هفتبرکه – صادق رحمانی: با علیپور جوان قرار میگذاریم که شب جمعه ما را به دیار خاموشان ببرد تا برای شیخ احمد انصاری از نزدیک فاتحهای بخوانیم. او هم دوست خود علی ابراهیمی را که در فرودگاه قطر به فعالیت اشتغال دارد فرا میخواند و ما چهارتایی به منطقهی فامور میرویم. گورستان اهل سنت از […]
ایرانیان قطر
هفتبرکه – صادق رحمانی: فرصتی میشود، برای نماز به مسجد سوق واقف میرویم. بعد از نماز درویش مینابی را به یاد میآورم. به راستهی ابزار فروشی میروم. درویش با پسری سیهچرده روی صندلی نشسته است. درویش، محمدعلی را که میبیند، ما را به یاد میآورد. خودش هم دلش میکشد که قصهاش را تمام کند. چشمهای […]
هفتبرکه – صادق رحمانی: حاج فرامرز اسب افکن میگوید: سال اولی که من به قطر آمدم، از بندر کنگ سوار لنج شدیم. در بندر کسی به نام آقای غفوری بود که به ما میگفت شما سرباز هستید و ما هم میگفتیم، حاجی بیخیال شو. او فامیلی به نام خرسندی داشت که مسافرها را سوار لنج […]