هفت برکه فاطمه یوسفی: به لیست مشخصاتِ دختران به سن ازدواج رسیده نگاه می‌کنم؛ لیستی که مشخص نیست چه کسی آن را آماده کرده است؛ هر چند هدف آن واضح است: «انتخاب شدن یا انتخاب کردن.»

اگر شما هم با من هم‌عقیده هستید که «انتخاب کردن» می‌تواند به شما حس قدرت و اختیار بیشتری بدهد، ترجیح شما هم قرار گرفتن در گروه انتخاب‌کنندگان است تا گروه انتخاب‌شده‌ها. تعریف مشخص طالب و مطلوب بودن در فرهنگ ازدواج هر چند گزینه‌ی انتخاب کردن زنان را محدود کرده است، اما نتوانسته است آن را به طور کامل از زنان بگیرد. زنان با توجه به امتیازهای خود گزینه‌هایی برای ازدواج خواهند داشت، اما این امتیازها است که گزینه‌ها را جذب و تعیین می‌کند قدرت انتخاب هر کدام از زنان چقدر است.

در این میان زنانی هستند که به هر دلیلی شرایط انتخاب کردن و انتخاب شدن را نداشتند و حالا با رد شدن از سن متعارف ازدواج، از کانون توجه در این مقوله خارج شده‌اند. در این نوشته، پای صحبت آن‌ها نشسته‌ایم: «دختران خارج از لیست» که زندگی متفاوتی دارند و این تفاوت ناخواسته، عنوان هنجارشکن را به آنها چسبانده است.

برای مصاحبه‌شونده‌ها نام‌های تازه‌ای انتخاب کردیم تا با خیال راحت از زندگی‌شان بگویند. فاطمه ۴۱ ساله، عاطفه ۳۱ ساله، نسرین ۳۱ ساله، زینب ۳۷ ساله، زکیه ۴۳ ساله، اسما ۴۱ ساله و رقیه ۴۴ ساله است. از میان آن‌ها تنها طاهره حاضر نیست سنش را بگوید و ما نیز به او اصرار نمی‌کنیم. بیشتر این گفتگوها در فضای واتساپ انجام شد اما در نهایت با کنار هم قرار دادن پاسخ‌ها، در یک میزگرد با دیدگاه‌های این گروه آشنا می‌شویم.

چرا ازدواج نکرده‌ام؟

دلیل عدم ازدواج شما تاکنون چیست؟ این اولین سوالی است که از آن‌ها پرسیده شد.

فاطمه شاغل است و مدرک دیپلم دارد. او فرزند پنجم خانواده‌ای از طبقه‌ی اقتصادی متوسط است. فاطمه مجموعه‌ای از عوامل اجتماعی و شخصی را لیست می‌کند و به این سوال جواب می‌دهد: «دیدگاه اشتباه جامعه مبنی بر ازدواج زود هنگام حتی به قیمت تباه شدن آینده فرزندانشان و آسیب دیدن روحی و جسمی آن‌ها؛ ملاک‌های انتخاب همسر در گراش که غالبا اصل و نسب به معنای پول و پولداری تعبیر و تفسیر می‌شود در واقع هر چه پولدارتر، صاحب اصل و نسب والاتر! دیدگاه منفی جامعه نسبت به دخترانی که با همت و تلاش گلیم خود را از آب می‌کشند و روی پای خودشان می‌ایستند؛ قضاوت اشتباه، سوءظن، کینه و اختلافات خانوادگی بین دو یا چند خانواده که باعث بدگویی برای فرد مورد نظر می‌شود؛ ترس و عدم اعتماد به افراد با دیدن نامزدی و ازدواج‌های ناموفق و طلاق‌های عاطفی و…  مجموعه عواملی است که باعث عدم ازدواج من تاکنون شده است.»

در این میان زنانی هستند که انتخاب آنها مجرد ماندن است. عاطفه، فرزند سوم یک خانواده‌ی متمکن است و تا مقطع کارشناسی ارشد تحصیل کرده است. عاطفه در بسیاری از فعالیت‌های فرهنگی، هنری و اجتماعی شهر فعال و شناخته شده است. او دلیل ازدواج نکردنش را انتخاب شخصی می‌داند و در کنار آن عامل اجتماعی پیدا نشدن همراه هم‌فکر را نیز بی‌تاثیر نمی‌داند. او می‌گوید: «عدم تمایل به پیروی از قرارداد تعیین‌شده‌ای به اسم ازدواج و در ادامه‌ی آن عدم باورم به تولید مثل و از طرف دیگر به عنوان یک گراشی، پیدا نکردن همراهی که توانایی ابراز سنت‌شکنی‌ها را داشته باشد، دلیل ازدواج نکردن من تا به امروز است.»

نسرین، دلیلی که برای ازدواج نکردن خود دارد را «سخت‌گیری بی‌حد و اندازه‌ی خانواده‌ و هم‌اکنون پیدا نشدن خواستگار خوب» عنوان می‌کند. او دیپلم دارد و در یک خانواده‌ی ثروتمند سنتی و مذهبی زندگی می‌کند.

طاهره که تا کارشناسی ارشد تحصیل کرده و فرزند دوم خانواده است، دلیل ازدواج نکردنش را با لحنی کنایه‌آمیز و طنز پاسخ داد: «دلایل عدم ازدواج من فضولی و دخالت اطرافیان است. رسم بر این است که خانواده، دختر را برای پسر در نظر می‌گیرد و اگر پسر خودش کسی را در نظر بگیرد باید مورد پسند مادر و خواهرش باشد. در این میان اگر دختر یک مشکل ظاهری هم داشته باشد که انگار جنایت کرده و اجازه ازدواج را به او نمی‌دهند. من انتخاب یک پسر بودم اما مورد پسند خانواده او قرار نگرفتم.»

مجرد بودن فقط یک وضعیت است

سوال دومی که دختران به آن پاسخ دادند این بود: «از دیدگاه شخصی خودتان مجرد بودن جنبه‌ی منفی دارد یا نه؟ اگر دارد از چه لحاظ؟» تمام پاسخ‌ها به فشاری که از سوی اجتماع به آن‌ها تحمیل می‌شود، تاکید دارد اما این فشار برای همه آنها یکسان نیست. چیزی که میزان فشار را تعیین می‌کند، دیدگاه خاص و نوع برخورد متفاوت آنها با این بازخوردهاست.

فاطمه می‌گوید: «هر مساله‌ای بستگی به زاویه‌ی دید آدم‌ها، هم جنبه‌ی مثبت دارد هم منفی. برآورده نشدن نیاز عاطفی که در ازدواج‌های موفق نهفته است، قرار گرفتن در تیررس نگاه‌های زهرآلود، پچ‌پچه‌های گاه و بی‌گاه حتی از سوی همجنسان خود و قضاوت‌های نادرست مردم، زاویه‌های منفی مجرد ماندن است.»

عاطفه برای این سوال جواب و توضیح کاملی دارد: «اگر بخواهم جنبه‌های منفی را که جامعه تعریف کرده بر وضعیت خودم اعمال کنم، جوابم خیر است. اما لازم است این نکات را یادآوری کنم: کاملا طبیعی است که سطح توقع و نگرش همه‌ی آدم‌ها با دیگری متفاوت باشد. و اگر من ده‌ها خواستگار رد کرده باشم و یا در رابطه‌ای نمانده باشم به معنی این نیست که آن شخص یا من بی‌لیاقتیم، اگر من مجردم و بقیه متاهل، من هیچ کدام را برتری نمی‌بینم بلکه این موضوع را یک وضعیت می‌بینم و لاغیر. پس در رابطه با این موضوع، من شکست‌خورده و یا آنها موفق نیستند.»

زینب فرزند ششم و آخر خانواده و استاد دانشگاه است. او فعالیت‌های ورزشی و اجتماعی زیادی در جامعه دارد، و دارای مدرک کارشناسی ارشد مدیریت تربیت بدنی و لیسانس حسابداری است. او در جواب به این سوال گفت: «اگر کسی نتواند در اجتماع مستقل باشد و اعتماد به نفس کافی برای زندگی کردن نداشته باشد جنبه منفی دارد؛ ولی اگر فرد مستقل باشد و کار و فعالیتش هدفمند باشد و احساساتی برخورد نکند، اگر مجرد باشد اتفاقا نوعی امتیاز است و می‌تواند به واسطه‌ی آن موفقیت‌های بسیاری داشته باشد.»

زکیه تا مقطع ابتدایی درس خوانده و پدر و مادر خود را از دست داده و تنها زندگی می‌کند. او معتقد است مجرد ماندن جنبه‌ی منفی دارد و در توضیح آن خیلی مختصر می‌گوید: «از لحاظ ذلت و خواری که مجرد بودن دارد.»

طاهره که همچنان لحن طنز خود را حفظ کرده است، این بار جواب می‌دهد: «والا من به شخصه به نظر دیگران اهمیت نمی‌دهم و اصلا فشاری روی خودم احساس نمی‌کنم و اگر جامعه با مجرد بودن من مشکل دارد، مشکل خودش است. تجربه شخصی من می‌گوید تمام متاهلین غبطه آزادی من را می‌خورند و به من می‌گویند دیوانه‌ای اگر ازدواج کنی.»

رقیه فرزند پنجم خانواده و یک فرهنگی است. او که لیسانس آموزش ابتدایی دارد، جنبه‌ی منفی مجرد ماندن را بیشتر احساس می‌کند و به این سوال این طور پاسخ می‌دهد: «خیلی. از همه لحاظ. وقتی هم‌دوره‌ای‌ها و هم‌سن‌وسالان خود را می‌‎بینم که خدا را شکر وارد زندگی جدید شده‌اند و صاحب فرزندانی هستند و مستقل شده‌اند و ما در این زمینه موفقیتی نداشتیم، هر چند در زمینه‌های دیگر موفق بودیم، ولی ازدواج و فرزندآوری به عنوان یک موضوع اصلی محسوب می‌شود و …»

 

با توجه به فشار اقتصادی که وجود دارد، هزینه‌ی زندگی شما از چه طریقی تامین می‌شود؟ همه آن‌ها علاوه بر حمایت از طرف خانواده، شاغل هستند و فقط یک نفر از آن‌ها که در خانواده سنتی زندگی می‌کرد و اجازه‌ی فعالیت در اجتماع و شاغل بودن را ندارد، تحت تکلف پدرش بود.

زکیه می‌گوید: «زمانی که پدر و مادرم هم زنده بودند، وضعیت اقتصادی ما خوب نبود. در حال حاضر نیز با درست کردن نان و کار کردن در منزل مردم و شاغل بودن خودم و کمک و حمایت برادرم زندگی‌ام را می‌گذرانم.»

زینب توضیح می‌دهد: «به دلیل کار و فعالیتی که پدر بزرگوارم داشته‌اند، هیچ گاه مشکل مالی نداشته‌ام. البته فردی مستقل بوده‌ام تا چشم به اندوخته پدر داشته باشم. و خودم هم مشغول به بعضی فعالیت‌ها مثل مربی‌گری و تدریس در مراکز عالی هستم.»

اسما دارای مدرک کارشناسی است و در یک خانواده پرجمعیت و در طبقه‌ی اقتصادی متوسط زندگی می‌کند. او خیلی مختصر می‌گوید: «بخشی از هزینه‌ی زندگی‌ام از طریق شاغل بودن خودم و بخشی نیز از طریق پدرم تامین می‌شود.»

رقیه در جواب به این سوال گفت: «از طریق خانواده و کار کردن و درآمد خودم و تا حدودی قناعت و تحمل فشار اقتصادی در این موقعیت حساس، زندگی را می‌گذرانم.»

فاطمه می‌گوید: «شاغل هستم و بیشتر هزینه‌های شخصی به عهده‌ی خودم هست. هر چند تحت حمایت عاطفی و اقتصادی خانواده و پدرم هستم.»

نسرین با توجه به شرایطش گفت: «تحت تکلف پدرم هستم.»

به خاطر مجرد بودن باید ساعت بیشتر کار کنیم.

در محیط کار تفاوتی بین افراد متاهل و مجرد وجود دارد؟ جواب آن‌ها با توجه به تجربیاتشان متفاوت است.

فاطمه بار دیگر با اشاره به شنیدن نیش و کنایه و شوخی‌های نابجا از فشار اجتماعی بیشتر روی زنان مجرد حرف می‌زند: «گاهی اوقات ارباب رجوع، همکار، بازرس، رئیس و… به دلیل این که مجرد هستی این اجازه را به خود می‌دهند که بی‌پروا شوخی‌های نابجا، جملات طعنه‌آمیز، درخواست‌های نابجا داشته باشند و با موافقت بی‌چون و چرا مواجه شوند!»

عاطفه عقیده دارد بیشتر خود شخص مهم است تا وضعیت تاهلش و با تفاوت امتیازهای بین متاهلین و مجردین مشکلی ندارد: «اگر از زاویه‌ی ارتباط گرفتن آن شخص یا رفتارش در محیط کار بخواهم بگویم، تمامی ما بنا به فرهنگ، قوانین آن محیط و مواردی این چنین معاشرت می‌کردیم نه وضعیت تاهل. که اگر هم این اتفاق بیافتد نمی‌دانم اشکالش چیست. مثلا کسی بگوید فرزندم بیمار بوده و می‌خواهم مرخصی بگیرم به شوهرم کمک کنم.»

طاهره به انتظار‌های بیشتری که از مجردین وجود دارد اشاره می‌کند: «تنها تفاوت مجردین با متاهلین این است که ما چون در خانه کسی منتظرمان نیست باید تا ساعت‌ها بعد از ظهرها حمالی کنیم، ولی متاهلین به ساعت خروج نرسیده، الفرار…»

رقیه به بالاتر بودن امتیاز متاهلین نسبت به مجردین باور دارد: «بله. در خیلی از موارد شده که امتیاز افراد و همکاران متاهل بالاتر از افراد مجرد بوده است. به عنوان مثال، یکی از موارد حقوق و حق فرزند افراد متاهل امتیازی است به نفع ایشان و …»

 

چرا کار را ترجیح می‌دهید؟ هر کدام از آن‌ها دلیل خاص خود را دارند: اجبار برای سربار نبودن، داشتن سرگرمی، حضور در جامعه و شناخت آدم‌ها و داشتن استقلال مالی.

فاطمه در جواب به این سوال همچنان روی دیدگاه اجتماعی خود تاکید دارد: «بستگی به روحیه‌ی آدم دارد. هر چه با افراد بیشتری در ارتباط باشیم، به همان میزان با جهان‌بینی و دیدگاه‌های متفاوت و حتی متضاد آشنا می‌شویم. محیط کار می‌تواند دانشگاهی بدون پرداخت شهریه‌ی نقدی باشد که واحدهای زیادی برای پاس کردن دارد و درس‌هایی که در هیچ کتابی نوشته نشده است.»

عاطفه معتقد است کار، بخشی از زندگی است: «کار را به چه ترجیح می‌دهم؟ لابد به تفریحات و سروکله زدن با آدم‌هایی که می‌گویند چرا من بیکارم و مجرد؟ هر موضوعی در زندگی من زمان و اهمیت خودش را دارد و هیچ وقت به خاطر مجرد بودن به کار پناه نبرده‌ام.»

نسرین از علاقمندی‌اش به کار می‌گوید: «مشغول کاری نیستم، ولی شدیدا علاقه به کار دارم ولی خانواده به هیچ عنوان کار کردن زن بیرون از خانه را نمی‌پذیرند.»

زینب حضور در اجتماع را می‌خواهد: «اجتماعی زندگی کردن را بیشتر دوست دارم. البته کاری که به آن علاقه داشته باشم نه هر کاری.»

زکیه به کار به عنوان یک اجبار نگاه می‌کند: «به علت سربار نبودن، کار می‌کنم.»

اسما به داشتن استقلال مالی و سرگرمی تاکید می‌کند: «ترجیح نمی‌دهم، ولی تا حدودی باعث سرگرمی و استقلال مالی در موقعیت حال حاضر می‌شود.»

طاهره بین کار و متاهل شدن کار را ترجیح می‌دهد اما: «کار را ترجیح ندادم. شرایطم برای ازدواج جور نشده است وگرنه بین کار و زندگی، تاهل را انتخاب می‌کردم، البته به شرط پولدار بودن طرفم.»

رقیه اثبات خود به جامعه و فرار از تنهایی را مد نظر دارد: «هر چند انتخاب کار مورد علاقه و شاغل بودنم به عهده خودم بود ولی این باعث شده که کمتر در تنهایی به سر ببرم و کمتر احساس مجرد بودن کنم. سعی می‌کنم هم‌پای بقیه در اجتماع حرکت کنم و حتی‌الامکان در برنامه‌ها شرکت می‌کنم که به خودم و به دیگران ثابت کنم که مجرد بودنم نمی‌تواند این توانمندی را از من سلب کند.»

فشار اجتماعی را خودم ما تعیین می‌کنیم

برای کاهش فشار اجتماعی که روی دختران مجرد وجود دارد چه کاری انجام می‌دهید و چه تجربه شخصی دارید؟ 

فاطمه گزینه‌ی مناسب را بی‌تفاوتی می‌داند اما به واکنش نشان دادن هم معتقد است: «بهترین گزینه و انتخاب، بی‌تفاوتی است. باید به آن حد از رشد و بلوغ فکری رسیده باشی که درک کنی افرادی که چه با غرض، چه بی غرض باعث رنجش و ناراحتی می‌شوند بیمارانی هستند که نیاز به ترحم و مداوا دارند. به نظرم سکوت نکردن و واکنش نشان دادن باعث کاهش فشار اجتماعی می‌شود. گاهی سکوت، حجب و حیا، احترام و… را به اشتباه محکوم بودن تفسیر می‌شود! با رعایت احترام و ادب دلایل خود را بیان کنید.»

عاطفه با بیان این که این من هستم که تعیین می‌کنم فشار اجتماعی وجود داشته باشد یا خیر، می‌گوید: «امیدوارم منظورتان کاهش فشار اجتماعی روی خود شخص من به عنوان یکی از پاسخ‌دهندگان باشد. فشار اجتماعی را خود من تعیین می‌کنم وجود داشته باشد یا خیر. همین‌طور که من برای خودم تعیین می‌کنم جامعه‌ای در زندگی شخصی من وجود داشته باشد یا خیر! پس زمانی که من مطمئنم از جان خودم و زندگی‌ام چه می‌خواهم، قدرت رویارویی با کل دنیا در این مقوله برایم پیدا می‌شود.»

نسرین فقط سکوت می‌کند: «جوابشان را نمی‌دانم چه بدهم. فقط و فقط سکوت کردم.»

زینب می‌گوید اگر جایگاه و ارزش خودمان را بدانیم فشارها موقتی می‌شوند: «راستش فشار اجتماعی روی فرد اگر هم باشد، وقتی خود فرد انسانی محکم و پرقدرت باشد همه فشارها را می‌تواند بگذراند ولی در صورتی که خودش به خودش آسیب نزند و ارزش خودش را خودش اول نگه دارد.»

طاهره در این‌گونه موقعیت‌ها گارد می‌گیرد: «واکنش من در برابر افراد فضول این است که جواب دندان‌شکن می‌دهم بهشان و تقریبا همه می‌دانند اگر پا از حدشان فراتر بگذارند، دهنشان سرویس است!»

واکنش‌ها از پوزخند تا گفتگو

واکنش شما نسبت به افراد یا موقعیت‌هایی که باعث بروز این فشار به روی شما یا دختران مجرد دیگر می‌شود، چیست؟ پوزخند، عصبانیت، گفت‌وگو و سعی در تغییر دیدگاه و احترام گذاشتن جواب‌هایی است که به این سوال داده می‌شود.

عاطفه می‌گوید: «پوزخند! چون خیالم راحت است دنیایشان چقدر با من متفاوت است. نهایتش بخواهم واکنشی داشته باشم توضیح خودم را ارایه می‌دهم که خیلی عجیب و جالب است کسی بهتر از خودم بتواند برایم تصمیمی بگیرد!»

نسرین جواب می‌دهد: «خیلی زود عصبانی می‌شوم ولی بروز نمی‌دهم و درون خودم می‌ریزم.»

زینب سعی در تغییر دیدگاه آن‌ها دارد: «با تبادل نظر و صحبت، سعی در دادن نگاه درست به این قشر دارم.»

زکیه به آن‌ها احترام می‌گذارد: «توجه کردن و احترام گذاشتن که تفاوت بین مجرد و متاهل احساس نشود.»

ازدواج نکردن: تصمیم شخصی یا اجبار جامعه

در عدم ازدواج  نقش خودتان را چقدر می‌دانید و به نظر شما جامعه چقدر مقصر است؟ چهار نفر از آن‌ها خودشان را مقصر می‌داند، یک نفر از آن‌ها جامعه را و یک نفر از آن‌ها والدینی که دختران کم‌سن‌وسالشان را شوهر می‌دهند.

فاطمه جامعه را مقصر اصلی می‌داند: «خودم هیچی؛ من آن مجرم ناکرده گناه هستم. از اول و آخر جامعه مقصر است.»

عاطفه می‌گوید: «ازدواج نکردن من یک تصمیم کاملا شخصی است.»

نسرین از تاثیر ازدواج دختران کم‌سن‌وسال حرف می‌زند: «افرادی که دختران کم‌سن‌وسالشان را با اختلاف سنی بالا شوهر دادند بیشترین مقصران هستند.»

زینب می‌گوید: «۹۹ درصد مقصر خودم هستم. چون از وضعیت خودم راضی بودم.»

طاهره هم‌ هم‌عقیده با زینب است و فکر می‌کند اگر مهاجرت می‌کرد شرایط بهتری داشت: «در عدم ازدواجم خودم را ۱۰۰ درصد مقصر می‌دانم چون اینقدر قدرتمند نبودم که مهاجرت کنم… جامعه را اصلا مقصر نمی‌دانم.»

رقیه نیز خودش را از جهت سخت‌گیری و تلاش نکردن برای پیدا کردن همسر مناسب مقصر می‌داند: «خودم را مقصر می‌دانم از این لحاظ که شاید در انتخاب یک فرد شایسته و مورد علاقه‌ام تحقیق و تلاشی نداشته‌ام و در صورت ناشناس بودن فرد، مخصوصا غیر بومی بودن او جواب رد می‌دادم و در کنار آن جامعه هم بی‌تاثیر نبود و نیست.»

اخلاقیات ایجاب می‌کند مجردها با متاهل‌ها کمتر معاشرت کنند!

مجرد بودن شما چه تاثیری روی ارتباطات دوستانه و خانوادگی شما داشته است؟ بعضی از آن‌ها ارتباط دوستانه‌ی مجردین با متاهلین را مناسب نمی‌دانند، بعضی از آن‌ها مجرد بودن خود را عامل طرد شدن از جمع متاهلین می‌‌دانند، بعضی از مجردین به دلیل معاشرت با متاهلین با مشاجره و مخالف خانواده روبه‌رو شده‌اند، و بعضی از آن‌ها برای ارتباط با دیگران خود را محدود به ملاک‌هایی مانند مجرد بودن و متاهل بودن نمی‌دانند.

فاطمه می‌گوید: «از محیط‌هایی که بار منفی دارند دوری می‌کنم.»

عاطفه می‌گوید: «من با این برچسب تعریف نمی‌شوم و روابطم بنا به رفتار، تفکر، سلیقه و خیلی مسایل دیگر پیش می‌رود، نه وضعیت تاهل.»

نسرین می‌گوید: «اکثرا دوستان متاهلی به دید و بازدید یا دور‌همی‌های دوستانه می‌روند و همین روند ادامه پیدا کرده و همین امر باعث شده دورتر بمانیم از بقیه دوستان.»

زکیه می‌گوید: «با دوستان زیاد ارتباط دارم و این موضوع  باعث ناراحتی خانواده‌م و حتی مشاجره با آن‌ها شده است.»

اسما می‌گوید: «سعی می‌کنم مجرد بودن تاثیری در معاشرتم با دیگران نداشته باشد، اما در بعضی جمع‌ها احساس ….»

طاهره می‌گوید: «مجرد بودن روی ارتباطات من هیچ تاثیری نداشته، فقط خودم حساسم و با دوستان متاهلم روابط را کم می‌کنم، به دلیل اخلاقیاتی که ایجاب می‌کند مجردها با خانواده متاهل معاشرت آن‌چنانی نداشته باشند.»

رقیه می‌گوید: «با توجه به مجرد بودن من و امثال من، در برخورد با متاهلین مخصوصا دوستان، ارتباط خیلی کم است؛ طبق مثل کبوتر با کبوتر، باز با باز.»

اصرار به ازدواج

آیا دور و بر خودتان افرادی هستند که قصد دارند هر طور شده شما را عروس کنند؟ واکنش شما در مقابل این افراد چیست؟ جواب‌ها آن‌ها را با هم مرور می‌کنیم.

فاطمه می‌گوید: «خانواده که به هیچ‌وجه گزینه‌ی اجبار را برایم طرح‌ریزی نکردند. اما بعضی از آشنایان و دوستان با پیشنهاد آدم‌های اشتباهی برای ازدواج، روی این مساله اصرار دارند که با جواب منفی مواجه می‌شوند.»

عاطفه می‌گوید: «هر طور شده خیر. اما قطعا افرادی هستند که فکر می‌کنند از سر خیرخواهی و دوست‌داشتنشان باید ازدواج کنم تا تعریف و پذیرفته شوم و نهایتن لذتی از داشتن شوهر هم ببرم!»

نسرین می‌گوید: «اصلا چنین موردی نداریم.»

زینب می‌گوید: «می‌خندم، چون خیلی‌ها دید متفاوتی با من دارند و چیزی نمی‌گویم و با شوخی رد می‌کنم تا بی‌احترامی نکنم.»

زکیه می‌گوید: «بله. اما همه آن‌ها می‌خواهند طرفشان حتما مجرد باشد و سن کم و موقعیت خوب.»

طاهره می‌گوید: «بله. مادرم همیشه مغز من را می‌خورد. واکنش من این است که در مواردی که به خودم پیشنهاد داده می‌شود با مادرم درمیان نمی‌گذارم.»

رقیه می‌گوید: «بله. در حد گفتن زبانی زیاد هستند اما معرف خوبی باشند زیاد احساس نکردم و عکس‌العمل من نیز این است که اگر طرف مقابل مناسب باشد حاضر به تشکیل زندگی جدید هستم.»

آیا تجربه‌ی نامزدی داشته‌اید؟ اگر بله از این تجربه بگویید و این که چرا به ازدواج منتهی نشده است؟

فاطمه: « نه»

عاطفه: «بله. عدم تفاهم!»

رقیه: «در حد آزمایش صورت گرفته که به محض اطلاع از وضعیت طرف مقابل و داشتن اعتیاد، منحل شد.»

منتظر شاهزاده سوار بر اسبی؟

سنگین‌ترین حرف یا متلک یا رفتاری که دیدی چه بوده است؟ نگاه، رفتار‌ و پرسیدن سوال‌های تحقیرآمیز، احترام نگذاشتن به انتخاب‌ها، نادیده گرفتن و موجه ندانستن پیشنهاد‌ها و توصیه‌ها از جمله جواب‌هایی بود که به این سوال داده شد.

فاطمه می‌گوید: «نگاه تحقیرآمیز. مگه دختر کی هستی؟! منتظر شاهزاده‌ی سوار بر اسبی؟! برانداز کردن متکبرانه و تحقیر‌آمیز در مجالس مختلف.»

عاطفه می‌گوید: «کلا این که کسی در هر زمینه‌ای به انتخابت احترام نگذارد و حق این را به خودش بدهد تو را برای زندگی شخصیت زیر سوال ببرد آزاردهنده است. و از طرفی، این سنگینی که در سوال آمده، بنا به تحمل هر شخص متفاوت است. برای من شخصی بود که بی‌اجازه‌ی خودم من را به کسی معرفی کرده بود و بعد هم برای فلان موضوع مورد قضاوتشان قرار گرفته بودم. سال‌ها بعد فهمیدم خود آن آقا دقیقا دچار همان فلان موضوع بوده. اصلا خود همان شخص واسط هم. فقط نمی‌دانستم چرا من دارم این وسط زیر سوال می‌روم!؟»

نسرین می‌گوید: «راه‌وبیراه ازت می‌پرسند چرا ازدواج نمی‌کنی؟ می‌پرسند تا کی می‌خوای بشینی؟ واقعا برایم دردناک است.»

زینب می‌گوید: «وقتی با دوستان متاهلم هستم و بچه‌هایشان که اذیت می‌کنند و طرز برخورد بلد نیستند، به آن‌ها چیزی می‎‌گویم آن‌ها با شوخی جوابم می‌دهند مگر تو بچه داشتی که بلد باشی! البته به خنده ولی آن‌چنان حرف سنگینی نداشته‌ام.»

زکیه می‌گوید: «تو خیلی ادعا داری و توقع تو از شریک زندگی زیاده!»

طاهره می‌گوید: «حرف سخت نه، ولی دوست داشتم کاری را انجام بدم که یکی از شرایطش تاهل بود. خیلی خورد تو برجکم!»

رقیه می‌گوید: «اکثر دوستان می‌پرسند که چرا تا الان ازدواج نکردی و همه را به گردن خودم می‌اندازند که توقع شما زیاد است در صورتی که همیشه گفتم طرف مقابل اهل نماز باشد و مشکل دود نداشته باشد و برای رسیدن به زندگی سالم و موفق تلاش کند. توقعی بیش از این نداشته‌ام.»

آیا مجرد بودن یک ننگ است؟

سوال‌ها و جواب‌ها این جا به پایان رسید. تاثیر فرهنگ روی فرد، تصورات او را از خوب و بد شکل می‌دهد طوری که برای افراد تنها کسانی قابل پذیرش هستند که در محدوده‌ی انتظارات آموخته‌شده‌ی آن‌ها باشند و افرادی که به هر دلیلی در این محدوده قرار نگیرند، محکوم به تحمل انگ بدنامی‌ یا داغ ننگ هستند. اما ویژگی داغ ننگ، نسبی بودن آن است یعنی اعمال آن از جامعه‌ای به جامعه‌ی دیگر و از زمانی به زمان دیگر بر مبنای هنجارها و انتظارات حاکم، متغیر است.

فرزانه قانع عزآبادی در پژوهشی که با عنوان «تجارب زیسته‌ی دختران ۳۰ سال به بالا در زمینه‌ی داغ ننگ ناشی از تجرد» انجام داده است، می‌نویسد: «ازدواج واقعه‌ای اجتماعی، زیستی و فرهنگی است که در قالب هنجار و سنت به شکل یک جبر درآمده است و عدول از آن می‌تواند خشم جامعه را برانگیزد و به وجود آورنده‌ی تجربه‌ی داغ ننگ باشد. تجرد دختران ۳۰ سال به بالا به ویژه در مناطق سنتی که پیوسته به فرد یادآوری می‌شود مهم‌ترین راه برای رسیدن به موقعیت و پایگاه اجتماعی مناسب ازدواج است، نوعی داغ ننگ به همراه دارد. اما عواملی چون ویژگی‌های روانشناختی، پایگاه اجتماعی – اقتصادی، موفقیت تحصیلی، شغلی، زیبایی ظاهری بر شدت و میزان این تجربه، تاثیرگذار است.

«داغ ننگ در ۳ سطح ساختاری، اجتماعی و درونی شده قابل تحلیل است. داغ ننگ ساختاری یا سازمانی در سطح کلان رخ می‌دهد و به قوانین، سیاست‌ها و رویه‌ها و نوع خاصی از صفات و شرایط اشاره دارد، مثلا فعالیت‌هایی که برچسب دزد و مجرم به همراه دارد. داغ ننگ اجتماعی به منزله یک داغ ننگ عمومی یا تصویب شده در سطح گروهی تعریف می‌شود؛ در این سطح شاهد باورها و عقاید منفی و کنش‌هایی علیه گروه داغ ننگ خورده از سوی گروه بزرگتر هستیم.

«بر اساس تحلیل لیوینگستون و بوید، داغ ننگ درونی شده به دو نوع داغ ننگ معطوف به خود یا داغ ننگ ادارک‌شده اشاره دارد که در سطح فردی تعریف می‌شود. بین این دو نوع داغ ننگ تمایز وجود دارد. داغ ننگ ادراک‌شده پیامدهای منفی حاصل از آگاهی فرد از چگونگی ادراکات جامعه را نشان می‌دهد و احتمال چگونگی رفتار با او و گروهی که بدان متعلق است را توصیف می‌کند؛ اما داغ ننگ معطوف به خود اشاره به فرایندهایی دارد که خود فرد این ارزیابی‌های منفی را پذیرفته است. در نوع اول فرد صرفا از دیدگاه منفی دیگران آزار می‌بیند ولی خود را منحرف نمی‌بیند، در حالی که در نوع دوم، فرد خود را به منزله‌ی فردی غیرعادی می‌پذیرد.

«در حال حاضر دختران مجرد بالای ۳۰ سال، خواه‌ناخواه با داغ ننگ اجتماعی روبه‌رو می‌شوند. داغ ننگی که ممکن است در زمانه‌ای دیگر رنگ ببازد و یا در شهر، کشور و فرهنگ دیگر بی‌معنا و حتی یک شوخی تلقی شود.»

جامعه تغییر می‌کند

با توجه به پاسخ‌هایی که مصاحبه‌شوندگان در این گزارش به سوالات داشتند، می‌توانید تشخیص دهید که کدام یک از آن‌ها خود را قربانی جامعه می‌بینند، کدام یک خود و شرایط خود را غیر عادی می‌انگارند و تصورات جامعه نسبت به خودشان را پذیرفته‌اند و کدام یک از آن‌ها از مرز محدودیت‌ها گذشته‌اند و با نسبی دانستن قوانین و قراردادهای مرسوم، افکار و شخصیت خود را به سمت مستقل شدن از جامعه سوق داده‌اند و خود و شرایطشان را پذیرفته‌اند.

شاید خاطرتان باشد بیست سال قبل در گراش، اصلاح صورت دختران مجرد یک نوع هنجارشکنی بود اما با گذر زمان، این اجبار و فشار اجتماعی رنگ باخت. طرز پوشش زنان، شاغل بودن زنان، رانندگی زنان، حضور در فعالیت‌های هنری، فرهنگی و ورزشی زنان همه و همه مثال‌هایی هستند که این موضوع را برایمان روشن می‌کند. در این گزارش کار ما بررسی دیدگاه و مشکلات زنان مجردی بود که سن‌شان از سن مرسوم ازدواج گذشته است، اما این که چه مکانیسمی دیدگاه و احساسات آن‌ها را کنترل می‌کند، سوال دیگری است که بعد از خواندن پاسخ‌های هشت دختر گراشی و تحلیل و مقایسه‌ی آنها، به جواب آن رسیدیم.

در هر حال، مجموعه‌ای از شرایط، عامل از دست دادن آرامش و ایجاد سرافکندگی در برخی از دختران مجرد بالای ۳۰ است. جامعه با فرهنگ‌سازی می‌تواند مانع گرفتن برچسب‌های اجتماعی از سوی جامعه به این گروه اجتماعی شود و یا داغ ننگ درونی شده در آن‌ها را تعدیل کند و یا با احداث موسساتی، زمینه‌ی آشنایی افراد را به وجود بیاورد.

Dokhtaran