افسانه گراش – فاطمه صحراگرد: شاید درباره ازدواج سفید شنیده باشید، اما اینجا قضیه برعکس است. بار اولی که دوستم از ازدواج صوری گفت، فکر نمیکردم این طور چیزی وجود داشته باشد. بیشتر به یک بازی شبیه بود. این که دو نفر ازدواج کنند اما ازدواجشان با هدف زندگی نکردن با یکدیگر باشد. اما وقتی برای تهیه گزارش با چند دختر که این تجربه را از سر گذرانیده بودند روبهرو شدم، فهمیدم زیر پوست شهر داستانهای ناشنیدهای است که خیلی از ما از آن بیخبریم.
تلاش من برای گفتگو با دو نفر از دختران که ازدواج صوری داشتند بینتیجه بود. سرانجام فاطمه راضی شد که درباره ازدواج صوری صحبت کند. او تا ۱۸ سالگی دو بار تا پای نامزدی صوری رفته است و هنوز هم به ازدواج صوری به عنوان یک گزینه فکر میکند. ازدواجی که میتوان آن را ازدواج خاکستری نامید، ازدواجی بدون احساسات. این گزارش را از زبان این دختر گراشی بخوانید:
ازدواج صوری، تنها راه فراری است که سنت، عرف و خانواده به اجبار پیش پای من گذاشته است. شاید به نظر خیلی از شما این کار احمقانه بیاید اما برای من که برای رسیدن به خواستهها و هدفهایم حاضر به هر کاری هستم، راهی به جز دور زدن این محدودیتها برایم نمانده است.
من یک دختر گراشیام. ۱۸ ساله. با یک خانواده پنج نفرهی سنتی دو آتشه. طبق قوانین و عرف شهرم، یک دختر باید در سن کم نامزدی یا ازدواج کند. حق انتخاب پوشش، انتخاب دوست، انتخاب راه و روش زندگی شخصی خودش را هم ندارد. یک زندگی تحمیلی؛ این جا به تو نشان میدهند چه چیزی را باید بخواهی و یا چطور باید زندگی کنی و تنها راهی که از نظر آنها برای تو وجود دارد، یک چیز است: پذیرفتن و تبعیت. باید بگویم که من اهلش نیستم.
من حاضر نیستم به نحوی زندگی کنم که جامعه و خانواده سنتی شهرم برایم تعیین کرده است. الکی که نیست. من برای خودم عقاید و اهداف بزرگی دارم که هر شب با فکر به آنها به خواب میروم.
از طرفی خودم میدانم که ازدواج صوری زیاد هم جادهی آسفالت و راحتی ندارد و پر از چاله و چوله است؛ اما هیچ موفقیت و موقعیتی منتظر من نمیماند و باید کاری میکردم. برای همین باید برایتان توضیح دهم که چرا مجبور به گرفتن این تصمیم شدم.
البته برای رسیدن به هدفم به راههای سادهتر و مشروعتر مثل کمک از مشاور هم فکر کردم، اما بیفایده بود. یعنی برای خانوادهی من که فایدهای نداشت.
این موضوع را هم باید بگویم که خواستگار دارم، اما قصد و میلی به ازدوج ندارم. چون برای ازدواج فرصت هست و من باید پختهتر شوم و کلی چیز یاد بگیرم و تجربه کسب کنم. میتوانستم از خواستگارانم برای این هدف استفاده کنم، اما نمیخواستم کسی را بازی دهم. آنها با هدف زندگی و ازدواج میآمدند و کار درستی نبود. درست است که دارم خانواده خودم را بازی میدهم، ولی این قضیهاش فرق میکند و خودشان خواستند و مجبور به این کارم کردند.
خانوادهی من بر این باور هستند که نمیتوانم به تنهایی و در دوران مجردی به خواستههایم برسم. اما حدس بزنید دلیل آن چیست؟ دلیلشان این است که من یک دخترم. و یک دختر حتما باید یک پشتیبانی داشته باشد چون خودش از پس مشکلاتش برنمیآید. مثلا برای من عاشق تحصیل، شرط تحصیل، ازدواج است. تازه آن هم به شرط موافقت همسرم و دقیقا در شهر یا رشتهای که خانواده یا همسرم مصلحت ببینند. حالا این وسط من چهکارهام؟ الله اعلم.
آنها فکر میکنند همسر، یک غول چراغ جادو است که با آن میشود حتی به خواستهها و اهداف کوچک که به تنهایی قابل حل است هم رسید. پس باور کنید مجبور شدم تن به تصمیمی بدهم که چند مدتی بود به ذهنم رسیده بود. نامزدی صوری.
با این کار میخواستم خیال خانوادهام را از بابت داشتن نامزد و این مسائل راحت کنم و راحتتر به خواستههایم برسم. و طبق توافق بعد از طی کردن یک دوره که همه چیز آرامتر شد و فشار خانواده کمتر، از هم جدا شویم. البته از این که خانوادهام این موضوع را بفهمند هم میترسیدم. بارها وقتی به عکسالعمل خانوادهام فکر کردم از این کار منصرف شدم.
بعد از قطعی شدن تصمیم، سعی کردم با چند نفر از دوستان نزدیکم مشورت کنم و از آنها کمک بخواهم که تازه دستم آمد من اولین نفری نیستم که این تصمیم را میگیرد و قبل از من هم کسانی به این موضوع فکر و حتی آن را عملی هم کردهاند.
وقتی دوستم از تصمیم باخبر شد، با تندی با من برخورد کرد وگفت: «این کار را نکن. کسانی که این کار را کردند پشیمان هستند و میگویند کاش این کار را انجام نداده بودیم.» از او پرسیدم از چه جهت پشیمان؟ یعنی به چیزهایی که خواسته بودند و از اول شرط کرده بودند نرسیدند؟
گفت: «نه. بحث چیز دیگری است. مثلا یک مورد را سراغ دارم که قرار بود ازدواجشان صوری باشد اما قضیه جدی شد و آخر سر هم به ازدواج ختم شد. تا اینجا زیاد هم برای او بد نشد، اما بدی ماجرا این است که او باید بارها سرکوفت بخورد و بشنود که تو امکان داشت با هر کسی غیر از من ازدواج کنی و از این حرفها.»
خلاصه بعضی از دوستهایم ماجراهای جور واجور نامزدی و ازدواج صوری که منتهی به شکست شده است را به من گوشزد میکردند و من را از این کار منع، تا مبادا من هم به مشکل بخورم و از چاله به چاه بیافتم. اما عدهای هم بودند که این کار را راه حل منطقی میدانستند. ولی من تصمیم خودم را گرفته بودم.
بعد از چند مدت که فشار خانواده بیشتر شد، من به دوستی که در دنیای مجازی با هم آشنا شده بودیم، پیشنهاد ازدواج صوری را مطرح کردم. اگرچه شناختی کمی از او داشتم ولی خوب، او قبول کرد و از من میخواست که به حرفهایش گوش کنم. اما باید در مورد گزینههای توافق با هم صحبت میکردیم. شرط ما این شد در صورت به نتیجه رسیدن ازدواج صوری، محدودم نکند، به من اختیار و آزادی که خانوادهام از من گرفته بود را بدهد و او هم در قبالش یک سری نیازهای جنسی داشت. که در صورت خواندن صیغه موقت، در این موضوع مشکلی نمیدیدم و موافقت کردم. البته از این که بگذریم، من یک دخترم و خط قرمزهایی برای خودم دارم، ولی دلیل نمیشود بینیاز از محبت باشم. هر انسانی نیاز به آغوش و نوازش دارد. این را انکار نمیکنم.
بعد از مدتی فهمیدم خصوصیات عجیب و غریبی دارد و برای من ادای آدمهای غیرتی را درمیآورد. بعد از چند بار گفتوگو متوجه شدم آدمی نیست که از عهدهی کمک کردن به من بربیاید و تمام.
نفر دوم کسی بود که دوستم معرفی کرده بود. قرار شد با هم آشنا شویم. همه چیز داشت خوب پیش میرفت اما کند و آهسته. همه چیز را برنامهریزی کرده بودیم و آماده بودیم که خانوادهها را در جریان قرار دهیم. آنقدر چندین ماه در این موضوع فرو رفته بودم که موقعیتهایی که داشتم را نمیدیدم و در گذشته مانده بودم. چند باری احساس کردم کسی که برای این کار انتخاب کردم در بعضی از موارد به من دروغ میگوید و یک جای کار میلنگد. برای همین یک شب تصمیم گرفتم همه چیز را به هم بزنم و بعد نشستم و به کارهایی که در این مدت انجام دادم فکر کردم و به این نتیجه رسیدم شاید در انتخابم اشتباه کردم ولی حالا فکر میکنم مثل قبل دیگر میلی به این کار ندارم. نمیدانم، شاید یک مدت که بگذرد باز به قول معروف فیلام یاد هندوستان کند.
به هر حال فعلا هیچ تصمیمی ندارم و زندگی یکنواخت پیش میرود.
این گزارش در شماره ۷۵ افسانه ویژه گراش منتشر شده است.
سعید
۸ آبان ۱۳۹۸
سلام خانم صحراگرد
گزارش رو خوندم جالب بود
فقط یه چیزی که خیلی برام جای سوال هست اینه که اینجور موارد معمولا خیلی مخفیانه شکل میگیره
شما چطور از چند مورد اینچنینی باخبر شدید؟
خواهش میکنم جوابش رو بفرمایید
ممنون
گراشی
۵ بهمن ۱۳۹۷
بد آموزی این نوع مطا لب خیلی بیشتره تا هشدار و پیشگیری
رسالت یک رسانه اشاعه رفتار غلط نیست .پرداختن به موردی که بسیار اندک و محدود است ، کار بسیار اشتباهی می باشد
صدف
۴ بهمن ۱۳۹۷
این مطلب فقط راه رو نشون نوجوانان میدهد که میتوانند با این شیوه به خواسته های خودشون برسند. اصلا مطلب آموزشی یا هوشدار دهنده ای نبود.فقط بی بند و باری رو آموزش میده
روشن فکر
۳ بهمن ۱۳۹۷
واقعا باید گشت مشکلو از ریشه پیدا کرد..من حق میدم به این دختر و خوشحالم در گراش همچین دخترانی با سطح فکر بالا هستن اما دردم میاد می بینم شرایط جوری بهش غالب شده که نتونه به اهداف ارمانی اش برسه و متاسفانه این راه رو واسطه کرده..واقعا چرا باید اینجور باشه..،محدودیت های زیاد و بیجا و طرز فکر های نادرست و سنت و عرف های ناپسندی ک هنوز بر شهر گراش متاسفانه حاکمه..گذشت دورانی ک دختر فقط برای ازدواج آن هم در سن کم و خانه داری باشد دیگه مال نسل قدیمه که یه دختر ته زندگیشو و تمام اوج آرزوهاشو ازدواج و نامزدی کردن ببینه..
س
۳ بهمن ۱۳۹۷
انقدر از دختران آزادی های اولیه و حقوق اولیه شون رو گرفتیم که بعضا عده ای به ازدواج توافقی فکر میکنن.
بعضی خانواده ها انقدر دختر رو محدود میکنند که دختر برای فرار مجبور به انتخاب اشتباه و تجربه ی تلخ میشه.
اصلا نمیگم که این نوع ازدواج انتخاب درستی ست ، اما چیزی که من در فاطمه ی این داستان دیدم، تلاش برای فرار از محدودیت های بیجا بود. مثل تحصیل که خودشون هم ذکر کردن.
پ.ن: محدودیت که میگم منظورم چیزهای خیلی عادی و معمولی ست ، نه خط قرمزها.منظورم از آزادی بی بند و باری نیست. منظورم از حقوق اولیه هم چیزی مثل ادامه تحصیل و موردهای از این قبیل است.
محمود غفوری
۳ بهمن ۱۳۹۷
سلام. بنظر من ارایهی چنین گزارشی صرفا بخاطر نصیحت یا راهحل نیست بلکه داره از واقعیت موجود پرده برمیداره.
البته نظرات تو این مورد موافق و مخالف زیاد داره. بعضیها میگن گفتن بعضی موضوعات “بد آموزی” داره و بعضیها اعتقاد دارن که اتفاقا باید مشکلات و دردهای جامعه رو واضح و روشن گفت و ما باید به جای سانسور و نادیدهگرفتن این مشکلات رو ببینیم و درکش کنیم و در پی چاره باشیم …
غمخوار
۲ بهمن ۱۳۹۷
سلام و با احترام زیاد؛ بنده میخواستم بدونم هدفتون از تهیه همچین گزارش یا نوشته ای چیه دقیقا؟
یکی برای من شرح بده که در این مطلب برا خوانندگانش داره راه حل پیدا میکنه؟ داره نصیحتشون میکنه؟ داره خط و نشان براشون میکشه!؟
از نویسنده این مطلب درخواست دارم جوابگو باشند
سپاس
شیخ نمر
۲ بهمن ۱۳۹۷
آخه این دختر چقدر ساده باشه که با یه پسر توافق کند .پسران بیشتر دنبال اهداف غرایز جنسی خودشون هستن و ابتدا کارش میکنه و بعد یه مهلت بهش میده و پاپوش درست کرده و گیرش میندازه و آبرو طرف نابود میشه و الان با پسر دیگر که سه نفر شهادت بدهند و…. .با این افکار شیطانی خود را در منجلاب قرار ندهید و راه درست انتخاب کنید .باید نگذاریم گراش مثل شهرهای اطراف بی حیایی و بی عفتی بوجود بیاید.
فاطمه
۲ بهمن ۱۳۹۷
گونهها و رفتارهایِ تربیتیِ عجیب و غریب!
“تو ازدواج کن تا به خواستههات برسی”
به من هم اگر این چیزها رو گفته بودن توی ۱۷هیژده سالگی، شبیه فاطمه بحران زده میشدم
آرزو میکنم خدا قلب امثال فاطمه رو پیشِ پسرهایِ مهربانی گیر بندازه که دیگه به این چیزها فکر هم نکنن
چقد آدم دلش میسوزه
اشوان
۲ بهمن ۱۳۹۷
زندگیمون هم شده رمان،داستان زندگیمونو باید طوری بنویسیم که برگرفته ازواقعیتی باشه که اخرش بع بن بست نرسیم ،اخه چرا خانم هافکرمیکنندباید یک تکیه گاهی باشه که به زندگیشون اب وتاب بدن،ازدواج صوری،رمانی نیست که خوندی تهش خوشبختی رسیدن،خانم هاشماتوواقعیت زندگی میکنید
مرحوم جمال خاشقچی
۲ بهمن ۱۳۹۷
باید به این مسئله توجه داشت که ما در مسائل اجتماعی و حتی علمی با یک سری احتمالات رو به رو هستیم.برای اینکه یک موضوع اهمیت بحث پیدا کند باید میزان ان به حدی باشد که بتوان ان مشکل را به ان جامعه ربط داد(نمونه باید کافی باشد).اولا ازدواج خاکستری یک اصطلاح من دراوردی و نه علمی برای جذاب کردن گزارش است و ثانیا این نوع گزارش ها که سهم انچنانی از واقعیت جامعه ندارد انعکاسش ممکن است ادرس اشتباه به نوجوانان و جوانان دهد.این مشکل اگر به حدی بود که اگر فکری بحالش نشود ممکن است دامن گیر خانواده ها شود انموقع ارزش پرداختن به ان را دارد، انهم نه به شکل گزارش درد و دل مانند,بلکه به شکل تخصصی و نگاه علمی توسط کارشناسان و مسولین امر.
منظور این نیست تعدادش زیاد شود بعد به فکر پیش گیری افتاد,باید اول تعداد ان به حدی باشد تا ما بتوانیم انرا بعنوان یک مشکل مجزا و خاص در نظر بگیریم.این نوع نامزدی مشکل مجزا نیست,وقتی یک فرد برای اینده ی خود برنامه ای ندارد,مشکل هویتی و شخصیتی دارد و مسائل را سطحی تحلیل میکند ممکن است به ازدواج خاکستری یا ازدواج بدون شناخت و هر عمل دیگری دست بزند.پس اینجا ما با مشکل جدید و کشفی جدید رو به رو نیستیم که بخواهیم انرا منعکس کنیم.ازدواج خاکستری زیر مجموعه ای از انتخاب های اشتباه به قصد رسیدن به اهداف شخصی است که البته موارد ان در شهرهای کوچک نادر است.ازدواج خاکستری با میل و برنامه قبلی یا بخاطر عدم شناخت از واقعیات دو مسئله مجزاست,ما در گراش با دومی روبه رو هستیم.
باید گفت این نوع نامزدی انقدر نادر است که نمی شود به ان بعنوان یک معضل نگاه کرد.
چیزی که یک معضل است مشکلات هویتی,شخصیتی,تربیتی است که پله ی اخز ان ممکن است چیزی شبیه ازدواج خاکستری باشد,نه ازدواج خاکستری ای که با برنامه و نقشه شوم انجام شود.
قابل توجه استاد #همشهری
همشهري
۲ بهمن ۱۳۹۷
البته که گزارش میتوانست بهتر از این کار شود ،اما آیا باید نیمی از زنان و دختران شهر دامنگیرشان شود بعد به این موضوع پرداخت و انو قت دنبال چاره بود؟برا شهری مثل گراش همین تعداد اندک هم زنگ هشداریست برای خانواده ها.
قابل توجه جناب مرحوم خاشقچی
من
۲ بهمن ۱۳۹۷
این دیگه چنوع گزارشیه، فک نکنم سایت گریشنا اینقد ضعیف باشه ک بخواد همچین موضوعاتی روبررسی کنه،، با این گزارشا داریم چی یاد جوونامون میدیم اخه؟؟ همش رویا پردازی های دخترونه٬٬٬ اینقدهم از گراش بد نگیم
ali
۲ بهمن ۱۳۹۷
به حق چیزهای ندیده
خدا به خیر کنه
خدا به داد جوون هایی برسه که تازه میخوان نامزدی کنن
رحمانی
۲ بهمن ۱۳۹۷
ازدواج سفید.خاکستری و بعد چه رنگی؟😐
مرحوم جمال خاشقچی
۲ بهمن ۱۳۹۷
گزارش ضعیف کار شده است.هدف و جمع بندی ای ندارد.بیشتر شبیه درد و دل خصوصی است تا گزارش و حرفه ای و هدفمند.
بنظر من این نمونه در گراش انقدر کم است که ارزش پرداختن به ان را ندارد و بیشتر باعث جوسازی و ادرس اشتباه دادن می شود.در یک جمعیت چندین هزارنفری اگر دو سه مورد این چنین اتفاق بیفتد مسئله کم اهمیتی ست .بهتر است گریشنا به گزارش هایی بپردازید که نمونه های واقعی جامعه است نه موارد نادر که فقط ممکن است برای مخاطب جذاب باشد و انعکاس ان سودی برای جامعه ندارد.این نوع گزارش ها فقط برای جذب مخاطب خوب است و ارزش دیگری ندارد.
اگر گزارش کامل تر و هدفدارتر کار شده بود شاید موضوع جذابتر و مفید تری برای مخاطب می شد.