هفت‌برکه (گریشنا): تنها بیست و یک سال دارد و امتیازش اراده‌، انرژی و شور و شوقی است که او را به اینجا رسانده است. دختر کم‌رو و خجالتی چند سال قبل، حالا یک هنرمند و فعال اجتماعی است که جسارت دیدن چهره‌ی واقعی جامعه‌ با تمام امتیازها و محدودیت‌هایش را دارد.

فاطمه مُبَصّر اهل شهر همسایه‌ی ما اوز است، نگارخانه‌ی آبشار اندیشه انتخاب او برای برگزاری نمایشگاهش در گراش است. وارد نمایشگاه که می‌شوم، چند تابلوی ملیله‌ی کاغذی یا کوئیلینگ روی چند سه‌پایه، ظریف‌کاری و هنر او را به خوبی به نمایش می‌گذارد. دعوتم می‌کند روی یکی از مبل‌های نارنجی که گوشه‌ی نگارخانه چیده شده است بنشینیم و گفت‌وگو را شروع کنیم. شیرین اسماعیلی، از شاگردان مبصر و هنرمند دیگر اوزی نیز در این گفت‌وگو با ما همراه بود.

mobaser2

چون هیچ شناخت قبلی از او نداشتم در اولین سوال از فاطمه خواستم خودش را معرفی کند و بگوید از کجا شروع کرده است. او در پاسخ می‌گوید: «من فاطمه مبصر هستم. متولد خرداد سال ۷۵ و محل تولدم بندرعباس بوده و نیمی از زندگی‌ام را در این شهر گذرانده‌ام و بعد به اوز آمدیم. از بچگی کارهای عملی که پر از هیجان باشد را دوست داشتم، حتی بیشتر از کارهای تئوری. از سال دوم راهنمایی وارد اجتماع شدم. فوق‌العاده آدم کم‌رویی بودم از آن‌هایی که هر کسی هر چیزی می‌گفت، می‌گفتم چشم ولی با ترس‌هایم مقابله کردم و از سوم راهنمایی اولین استارت اجتماعی شدنم را زدم. زمانی که هوشنگ مرادی کرمانی، یکی از نویسنده‌های مطرح و معروف ایران، به اوز آمد، من با روزنامه‌ی عصر اوز همکاری داشتم و اولین اجرای رادیویی‌ام که برگرفته از یکی از داستان‌های این نویسنده بود را انجام دادم. از آن‌جا بر ترسم غلبه کردم. از طرفی گزارش و مقاله‌نویسی را هم دوست داشتم. چندین بار مطلب فرستادم برای نشریه‌ی عصر اوز، اما سنم کوچک بود و تجربیاتم کم. یادم است که اولین مطلبی که نوشتم راجع به موبایل بود، همکاری‌ام را با این نشریه ادامه دادم تا وقتی که دبیر اول یکی از صفحات عصر اوز با عنوان نیمکت شدم که مربوط به مسائل نوجوانان و جوانان بود. بعد از آن مدتی هم به عکاسی رو آوردم و در انجمن عکاسی اوز عضو شدم. در فعالیت‌ها و جشنواره‌ها شرکت داشتم و بعد هم مدتی تئاتر را تجربه کردم و همچنان در خیلی از گروه‌ها فعالیت دارم.»

ورود به هنر ملیله کاغذی

از او می‌خواهم بگوید که چطور شد که ملیله‌ی کاغذی (کویئلینگ) را به عنوان یک رشته‌ی هنری انتخاب کرد؟ می‌گوید: «یک روز بندرعباس بودم، تا آن موقع فکر می‌کردم کارهای هنری خیلی سخت است، استاد ملیله کاغذی من، خواهر شوهرم است. یک روز داشت به هنرجوهایش آموزش می‌داد کنجکاوی من را که دید به من پیشنهاد داد این هنر جدید را یاد بگیرم. وقتی وارد این رشته شدم به آن علاقه‌مند شدم و سریع آموزش‌ها را تمام کردم. در حال درست کردن تابلوها بودم که کانال مجازی فروش تابلوهایم را زدم و راه کسب درآمد مجازی را شروع کردم. دیدم هنوز جای برای پیشرفت است و این پتانسیل را در خودم دیدم که تدریس کنم و بعد تدریس خصوصی را در شهرهای مختلف شروع کردم و در حال حاضر هم دوست دارم یکی از حرفه‌ای‌های این هنر باشم. برای همین هم خیلی جدی دارم آن را ادامه می‌دهم.»

او می‌گوید خانه کویلینگ ایران (ملیله کاغذی) هشت سال است که در ایران فعالیت دارد و ما نماینده‌های غیرحضوری آن در منطقه هستیم. در حال حاضر این هنر در اوج خودش قرار دارد.

وقتی از او می‌پرسم به نظرش درآمد حاصل از کارهای هنری راضی‌کننده است؟ جواب می‌دهد: «بله. حتما. با این که در کارهای هنری تجربه‌ای نداشتم، وارد کارهای هنری شدم و یکی از انگیزه‌هایم واقعا کسب درآمد بود و در آن هم موفق هم شدم حتی از چندین شغل قبلی‌ام درآمد بیشتری دارم. و درآمد که از آن به دست می‌آورم برای من راضی‌کننده است. هر چند هر چقدر تلاش آدم بیشتر باشد و ظرف ذهنی او بزرگ‌تر می‌شود و قاعدتا ذهنیت و میزان هدف‌گذاری او نیز بالاتر می‌رود. ولی من رد می‌کنم که نمی‌شود از کارهای هنری درآمد کسب کرد.»

mobaser3

می‌پرسم این همه فعالیت و شاخه‌به‌شاخه پریدن‌ها، تمرکز را از او نگرفته است؟ جواب می‌دهد: «اعتقادم این است که با اولویت‌بندی و تقسیم‌بندی ذهنی می‌شود روی چندین فعالیت متنوع تمرکز داشت. یعنی تمرکز روی چندین موضوع حاصل برنامه‌ریزی درست است. معمولا سعی می‌کنم تا جایی که ممکن است در هر جایی که هستم توجه‌ام را معطوف به آن فضا کنم تا بتوانم موفق باشم.»

دندان‌پزشکی رشته‌ی مورد علاقه‌ی فاطمه برای ادامه تحصیل است، اما زمانی می‌تواند آن را محقق کند که شرایط برای رفتن او به دانشگاه فراهم شود. او به دلیل ضعیف بودن عصب چشم از دانشگاه رفتن باز ‌ماند. اما این مساله باعث نشده است که او انگیزه برای ادامه تحصیل را از دست بدهد. چهره‌ی پرنشاط فاطمه به این بخش که رسیدیم بی‌حالت شد و مشکلش را این طور مطرح کرد: «مشکل چشم من به این شکل بود که اگر استرس داشتم یا از یک موضوع خیلی ناراحت می‌شدم تقریبا همه چیز را محو می‌دیدم و حتی دو متر جلوی پایم را هم نمی‌دیدم. دندان‌پزشکی را خیلی دوست دارم. از آن دسته هدف‌هایم است که وقتی به آن فکر می‌کنم اشک در چشمانم حلقه می‌زند اما مشکلاتم که حل شد حتما ادامه تحصیل می‌دهم و فعلا اولویتم دندان‌پزشکی است.

«به هر حال باید روی خودم کار می‌کردم چون دکتر گفت خیلی چیزها از لحاظ ذهنی به خودت بستگی دارد. مجبور شدم که اولویت‌هایم را عوض کنم. گفتم اگر نمی‌شود درس خواند و از این طریق هدفم را دنبال کنم از راه دیگری حرکت کنم. اگر چیزی مانع هدفمان می‌شود باید مسیر را عوض کنیم. برای همین است که همچنان در فعالیت‌های اجتماعی و هنری فعالیت دارم و علاوه بر آن به مدت یک سال و نیم فعالیت در دفتر بیمه ایران در گراش را نیز پذیرفتم. من بیکار نشستن در خانه را اصلا دوست ندارم.»

مقایسه زنان گراش و اوز و بندرعباس

از او می‌خواهم با توجه به شناختی که از زنان در گراش و اوز و بندرعباس دارد، موقعیت اجتماعی و اقتصادی زنان در این سه شهر را با هم مقایسه کند. او با این مقدمه که ادم اگر بخواهد می‌تواند در یک بیابان خشک هم موفق باشد صحبتش را شروع کرد و گفت: «در مدت یک سال و نیمی که در گراش بودم، شهر گراش را شهری دیدم که مردمان آن از هر نظر هوای همدیگر را دارند. خون‌گرم هستند و به خیلی از مسائل اهمیت می‌دهند. از لحاظ اجتماعی گراش و اوز پتانسیل پیشرفت را دارد. می‌شود خلاقانه کاری را دنبال کرد. بستگی به شخص دارد.

«اما چیز دیگری که دیدم این بود که اگر بخواهیم یک روز در گراش بگردیم، زنان را در شهر کمتر می‌بینیم.  بیمه که بودم، ما چندین بار کمبود نیرو داشتیم و سعی کردیم نیروی خانم به دست بیاوریم، اما متاسفانه گرفتن نیروی خانم در این شهر برای ما خیلی سخت بود.

«من معمولا دنبال ارتباط‌گیری با زنان هستم و آن را با لبخند شروع می‌کنم، اما در طول این مدت یک خانم گراشی را نتوانستم به عنوان یک دوست پیدا کنم. حتی یکی دو مورد اینجا جبهه‎گیری دیدم. دلیلش شاید کم‌رویی و نداشتن اعتماد به نفس در آنها باشد و یا شاید من را آدمی غریبه و نامناسب دیدند که به این شکل با من برخورد شد. ولی در کل آن‌هایی که بخواهند ارتباط برقرار کنند ارتباط کلامی خوبی دارند. این جا خانم‌ها زمانی معمولا راحت‌تر هستند که به شخص مقابلشان اعتماد کنند. تا زمانی که آن اعتماد نباشد، کمتر پا پیش می‌گذارند. اما اعتماد از کجا باید به وجود بیاید؟ من فکر می‌کنم صحبت کردن علاوه بر شکل دادن به اعتماد، اعتماد به نفس را هم بیشتر می‌کند.»

او روحیه زنان و دختران اوزی را متفاوت می‌بیند: «اما خانم‌های اوز ذاتا عاشق این هستند که ابراز وجود کنند و فعال باشند و فعالیت کنند. خیلی راحت گردهم‌آیی برگزار می‌کنند. خیلی راحت انجمن تشکیل می‌دهند. خیلی راحت گروه تشکیل می‌دهند و دسته‌جمعی فعالیت می‌کنند. مثلا انجمن فرهنگ و روانشناسی در اوز خیلی فعال است. حتی رییس ارشاد ما یک خانم است به اسم فروغ هاشمی. معمولا در انجمن‌های اوز، همه قوم‌وخویش خودشان را برای شرکت در انجمن‌ها تشویق می‌کنند. یکی با مادرش می‌آید، یکی با خواهرش؛ یکی دختر خاله‌ش را وارد می‌کند و این تحکیم انجمن‌ها را بیشتر کرده است.»

و وقتی به زنان بندرعباس می‌رسد، قضیه فرق می‌کند: «در بندرعباس بحث قوم‌گرایی و صمیمت رنگ می‌بازد و نیاز مالی اولویت اصلی بیشتر خانم‌هایی است که وارد بازار کار می‌شوند. یعنی شهرهای بزرگ‌تر جدی‌تر به فعالیت و کار زنان نگاه می‌شود. و یکی از دلایلی که زنان به کار کردن رو می‌آورند این است که از پس مسایل مالی و روزمره خودشان بر بیایند و مستقل باشند. در شهرهای بزرگ‌تر چون افراد خواه‌ناخواه با خیلی مسایل روبه‌رو می‌شوند، نسبت به شهرهای کوچک‌تر جسورتر بار می‌آیند. من فکر می‌کنم اگر ده درصد شهرهای کوچک آدم‌های جسور داشته باشد، شهرهای بزرگ شاید سی تا چهل درصد آدم‌هایی جسور دارد.»

اراده‌ی تجربه و تغییر

می‌پرسم جسور بودن را شما در چه چیزی می‌بینید؟ فکر می‌کنید دلیل نداشتن اعتماد به نفس در خانم‌ها چیست؟ می‌گوید: «معمولا خانم‌ها در هر شهری که باشند، در گراش یا اوز یا شهرهای دیگر، وقتی به آن‌ها پیشنهاد یک کار خوب داده می‌شود، اول از همه ترس دارند. ترس از ناشناخته‌ها، ترسی که من تا حالا در فلان موقعیت نبودم و نمی‌دانم چه اتفاقی قرار است بیافتد. تغییر درد دارد و شاید ترس هم همراه آن باشد که هست. ولی همه به اراده‌ی خود آدم و سخت نگرفتن خیلی چیزها بستگی دارد.

«یکی از راه‌هایی که هر آدمی در هر موقعیتی می‌تواند از طریق آن به موفقیت برسد این است که فرد منعطف باشد. من خودم عاشق تغییر و تنوع هستم. زمانی که به من پیشنهاد دادند بیایم گراش، برای من گراش یک شهر غریب بود که با مردم آن آشنایی نداشتم؛ اما چون روزنه‌ای به سمت تغییر بود، آن را پذیرفتم و گفتم که می‌روم. البته هر کسی باید حد خود را بشناسد. در بسیاری از کارها موقعیت‌شناسی و زمان‌شناس بودن خیلی مهم است. اگر فردی این ویژگی‌ها را داشته باشد، برای او مشکلی پیش نمی‌آید، حتی اگر بخواهد که وسط پنجاه نفر مرد کار کند. ریسک‌پذیری و آگاهانه همسو شدن با تغییرات از دیگر شرط‌های موفقیت است. تقلید کورکورانه بن‌بست نادانی است و آخر آن به هیچ جا نرسیدن است.»

mobaser4

از او می‌خواهم که از نقش ارتباط‌گیری در موفقیت حرف بزند و او این طور شروع می‌کند: «یکی از رمز‌های موفقیت در هر کاری این است که فرد ارتباط‌پذیری خوبی داشته باشد. من اصولا آدمی هستم که می‌توانم راحت با بقیه ارتباط برقرار کنم و ارتباط‌پذیری‌ام خیلی قوی است، رفتن به کلاس‌های انگیزشی، یادگیری راه‌های ارتباط برقرار کردن درست و سازمان‌دهی مسایل، مسئولیت‌پذیری و مدیریت داشتن همه این موارد تاثیرگذار هستند.»

نظرش را در مورد ایجاد و ارتقای ارتباط بین خانم‌ها در منطقه می‌پرسم. جواب می‌دهد: «این موضوع خیلی تاثیر دارد و پیشنهادم این است که یک مجمعی در عناوین مختلف اقتصادی، هنری و فرهنگی و … به وجود بیاید که کارش این باشد که آدم‌ها را به هم لینک دهد. می‌شود یک فراخوان کلی داد. فراخوانی که معطوف به شهر نباشد و شامل همه منطقه باشد، مبنی بر این که هر کسی هر هنری یا استعدادی دارد، حتی اگر بلد باشد یک دامن کوچک درست کند، بیاید و به فلان جا مراجعه کند و در مرحله بعد جلسه تشکیل دهیم در قدم اول شناخت ایجاد کنیم. وقتی شناخت وجود داشته باشد، برنامه‌ریزی‌های زیادی را می‌شود انجام داد.»

مزه‌ی استقلال

مستقل بودن چه مزه‌ای دارد؟ در جواب این سوال می‌گوید: «مستقل بودن خیلی عالی است. یعنی وقتی مزه‌ی درآمد را بچشی هیچ وقت دوست نداری برای چندرغاز پول، دستت را جلو خانواده‌ات یا کسی دراز کنی. خانواده‌ام هیچ چیزی برای من کم نگذاشتند، ولی من به شخصه کار کردن را دوست داشتم و می‌خواستم از خودم درآمد داشته باشم. شاید خیلی از زنان هیچ نیازی هم نداشته باشند که کار کنند، ولی عاشق کار کردن هستند و کار کردن را دوست دارند. دوست ندارند تمام وقتشان در خانه با کارهای بیهوده تلف کنند. من به شخصه مخالف سرسخت شبکه‌های تلویزیونی هستم. یک سری شبکه‌هایی که هیچ بار مثبتی ندارد. حتی سریال‌ها را دنبال نمی‌کنم و پیگیر تلویزیون نیستم. یکی از ثروتمند‌‍ترین آدم‌های جهان هم به اسم رندی گیج، تلویزیون را جبهه‌ی احمق‌ها فرض کرده است. واقعا وقت باارزش است.خیلی‌ها اهمیت زمان را نمی‌دانند. مثلا من خانم‌هایی را می‌شناسم که کارشان این است که آشپزی کنند و وقتشان را در دنیای مجازی با مطالب مفید یا غیر مفید بگذرانند. ولی خیلی از کانال‌ها و خواندن پیام‌ها در گروه‌ها واقعا غیرلازم است و نیاز نیست خیلی صحبت‌ها زده شود. خیلی چیزها نیاز نیست که آدم ببیند. یا اینستاگرام یک نفر می‌تواند استفاده مثبت داشته باشد از آن و یکی هم می‌تواند صرفا تلف کردن وقت باشد. بستگی به آدم دارد. من معتقدم اینستاگرام و دنیای مجازی واقعا وقت آدم را می‌گیرد.»

فاطمه الان دوران عقد را تجربه می‌کند و سال بعد قرار است متاهل شود. از او می‌پرسم خانم‌ها برای موفقیت حتما به پشتوانه مردها نیاز دارند؟ می‌گوید: «برای خانم‌های مختلف متفاوت است. این جز طبیعت است که زن و مرد مکمل هم هستند و مرد وقتی در زندگی وجود داشته باشد، هم از لحاظ روحی و هم مادی می‌شود پشتوانه زن. تا به این جای کار، پدرم و خانواده و نامزدم همه‌جوره پشتوانه‌ام بوده‌ام. در کنار این‌ها خودم هم آدمی هستم که از پس خودم برمی‌آیم.»

با کلمه محدودیت تابه‌حال چطور برخورد کرده‌اید و چه پیشنهادی به افرادی دارید که با این کلمه درگیرند؟ او در جواب می‌گوید: «خیلی وقت‌ها می‌شود با صحبت قضیه را حل کرد. مثلا یک دختر در اوز دوست داشت کار کند ولی از پس حرف زدن با پدرش برنمی‌آمد. این خیلی بد بود. این که نمی‌توانست به راحتی به پدرش بگوید که من واقعا از این وضعیت خسته شدم. بقیه را می‌بینم که پیشرفت می‌کنند و من همه وقتم در خانه در حال تلف شدن است. البته خیلی فرق دارد که آدم با یک پدر منطقی صحبت کند یا غیر منطقی. از پدرهای غیر منطقی هم نباید قطع امید کرد. از خیلی از روش‌های دیگر می‌شود کار انجام داد. مثلا خیلی از خانم‌ها را دیدم که واقعا محدود هستند و نمی‌توانند روی اشتغال در بیرون از خانه فکر کند، ولی اگر عاشق کسب درآمد و کار باشند، می‌توانند از خانه هم کار کنند. مثلا من خانمی را می‌شناسم که در خانه بافتنی می‌بافد و در صفحه‌های اینترنتی و از طریق مجازی آن را به فروش می‌رساند. پیشنهاد من به خانم‌هایی که دوست دارند وارد بازار کار شوند این است که لیستی از شغل‌هایی که به آن علاقه دارند را تهیه کنند و در لیستی دیگر هر توانایی که خودشان دارند را بنویسند. و با کمک این لیست شغلی را انتخاب کنند و در مسیر موفقیت تلاش کنند.

«خانم‌ها در وهله‌ی اول باید خود، علایق و توانایی‌هایشان را بشناسند، از هر طریقی می‌توانند استعدادیابی را مد نظر داشته باشند. برای کسب درآمد خلاقانه‌ترین راه را انتخاب کنند. با اراده و قوت دل بروند دنبال هدف و ایده‌آل‌هایشان. مطالعه‌شان را در زمینه‌های مختلف بیشتر کنند تا بتوانند اطلاعاتی کلی در مورد همه چیز داشته باشند و موفق‌تر عمل کنند.»

mobaser1

عکس‌های محمد جهاندیده از این نمایشگاه را با هم می‌بینیم.