بستن

پای چیستان‌های مادربزرگ: نه دست داره نه پا داره از همه جا خبر داره

هفت برکه- مریم مالدار: بعد مدت‌ها کنار مادربزرگم نشسته‌ام و تنها صدای تلویزیون است که در فضا پیچیده است. در همین عین مادربزرگم با ذوقی که در نگاهش موج می‌زند و با لهجه‌ی شیرینش از من می‌پرسد، می‌دانی جواب «صَندیکِ سُلیمانی سَر بَسته در بیابانی؟« چه می‌شود؟ جوابش را نمی‌دانم. می‌گوید قبر. و صحبتش را ادامه می‌دهد: زمان‌های قدیم وقتی دور هم می‌نشستیم با گفتن چیستان و ضرب‌المثل‌های مختلف بساط خنده و سرگرمی‌مان جور بود. و بعد شروع می‌کند به گفتن چیستان‌های دیگری به زبان گراشی که من جواب هیچ کدام از آن‌ها را نمی‌دانم. در عصر سرگرمی‌ها زندگی ‌می‌کنیم اما مدت‌هاست که دیگر داغی سرگرمی‌ها، رابطه‌ها را گرم نمی‌کند.

یک اکتبر برابر با نهم مهرماه، روز جهانی سالمند است. به همین مناسبت چند ضرب‌المثل و چیستان‌های گراشی را به نَکل از گپ‌تریا آماده کرده‌ایم تا با به اشتراک گذاشتن آن سرک بکشیم در دنیایی که سرگرمی‌ها در خدمت رابطه‌ها بود.

چیستان:

شال خانی لِه مِخ نانی؟
جواب: تخم مرغ.

اَگَ اُتدی ناسِئش، اَگَ اُسِئش بَر ناکنِش، اَگَ تِبَرکِه، خوت نابِنِش؟
جواب: کفن

یَک اُتاخی پُرِ مِشِن یَک گُمونِ بَد جِنسی شِه پِشِن؟
جواب:مِش؛ دندان
گُمونِ بَد جنس: زبان

نِه دَست اُشِه نِه پا اُشِه خَبَرِ سیُ سِه جا اُشه؟
جواب: نامه

اِز لِه بو زِر اُبِعِش ناشکی، تِک آو اُبِعِش اَشکی؟
جواب: کاغذ

یَک آوضینی دو آو شِه؟
جواب: تخم مرغ

اَسِنِ سَوزِ گَشی پُرِ عَنبَر تَبَشی؟
جواب: هندوانه

یَک کیچیِ درازِ بَریکی یَک مارِ تیری شِتِک خَتِن؟
جواب: کش شلوار(به گویش قدیم گراش؛ دوم)

اِز شوم تا صُبح راحَتِن اِز صُبح تا شوم خوارِن؟
جواب: جارو

اِز دیر زا تِک خاگ اَنی؟
جواب: تفنگ

سه تا کاکا براسه اِسِسِن کِ هَر چی وَ دُم یَک اَوانِسن، وَ یَک نارَسن؟
جواب: پنکه سقفی

اِز اِکَه تا مَدینه هَمَه فلفل دونهَ؟
جواب: قطره‌های باران

اِز اِکَه تا خُراسون هَمه نَلبِکی پاشور؟
جواب: جای پای شتر

 

برای دیدن پاسخ، سطر زیر چیستان‌ها را انتخاب کنید. جواب‌ها به رنگ سفید نوشته شده است، و در صورت انتخاب شدن، خوانا می‌شود.

ضرب‌المثل:

آو بِرَسهِ، صاحِب بِرَسِه.
(صاحب که برسد، آب هم می‌رسد)

پَمَه پیرَزَن نَم اُشنِبُردِن.
(پنبه پیرزن خیس نشده است)

دی شَه نِدی کِه.
(دید اما به روی خودش نیاورد)

مَچی نَک اُمبِشا دَزَه، بَختی اُمنِشا دَزه.
(جهاز دختر را می‌توانم تهیه کنم اما بختش را نه)

بَختُش بیا اِز آسِمو، شی بیا اِز خُراسون.
(اگر خدا راضی باشد، شوهر حتی از خراسان هم می آید)

خَر مَمِر کِه بَهار اَبِه.
(الاغ نمیر که بهار می‌شود)

خَری که بارِ ما شِه بار نی، اِنگِ ما شزکار نی.
(الاغی که بار مرا ندارد، به کتک من نیازی ندارد)

جا خیار کُلِمِن.
(جای خیار، گِل خشک است)

وَختِ گِشت نِبه چُندَر سالادن‌.
(وقتی گوشت نباشد، چغندر جایگزینش می‌شود)

بَباجی گُشنَشِن یَک گَپُکی دُو لُکمَشِن.
(پدربزرگ که گرسنه شود، یک قرص نان کامل را دو لقمه می‌کند)

لِه تَنور اَگذَرِ و لِه صَبورم اَگذرِ.
(چه روی تنور و چه روی صبور زندگی می‌گذرد)

کِئر کَدَه مَهوَه اُشوالِت اُشگُت نونِ بی‌مَهوَه خَش‌تَرِن.
(کوری خمره مهیاوه را ریخت و گفت نان بدون مهیاوه خوشمزه‌تر است)

وَتَمَه شِه کِسی مَنی کِه بی شی اَبِش، وَتَمه شوم کِسی مَنی کِه بی شوم اَبِش.
(منتظر شوهر کسی نمان که بدون شوهر می‌مانی و منتظر شام کسی هم نباش که بدون شام می‌مانی.)

بادی کِه وَ چاه نارَسِه ‌شِز تی اَبری.
(طناب کوتاه به چاه که نمی‌رسد حتی پاره هم می‌شود)

رَنگِ لی بِبِن حالِ دل مَواپُرس.
(رنگ صورتش را ببین تا حال دلش را بفهمی)

پُشتِ پات حلوا بی‌نمک اَمَنِه.
«می‌گویند روزی زنی خواست برای شوهرش حلوا بپزد اما نمی‌دانست حلوا نمک هم می‌خواهد یا نه!
پس شوهرش که از خانه بیرون رفت، دمِ در خانه‌اش ایستاد؛ دید مردی در حال عبور از کوچه است پس خطاب به مرد گفت پشت پایت حلوای بی‌نمک می‌ماند، مرد پاسخ داد: اگر می‌خواهی حلوا درست کنی، نمک نمی‌خواهد.»

خبرنگار ارشد پایگاه خبری هفت‌برکه آغاز فعالیت روزنامه‌نگاری از سال ۱۳۸۸

4 نظر

  1. واقعاً گوشی رو کنار گذاشتن و دل به دل آدم هاى اطرافمون دادن جور دیگه ای حال آدم رو خوب می کنه. من متوجه نشدم جواب چیستان ها رو چطور میشه دید؟

  2. حس و حال خوبی داشت ممنون.
    حسرت میخورم به زندگی قدیمی ها

    به نظر من نسل سوخته جوانان و نوجوانان امروزی هستند که این خوشی ها را تجربه نکرده اند.

  3. کاره قشنگی بود
    زنده کردن فرهنگ و سننمون قشنگه
    پس بیایین زنده و تازه و بروزشون کنیم
    ممنون از خانم مالدار

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

4 نظر
scroll to top