کشته های زیاد در عرفات
عید در کام مادرم گم شد
زنگ خانه مدام هی میزد
خبر از مکه و منا دارید؟
پدر آیا سلامت و خوب است؟
صدقه هم کنار بُگذارید
خواهر کوچکم نمی فهمید
مادرم منحنی و خم شده بود
انتظار و سکوتِ نافرجام
خانه یکسر تمام غم شده بود
اسم ها را دوباره می خواندیم
دارد آمار می رود بالا
صد و ده _نه دویست _نه سیصد
ناگهان اسمی آشنا حالا
مادر از حال رفته غش کرده
چند زن دور او به دلداری
خواهرم کوچک است، دق نکند
پس کجایی پدر بیا یاری
صوت قرآن صدای الرحمان
راه را طی نکرده برگشتیم
خواب هستم و یا که بیدارم
چقدر زود بی پدر گشتیم
گفته بودی که زود می آیی
قول دادی درست قبل غدیر
پای قولت چرا نماندی پس؟
حق بده پس اگر شدم دلگیر
داده بودم برات بنویسند
روی یک پرچم بلندِ سه رنگ
پدرم حجُ و سعی تو مقبول
و کنارش دو بیت شعر قشنگ
چقدر نقشه بود توی سرم
مثلاً نقل وقت آمدنت
گوسفندی برات سر ببریم
یک عرق چین به رنگ پیروهنت
کارتهایی که نام تو خورده
دعوت دوستان به صرف نهار
چه بگویم به دخترت بابا
نه، نمانده براش صبر و قرار
چه کسی می دهد به او پاسخ
گونه ای که به او زیان نرسد
کاش ساکی که پر ز سوغاتی است
هرگز اینجا به دستمان نرسد
چِقٓدٓر زود دیر شد بابا
خستگی مانده است تویِ تنم
از سفر قبل آمدن باید
ریسه ها را یکی یکی بِکَنَم
راستی گوییا اجل نگُذاشت
سر خود را کچل کنی بزنی
گفته بودی بگویمت حاجی
حاج بابای مهربان منی
“سیدامیرحسین میرحسینی”
fati
۷ مهر ۱۳۹۴
این مصیبت بزرگ رو به خانواده آن مرحوم و مردم شهیدپرورگراش تسلیت عرض میکنم ان شاء الله باامام حسین وشهدامحشور شوند
ازدرگاه خداوندبرای ایشان طلب مغفرت وبرای خانواده و وابستگانش طلب صبر میکنم روحشان شاد ویادشان گرامی
مه
۷ مهر ۱۳۹۴
غم سنگینی برای شهر گراش بود.خدا بهشون صبر عطا کنه.
ابو سارا
۷ مهر ۱۳۹۴
خدا رحمتش کنه … خیلی پسر گلی بود …خوشا بسعادتش… شهادت نصیب هر کسی نمیشه