زندگی پس از اسماعیل

هفت‌برکه ـ نوریه بلبل: یک زنبور زندگی خانم شعبان‌نژاد را به دو نیمه متفاوت تبدیل کرد. زنی که با اسماعیل خازنی‌پور در اوج خوشبختی بود، حالا باید زندگی خودش و سه فرزندش را بچرخاند. سکینه پس از هفتم شوهرش مغازه را باز کرد و گفت: «مرده مردگانی می‌خواهد و زنده زندگانی» و چشم‌اش را روی […]

۱۶ آبان ۱۴۰۲

دانشجوی دکترایی که همچنان مستخدم مدرسه است

هفت‌برکه: «می‌گفتند تحصیل کنی و به مدرک برسی، پیشرفت می‌کنی. اما من می‌گویم داشتن مدرک و علم، همیشه و برای همه جواب نیست. یعنی برای من که ثمری نداشت.» این را نیروی خدماتی مدرسه‌ای می‌گوید که با وجود ۱۲ سال کار برای آموزش و پرورش و رسیدن به یک قدمی مدرک دکترا، هنوز به آرزویِ […]

۴ مهر ۱۴۰۲

پایان داستان کوتاه فاطمه در ۲۰ سالگی

هفت‌برکه: فاطمه شکوهی دختری که سال‌ها با وجود قد کوتاه، با نشاط در میان مردم و خانواده زیست، اول آذرماه ۱۴۰۱ درگذشت. از همان ابتدای تولد بسیاری امیدی به زنده ماندن «فاطمه» نداشتند اما او ۲۰ سال زندگی کرد و به پیش رفت.  ۱۳ سال پیش فاطمه حاجی‌زاده خبرنگار هفت‌برکه در هفت‌سالگی به سراغ زندگی […]

۲ آذر ۱۴۰۱

مرگ عاشقانه‌ی حاج علی اکبر و همسر

هفت‌برکه: برای فرزندان و نوه‌های حاج علی‌اکبر خیل‌تاش و همسرش سکینه نطاق از دست دادن همزمان ‌آن‌ها سخت است اما ۱۲ خرداد مثل یک داستان عاشقانه، برای همیشه در ذهن خانواده خیل‌تاش به یادگار می‌ماند. علی‌اکبر خیل‌تاش که همنام پدربزرگ است صبح بباجی و اَبه را همزمان و در دو قبر کنار هم در آرامستان […]

۱۳ خرداد ۱۴۰۰

زنی که کلیه‌اش را به همسرش هدیه داد

هفت‌برکه – فاطمه ابراهیمی: می‌گوید من برای زنده ماندنش حاضر بودم تمام دارایی‌ام را بدهم. حاضر شدم از خودم بگذرم، فقط برای این که مدت بیشتری سایه‌اش روی سرم باشد. . تنها مخالف این تصمیم من، پدر همسرم بود. اما من تصمیم خودم را گرفته بودم. چهار ماه تمام از من آزمایش گرفتند. حتی دوبار […]

۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۹

مشهدی زهرای فلیپینی و جاری‌های گوگلی

هفت برکه- فاطمه ابراهیمی: دستش را می‌گیرم و می‌گویم زیارت قبول. حرفم را نمی‌فهمد اما لبخند می‌زند. همسرش با انگلیسی برایش ترجمه می‌کند. چادر رنگی‌اش را محکم دور سرش پیچانده است. همسرش با زبان گراشی تعارفم می‌کند و همان‌جا، در ایوان خانه روبه‌روی جینالیان می‌نشینم. به قدرت‌الله همسر جینالیان می‌گویم:«آمده‌ام تا قصه زندگی‌ات را بشنوم […]

۲۷ تیر ۱۳۹۸

یک قصه‌ی عاشقانه‌ به رنگ صورتی

هفت‌برکه – گریشنا: این سومین گزارش ما از زندگی محمد زارع است. شش سال پیش از زندگی او نوشتیم (محمد زارع روشندل گراشی به دنبال معلم است) و سال گذشته از کار و آرزوی او (آرزوهای کوچک روشندلان گراش: از کربلا و قرآن قلمی تا ازدواج) اما این قصه به جاهای خوب رسیده است. پیش‌نهاد […]

۲۴ مرداد ۱۳۹۷

روایت‌های کوتاه و بلند از زخم‌هایی بر روح و تن زنان

هفت برکه (گریشنا): دور و برتان چند زن را می‌شناسید که قربانی خشونت هستند؟ پای درد‌ و دل چند نفر از آن‌ها نشسته‌اید؟ زخم‌ها هر چه عمیق‌تر گفتن از آن سخت‌تر و سخت‎‌تر. زنانی زیادی هستند که زیر سقف همین شهر هر روز و هر شب در نه در قصه که در واقعیت‌ خودشان با خشونت دست […]

۵ آذر ۱۳۹۶