هفتبرکه – صادق رحمانی: حاج فرامرز اسب افکن میگوید: سال اولی که من به قطر آمدم، از بندر کنگ سوار لنج شدیم. در بندر کسی به نام آقای غفوری بود که به ما میگفت شما سرباز هستید و ما هم میگفتیم، حاجی بیخیال شو. او فامیلی به نام خرسندی داشت که مسافرها را سوار لنج میکرد. میگفتیم: آقای خرسندی ما را کی سوار لنج میکنی؟ میگفت: حالا صبر کنید. باید باد مناسب برای حرکت لنج بوزد. کنار اسکله هم ژاندارمها بودند که برگهها را نگاه میکردند و اجازه سوار شدن مسافرها را میدادند. از کنگ تا این جا، دو شب و دو روز روی دریا بودیم. این جا هم که آمدیم، ضابطی بود به نام احمد لَروم و یوسف مراد. این دو تا آمدند توی لنج و گفتند: ها ! ایرانی ! انزلوا. پیاده شوید.
بعد از یک سال که در مغازهی برادرم بودم. حاج امان الله وقارفرد و حاج ابوالحسن خان حسن زاده، حاج احمدعلی فانی (داماد قهرمان خان) از برادرم خواستند که مرا به مغازهی حاج محمود رحیمی ببرند. او هم قبول کرد و من در مغازه حاج امان الله وقارفرد مشغول شدم. اصل مغازه متعلق به حاج محمود رحیمی بود. حاج محمود ساکن شیراز بود و سالی یک بار به قطر میآمد. البته حاج قاسم و حاج عزیز و حاج محمد رحیمی حضور داشتند. بنابراین من هم آمدم سوق واقف و در راستهی هتل بسم الله که گراشیها مغازه داشتند، مشغول به کار شدم. مغازههای شیخ محمدعلی زاهدی، حاج حسین افشار، حاج امرالله نصرتی، که حلوایی داشت.
محمدعلی پرسید: حقوق ماهانهتون چقدر بود؟
– حقوق شاگردی من هم صد تا صد و بیست ریال بود. آن زمان برای خودش با ارزش بود. هر چی میخریدیم باز هم تموم نمیشد.
در همین حیص و بیص، حاج احمد غفاری به من گفت: خودمون مغازهای بخریم. رفت و دکان احمد بن هتمی را خرید. علی خلیفه بن هتمی در مجلس شورای دوحه بود و با ما و دیگر ایرانیها همراهی میکرد. حاج محمد حاج عبدالرحیم رحیمی هم از اول تا آخر کفیل ما بود و بنابراین شریک ما شد. در این جا چهار سال و دو ماه بدون زن و بچه ماندم و به گراش نرفتم.
در آن روزگار در این خیابان ها، صد تا ماشین هم نبود. خدا رحمتش کند حاجی تراب پوران، مباشر شیخ احمد بن خلیفه بود و ماشینی در اختیار داشت. او زحمت می کشید و ما را به مطار (فرودگاه) میبرد و میآورد. یادی هم بکنیم از دوستان سابق که حاج حسن زینل، حاج عزیز ابول، حاج محمدباقر، حاج حسینعلی محمد اکبر، دایی ام حاج غلامرضا حسن ملکی.
حاج فرامرز اسبافکن ادامه میدهد در اول ورودم به قطر در خیابان عبدالله بن ثانی، جفت مغازه برادر بزرگم که با حاج عالی نیکخو، شریک بود، حدود هیجده ماه کار کردم. کار ما هم خرده فروشی بود و همهاش مواد غذایی و ادویه.
در این صفحه گریشنا میتوانید هر شب ساعت ۱۲ #سفرقطر را دنبال کنید.
http://bit.ly/Ger-Qatar
مهدی
۱۴ خرداد ۱۳۹۷
اتفاقا خیلی شیرینی درست میکنند و صادر میکنند از شرکت های بزرگ بگیر تا کارگاه های کوچک
مهم این است که خودت زرنگ باشی
شیرین بیان
۱۲ خرداد ۱۳۹۷
نمی دانم چرا توی ایران نمیشه کاسبی راه انداخت و حلوا و ادویه صادر کرد!؟