بستن

دیدار با سردار در سد دز

هفت‌برکه – صادق رحمانی: سی ‌سال پیش بود. خوشی آن چهل روز آموزش غواصی در دریاچه سد دز فراموشم نمی‌شود. قرار بود ما که از لشکر ۱۹ فجر اعزام شده بودیم، نیروهای پشتیبانی خط‌شکنان کربلای چهار باشیم. شب‌ها ماه روشن‌تر می‌تابید و روزها خورشید درخشان‌تر. همه چیز حالت طبیعی خود را داشت. باد با خاک حرف می‌زد و علف‌های کوتاه با شن‌های لب دریاچه بازی می‌کردند. صمصام بود و عابدین و عباس سپهر‌، اصغر صمیمی و مسعود درویشی و محمد و محسن بهمنی و دوستان دیگر. محسن بهمنی پس از مدتی از اردوگاه ما جدا شد و به اطلاعات و عملیات لشکر رفت و در همان سال ۶۵ به شهادت رسید.

ما از گراشِ عزیز به شیراز آمده بودیم و بعد به اهواز اعزام شده بودیم و اکنون در حال آموزش بودیم. روزها و شب‌ها. یا بر خاک بودیم در چادر یا در آب…

در گوشه‌ای دیگر از دریاچه، لشکر ثارالله کرمان اردو زده بود. گاهی که فراغتی بود، رزمنده‌ها به همدیگر سری می‌زدند. روزی را به یاد دارم از همان روزهای سی سال پیش که دو جوان باریک‌اندام به محل چادرها سر زدند.

یکی از آنها «نبی رودکی» بود که راننده موتورسکلیت اکسل قرمزرنگ بود و دیگری با چهره‌ای ملیح و جنوبی در کنار او قرار داشت. دو جوان که یکی لشکر ۱۹ فجر فارس را فرماندهی می‌کرد و دیگری که لشکر ۴۱ ثارالله کرمان را… و او کسی نبود جز «قاسم سلیمانی».

شب‌های دی‌ماه در محاق بود و شب عزیز بود و آرام و آبستن سخت‌ترین وضعیت جنگی.

ساعت ۲۲:۱۵ دقیقه شب سوم دی ۱۳۶۵ عملیات کربلای ۴ با رمز محمد رسول‌‌الله آغاز شد و موج اول نیروهای اطلاعات عملیات در قالب دسته‌های غواصی از رودخانه اروند عبور کردند، اما…. مادران زیادی نگران بودند و خانه‌ها پر از ملال و دلواپسی.

مدیر گروه مطالعات فرهنگی رادیو فرهنگ سردبیر نشریه افسانه ویِژه گراش شاعر، پژوهشگر فرهنگ عامه، تاریخ و ادبیات در جنوب فارس مدیر انتشارات همسایه مدیرعامل موسسه فرهنگی هفت برکه

4 نظر

  1. دیروزی‌ها رفتن تا امروزی‌ها در آسایش باشن حالا امروزی‌ها باید بریم که فردایی‌ها در آسایش باشن
    لبیک یا حسین

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

4 نظر
scroll to top