هفت‌برکه – غلامحسین محسنی: در بخش پیش (ذرّه‌بین تاریخ ۴۹) از تقسیمات پارس به پنج کوره (خوره = شهرستان) به‌یادگارمانده از روزگار باستان تا تاخت‌وتاز مغول نوشتیم. همچنین آوردیم که تا این تاریخ (۶۲۳ ھ.ق. / ۱۲۲۶ م.) آبادی‌ای به نام «لار» در فارس را هیچ مورّخ و یا جغرافی‌نویسی گزارش نکرده است. به طور کلی، همه‌ی سرزمین‌های خاور فارس از باختر ایالت کرمان تا خاور کوره‌ اردشیرخوره به نام «کوره ‌دارابگرد» شناخته می‌شده است و سرزمینی که بعدها «ولایت لار» خوانده شد، در قلمرو ملوک «شبانکارگان دارابگرد» قرار داشته است. اینکه چنین با پافشاری عنوان می‌کنم، دلیل قاطع دارم.

کتاب تاریخ و جغرافیای ‌تاریخی «فارسنامه ‌ابن ‌بلخی» را در اختیار داریم. این کتاب پربهای آغاز سده‌ی ششم هجری از دید همه‌ی صاحب‌نظران، «فارس» را بی‌مانند از جوانب مختلف شناسانده است. ابن ‌بلخی که پدربزرگش در دستگاه حکومتی سلجوقیان بوده، با اوضاع طبیعی و سیاسی کشور به خوبی آشنا گردید. آنگاه از سوی «سلطان ‌غیاث‌الدین ‌محمد» مأمور تألیف فارسنامه می‌شود و کتابی بی‌همتا درباره‌ی «فارس» می‌آفریند و از همه‌ی شهرها و آبادی‌های هرچند کوچک در فارس آن روزگار سخن رانده است. تنها از «لار» و پادشاهی خیالی آن حرفی نزده است. البته با واژه «لار» مشکلی نداشته، چون از «جزیره‌ی لار (لاوان کنونی)» نوشته است. چه اگر لاری و پادشاهی وجود داشت، دلیلی بر نادیده گرفتن آن انگارنده (متصوّر) نیست.

پارس در روزگار مغولان

در یورش مغولان به ایران، با سیاست مناسبی که «ابوبکر زنگی» از حکام سلغری فارس اجرا کرد، این ایالت از آسیب مغولان در امان ماند. فارس از سال ۶۶۳ ھ.ق. / ۱۲۶۵ م. رسماً به دیوان ایلخانی مغول پیوست. به جز نواحی خاوری آن که همچنان در دست شبانکارگان دارابگرد باقی بود، بازماندگان اتابکان سلغری هم از سوی مغولان بر دیگر بخش‌های فارس فرمان می‌راندند. هیچگونه گزارشی از حضور «سلسله پادشاهی میلادیان لارستان» داده نشده است! آشکار است، که این سلسله ساخته و پرداخته اندیشه‌پریشان و خیال‌بافانه‌ی تاریخ نگاران بومی لار می‌باشد.

در درازای دوره ۱۴۰ساله سلطه ایلخانان مغول بر ایران، فارس همچون گذشته بر پایه‌ی پنج کوره‌ی عصر ساسانی استوار بود. با این تفاوت که کوره دارابگرد به نام شبانکاره به دست ملوکی نیمه‌مستقل از همین خاندان اداره می‌گردید.

 

آغاز پیدایش «ولایت لار» در جغرافیای شبانکارگان دارابگرد

از پایان دوره فرمانروایی مغولان، کتاب جغرافیای گران‌بهای «نزهت القلوب» را در اختیار داریم. «حمداله مستوفی» در سال ۷۴۰ ھ.ق. / ۱۳۳۹ م. فارس را دو بخش «البّر (خشکی) ـ البحر (دریا)» دانسته است. در این دوره، فارس دارای وسعتی سیصد و بیست در یکصد و پنجاه فرسنگی [هر فرسنگ مساوی شش کیلومتر] بوده، که در شمال از «قمشه (شهرضا)» تا جنوب «جزیره ‌کیش» در خلیج فارس، و خاور از «یزد» تا باختر، منتهی‌الیه کوره قبادخره امتداد داشته است.

تقسیمات فارس برابر نوشته حمداله مستوفی ‌قزوینی:

البّر، ولایت برّ یعنی خشکی. فارس در قدیم پنج کوره گرفته‌اند:

۱. کوره اردشیرخوره: اول شهر فیروزآباد، شیراز ولایتش تمامت فارس از توابع اوست، اعمال سیف بر کنار دریا (سیف ابی‌زهیر و سیف عماره و…)، بوشکانات، توّج، خفر، خبریز، حنیفقان، رمزوان و داذین و دوان، سروستان و کوبنجان، سیراف مواضع بحیرم و خرشید از توابع آن بوده است، صمکان و هیرک، کارزین و قیر و ابزر و هَرم و کاریان و مواضع بسیار از توابع این عمل، کُران و ایراهستان، کوار، لاغر و کهرجان از توابع کارزین است، ماندستان بیابانی است سی فرسنگ در سی فرسنگ بر ساحل دریا، میمند، موهو و همجان و کبرین سه شهرست میان فسا و شیراز، و هُزو و ساویه دو دیه از توابع دولت‌خانه قیش [کیش].

۲. کوره اصطخر: اصطخر، ابرج، ابرقو، اسفیدان و قهستان، اقلید و سرمق و ارخمان مواضع بسیار از توابع این سه است، بوان و مروست، بیضا، خبرز و آباده و سروات، خبرک و قالی، خرمه، رامجرد، صاهک و هرات، قطره، قمشه، کامفیروز، کربال علیا و سفلی، کمین و فاروق، کورد و کلار، مایین، یزدخواست، دیه مورد و رادان، و تخت جمشید.

۳. کوره شبانکاره (دارابگرد): دارابگرد، جهرم شهری وسط است، جویم ابی احمد از ولایت ایراهستان است. ولایت ایراهستان از کوره اردشیرخوره است و حومه آن را کوره‌رود خوانند، فسا شهری سخت بزرگ بوده است. از نواحیش شقّ رودبار و مشیکانات، ایگ (ایج) و زرکان، اصطهبانات، برک [فرگ] و تارم، خیره و نی‌ریز، کرم و رونیز می‌توان نام برد.

از این تاریخ (میانه سده ۸ ھ.ق.) «لار» ولایتی نزدیک کنار دریا نیز به شهرهای این کوره افزوده کرده است. و «مستوفی» نخستین جغرافی‌نویس و تاریخ‌نگاری است که «ولایت‌ لار» را در کوره‌ شبانکاره شناسانده است. پیش از «نزهت القلوب» هیچ نشانی از وجود این ولایت، شهر یا آبادی در کتب دیده نشده است.

۴. کوره شاپورخوره: و در اول شهر بزرگش بشاور (شاپور) بوده است، کازرون، انبوران به حدود نوبنجان و باشت‌قوطا، بلادشاپور، تیرمردان و خوبذان، جبل جیلویه ولایات بسیارست و قهستان و نواحی فراوان دارد و با لُرستان پیوسته است، جره، جنبذملغان، خشت و کمارج، خلاّر، خمایجان و دیه‌علی، سیمسخت، چرام و بازرنگ، غندجان در تلفّظ دشت‌بارین گویند، و نوبنجان (نوبندگان).

۵. کوره قبادخوره: در این کوره سه شهر است: ارّجان، ریشهر، مهروبان، بوستانک بر سرحدّ فارس و خوزستان، خبس و فرزک و هندیجان، جنابا [گناوه]، جلادجان و نیو و دیر از اعمال ارّجان است، و سینیز شهرکی بر کنار دریا.

البحر (دریا)، جزایری که از حدّ سند تا عمان در بحر فارس است از حساب مِلک فارس شمرده‌اند و بزرگترین آن به کثرت مردم و نعمت جزایر قیس [کیش] و بحرین است». دیگر جزایر: ابرون، ابرکافان و خارک که از کوره قبادخوره شمرده‌اند.

در این برهه‌ی تاریخی، بخش‌های جنوبی و جزایر خلیج فارس به دست امرای محلی نیمه‌مستقل «هرموز» و «بنی‌قیصر کیش» و نواحی «فال» به دست «رؤسای‌ فالی» اداره می‌گردیده است. سپس «خاندان طیبی» بخش‌های جنوبی فارس را از ایلخانان مغول به مقاطعه گرفته، تا سال ۷۲۵ ھ.ق. / ۱۳۲۵ م. به مدت ۳۳ سال در سلطه خود داشتند. از آن پس «خاندان ‌اینجو» که فرستاده مغولان بودند، بر فارس تسلط یافتند. در این جابه‌جایی‌ها نواحی کرانه‌ی شمالی خلیج فارس را ابتدا ملوک هرموز به زیر تسلط گرفتند، که با ضعف آنها مدتی در ناامنی مانده؛ تا جایی‌که «جاتی‌ها (زط = کولی)» در آن جولان دادند. با به قدرت رسیدن «شاه‌ شیخ ‌ابواسحاق اینجو»، تا سال ۷۵۴ ھ.ق. / ۱۳۵۴ م. ایالت فارس را در سلطه خود گرفت. با برپایی «خاندان ‌مظفری» فارس دوباره یکپارچگی خود را به دست آورده، تا سال ۷۹۵ ھ.ق. ادامه داشت. این‌بار در یورش «تیمور گورکانی» فارس از گزند او در امان نماند. از این پس تا برآمدن نخستین حکومت فراگیر ایران بعد از یورش اعراب مسلمان، تقسیمات ایالتی فارس نادیده گرفته شده است. در این دوره‌ی ۵۵ساله (۸۵۰-۷۹۵ ھ.ق) تیموریان و سپس «ترکمانان (قراقویونلو-آق‌قویونلو)»، فارس همچنان از سازمان سیاسی – اداری مشخصی بی‌بهره بوده است. بخش‌های مختلف فارس زیر فرمان حکمرانان متفاوت اداره می‌شده است. بدین ترتیب نمی‌توان به روشنی تقسیماتی ارائه داد. با پایه‌گذاری حکومت صفویان از سال ۹۰۷ ھ.ق. / ۱۵۰۱ م. و پایان دادن به حکمرانی‌های کوچک محلی در ایالات، بار دیگر وحدت سیاسی فارس میسّر گردید.

دنباله دارد.

دیگر نوشته‌های غلامحسین محسنی را از این صفحه بخوانید.

Zarrebin 50 Ostane Pars