هفتبرکه – سارا اسکندری*: آرام ماندن در روزگار بحران را میتوان یک هنر دانست، اما بیشتر اوقات نوعی سازگاریِ اجباری با بیعدالتی است. گویی ما یک وظیفهی سنگین بر دوش داریم: اینکه در هر زمان و مکان آرام و بیاضطراب بمانیم. اما گاهی لازم است این بار را از دوشمان برداریم و به خودمان اجازه بدهیم کمی هم اضطراب داشته باشیم.
برای قرنها، «آرامش» در سنتهای اخلاقی و دینی، نشانهی خرد و کمال بود. فیلسوفان رواقی از سکون درونی میگفتند و حکمت شرقی از پذیرش. اما امروز در جامعهای که هر روز خبرِ گرانی، سانسور، بحران و مرگ بر صفحهی تلفن همراه ما مینشیند، آرام بودن بیشتر شبیه یک شوخی تلخ است؛ یا شاید بدتر، نوعی کرختی که ناخواسته به ما تحمیل شده است. در واقع، ما در روزگاری زندگی میکنیم که ناآرام بودن، گاهی نه نشانهی ضعف، که نشانهی سلامت روان و شعور اجتماعی است.
وقتی آرامش، ابزار تعدیل میشود
در دنیای معاصر، آرامش به آن شکلی که در کتابهای موفقیتِ بازاری و پکیجهای خودباوری اینستاگرامی تبلیغ میشود، بیشتر یک کالای لوکس است: چیزی که به افراد خاصی فروخته میشود تا باقیِ آدمها در اضطراب و نارضایتیشان بمانند و احساس کنند مشکل از خودشان است که بلد نیستند «مثبت فکر کنند».
جامعهی امروز، اضطراب را به عنوان یک مسالهی اجتماعی یا حتی روانشناختی کالبدشکافی نمیکند؛ بلکه آن را تبدیل به یک مشکلِ فردی میکند. میگویند اگر مضطربی، «باید بنویسی»، «برو طبیعت»، «نفس عمیق بکش». تاثیر این توصیهها ثابتشده است؛ اما چرا هیچکس نمیپرسد ما چرا اینهمه اضطراب داریم؟ چرا اصلاً شرایط باید اینطور باشد؟ آرام بودن در چنین وضعیتی، گاهی به معنای فراموشی یا نادیده گرفتن واقعیت است.
اضطراب، نشانهی آگاهی محیطی
ما از اضطراب حرف نمیزنیم چون فکر میکنیم نشانهی ضعف است. اما در فلسفهی اگزیستانسیالیسم —از کییرکگور تا سارتر و هایدگر— اضطراب نوعی بیداری است؛ بیداری از دروغهای آرامشبخش. این اضطراب ناشی از فقدان معنا، از مواجهه با مرگ، از تکرارهای فرسایندهی روزمره است.در چنین فهمی، ناآرام بودن یعنی هنوز درونی داری که اعتراض میکند؛ یعنی روانت بیحس نشده و هنوز به جهان واکنش نشان میدهد. ناآرامی در روزگار ما، شکل تازهای از مقاومت است.
در پذیرش ناآرامیهای بحق
به همین دلیل، شاید به جای نسخهپیچی برای آرامش، باید گاهی در ستایش اضطراب حرف زد. باید گفت این طبیعی است که در این روزگار، تو نگران، بیقرار و عصبی باشی. اگر اینها را نداشتی، باید در سلامت روانت شک میکردی! در جامعهای که آرامش را به ابزاری برای خنثیسازی اضطرابهای جمعی و طبیعی تبدیل کرده، ناآرام بودن، شعور است نه شکست. آرام بودن در روزگار بحران، شاید فقط خاصِ بیخبرها، بیدغدغهها و آنها باشد که نفعی در سکوت دارند. برای ما که در این شلوغی هر لحظه چیزی برای از دست دادن داریم، آرامش داشتن یک مسالهی نسبی و مختصر است.
از بیقراری نترس اما نگذار کنترلت کند
اگر دانشآموزی روز قبل از کنکور هیچ استرسی نداشته باشد، وضعیتی غیر طبیعی دارد. بیشتر وقتها، آن چیزی که ما را به جلو میراند و باعث تلاش بیشتر میشود، همین استرس و اضطراب است. اما نکتهی مهم این است که نباید این اضطراب بر تمام زندگی ما غلبه کند و جلوی هر حرکت و تلاشی را بگیرد. باید حواسمان باشد که تنها مشاورها و روانشناسانِ کاردرست میدانند که چه مقدار اضطراب برای ما بیخطر است و از چه حدی که بگذرد خطرناک میشود. و آنها هستند که تفاوت بین انواع مختلف مشکلات ذهنی مثل استرس، اضطراب، وسواس، و … را میدانند و میتوانند در صورتی که یکی از اینها زندگی و سلامتتان را مختل کرده است، به شما کمک کنند.
پس در این روزگار، باید بیقرار بودن را تاب بیاوریم و نترسیم از اضطراب. این واکنش طبیعی یک انسان زنده است و گاهی سند زنده بودن ماست.
* دکترای تاریخ فلسفه هنر، فعال فرهنگی اوز