هفتبرکه: «چهارشنبه آخر ماه صفر» چند هفته پیش بود و آیینهای مربوط به آن بازتابهایی نیز در شبکههای اجتماعی داشت. موسسهی هفتبرکه و سایت گریشنا قبلا مقالاتی در این زمینه به قلم دکتر امیرحمزه مهرابی و علی سپهر منتشر کرده است. اما در جلسه انجمن شاعران و نویسندگان گراش و در قالب نشست هفتم «سین»، سعی شد از زاویه دیگر به موضوع نگاه شود: از نگاه آیکونولوژی.
مهمان ویژه این جلسه، دکتر مجتبی شیدا، اهل شیراز و ساکن تهران است. او بعد از این که مهندسی عمران را به پایان رساند، در تحصیلات تکمیلی به سراغ علاقهی خودش یعنی فلسفه غرب رفت و در حال حاضر دانشجوی دکتری فلسفه هنر در دانشگاه علوم و تحقیقات تهران است و در این دانشگاه دورههای فلسفه غرب را نیز تدریس میکند. گزارشی که میخوانید، حاصل گفتگوی تلگرامی اعضای انجمن با دکتر شیدا است.
انجمن: آقای دکتر، برای آغاز بحث، لطفا در مورد آیکونولوژی و ترمینولوژی آن توضیح کوتاهی بدهید.
دکتر شیدا: برای شروع باید کوتاه بگویم که آیکونولوژی Iconology دانشی است که با کوششهای دو تاریخدان و مورخ هنر به نامهای ابی واربورگAby Warburg و اروین پانوفسکی Erwin Panofsky پا گرفت و به راه افتاد. البته در زبان فارسی به شمایلنگاری یا شمایلشناسی ترجمه شده که با توجه به محتوای این دانش، برگردان مناسبی نیست. در سالهای آغازین قرن بیستم، نشانهشناسی فردینان سوسور تازه رواج پیدا کرده بود و وی تلاش میکرد که به تعبیر خودش، به نظامهای نشانهای دست پیدا کند؛ به طور مثال، از نظامهای نشانهای همچون زبان فرانسه یا هر زبان دیگری تا قوانین راهنمایی و رانندگی.
سوسور معتقد بود که بین «دال» و «مدلول» در هر زبان پیوند معنایی از نوع قراردادی برقرار است و پیوند و ارتباط بین آنها ماهوی یا هستیشناسانه نیست. به طور مثال وقتی واژهی «درخت» را مینویسیم، این حروف مادی که بر روی کاغذ نوشته میشوند و کنار هم قرار میگیرند، دال هستند؛ و این دال با مدلول یعنی مفهوم درخت و همچنین درخت واقعی در بیرون ارتباط ماهوی ندارد و صرفا نوعی قرارداد وجود دارد.
انجمن: حالا برویم سراغ تفاوت آیکن Icon، ایندکس Index و سمبل Symbol
دکتر شیدا: هم دانش زبانشناسی و هم نشانهشناسی و بعد هم آیکونولوژی، هر سه تحت تاثیر نگاه ساختارگرایی در آن زمان بودهاند که معتقد بود در واقع ما تحت تاثیر و فرمان ساختارهای درون ذهنی و بعدها ساختارهای بیرونی پدید آمده از این ساختارهای درونی هستیم. حال باید به تفاوت آیکن، نشانه و نماد (سیمبول) اشاره کرد. ایکونها از ابتدای تحقیقات در دل سنتهای مذهبی و دینی و فرهنگی پدید آمده بودند، و گمان میرفت آیکونها رابطه «طبیعی و ذاتی» با جهان دارند و نه رابطه قراردادی و انسانساز. به این ترتیب آیکونها را نمیتوان ساخت یا ابداع کرد، بلکه با دستآویزی به آنها میتوان به ساختار جهان راه پیدا کرد. آیکونها در واقع قصد دارند خصلت «غیر دیداری» حقیقت پنهان در ذات جهان را به صورت کاملا رازآمیز و رمزگونه به عرصه «دیدار» در آورند. البته بحث پییرس کمی با این نگاه متفاوت است و من از بحث انسانشناسی و آیکونولوژی اروپایی صحبت میکنم. به این ترتیب، نشانهها فاقد قدرت ذاتی و درونی هستند و به خواست ما قابل تغییرند و نیازهای جوامع به «سیر تکاملی» آنها میانجامد.
تقسیمبندی پییرس تقسیم سهتایی است از کاربرد و محتوا برای تمایزگذاری میان سه جور نشانه. ولی بحث ما از دیدگاه انسانشناسی، نگاه تاریخی بیشتری دارد و اعتقاد دارد که آیکونها یا شمایلها که سابقه دینی و اسطورهای دارند، چه کارکردی داشته و دارند. اروین پانوفسکی و لوی استروس و بعدها ارنست کاسیرر که این تحقیقات را دنبال کردند، نگاه کانتی دارند و تحت تاثیر کانت و انقلاب کوپرنیکی کانت هستند.
انجمن: باز هم بالاخره رفتیم سراغ کانت!
دکتر شیدا: کانت در مواجهه با متافیزیک (یعنی شناخت جهان و رازهایش مثل خداوند و ارواح و بقای روح و اینها …) سوال تاریخی را عوض کرد و در واقع انقلاب کرد. تا پیش از کانت میپرسیدند: «آیا خداوند وجود دارد؟» اما کانت پرسید که: «ذهن من چرا این سوال را میپرسد؟» و یا میپرسد «ذهن من چطور میتواند به شناخت دست پیدا کند؟» و آیا اصلا «حدود و مکانیزم شناخت در ذهن من چطور است؟» در پاسخ به این سوالات، ساختارگرایی پدید آمد که سعی داشت ساختار ذهن و روان انسان را کشف کند. اینکه من مایلم که نمیرم و جاودانه باشم و این خواست من است دلیل بر این نمیشود که در بیرون از ذهن من هم جاودانگی وجود داشته باشد.
انجمن: تا اینجای بحث هستیم، پس نظر شما در مورد نگاه امثال رائفیپور چیست؟
دکتر شیدا: نگاه امثال این آقا، در واقع یک نگاه پیشامدرن محسوب میشود. نگرش پیشامدرن هنوز باور دارد که بین خواست و میل و نحوه کارکرد ساختارهای ذهن ما و ذات جهان پیوند رازآمیزی وجود دارد که با جادو و انواع رازنگاریها باید کشف بشود. مثلا در تمام اقوام باستانی این نگاه عرفانی وجود داشته که بین انسان (جهان اصغر) و جهان اکبر حتما ارتباط اینهمانی برقرار است و برای این ایده انواع صور و روایات هم وجود دارد. اما شباهت میان آیکونها، مثلا چهار دال با صلیب یا صلیب شکسته و اینها، بیشتر نشان شباهت در ساختار ذهن آدمی است تا رمزی در کیهان. و تحقیقات انسانشناختی و آیکونولوژی نه تنها این مورد را بلکه حتی سیر تطور و تکامل آنها را هم نشان میدهد.
انجمن: الان و امروز چرا افراد از اینها استفاده میکنند؟
دکتر شیدا: افراد کاملا به صورت ناخوادآگاه و با پیروی از ناآگاهی جمعی از اینها استفاده میکنند. حتی میشود پا را از این هم فراتر گذاشت و رد استفاده از اینها را در آثار هنری هنرمندان هم پیدا کرد. چون هنرمند هم با ناخودآگاه خود سروکار دارد و وقتی اینها بروز پیدا میکنند، فرمهای هنری یک قوم یا ملت را هم شکل میدهند. همین فرمها در نقاشی، در ادبیات و موسیقی، و حتی در اشکال انتزاعی هنر مدرن هم حضور دارند. چون دقیقا آن قسمت از ناخودآگاه جمعی قوم خودشان را هم تحریک و لمس میکنند، با اقبال عمومی هم مواجه میشوند.
انجمن: ما الآن قرار است این آیکونها را بخوانیم و رفتارها را تحلیل کنیم. پیشنهاد شما چیست؟
دکتر شیدا: امروز دیگر آیکونها وجه رازآمیز و کارکرد جادویی خودشان را از دست دادهاند، اما در گذشته کارکردهایی همچون دفع شر و دوری از مصیبت و بیماری و قحطی و … داشتهاند. به گفته پانوفسکی، آیکونی که وجه رازآمیز خودش را از دست میدهد، تبدیل به یک نشانه میشود و امروز دیگر فاقد معنا است.
انجمن: فاقد معنا است. اما فاقد کارکرد هم است؟
دکتر شیدا: ما مدرن شدهایم و نشانه آن همین تغییر نگاه است. هیچ وقت برای انسان چند صد سال پیش در گراش این پرسش هم به وجود نمیآمد که این شکلها چی هستند؟ نفس جدی شدن این پرسش، انقلاب کانتی است. خوب، معنا و کارکرد همیشه دو روی یک سکه هستند. برای بخشی از جامعه که معنا از دست رفته، به زودی کارکرد خود را نیز از دست خواهد داد. مثالهای تاریخی و واضحتری از نظریه تکامل داروینی هم میشود زد که نشان دهد چطور یک رفتار در جامعه ابتدایی شروع میشود و چطور ادامه پیدا میکند و چطور افول مییابد.
انجمن: اجازه بدهید کمی گستردهتر بپرسم. من این را مثلا با هالووین مقایسه میکنم. میتوانیم بگوییم این یک جور جشن عمومی است؟
دکتر شیدا: نه. جشنها یا کارناوالها بیشتر واجد معنی و کارکرد هستند، حتی اگر معنی و کارکرد خود را در طول زمان دستخوش تغییر بیابند. اما آیکونها چنین چیزی نبودند. آیکونها مدعی سرشتِ ثابت و پایدار و غیر قابل تبدل و جایگزینی هستند. فرهنگ ایستای مصر و کاهنهای آن و جادوگری و رمزآمیزی آن را به یاد میآورند، تا پویایی فرهنگی که سعی دارد به نیازهای درونی خودش پاسخ بدهد و پیش برود. البته انکار نمیکنم که شاید بشود اکنون که حضور آیکونها در حد مراسم و فرم تقلیل پیدا کرده، بتوان کارکرد آیینی جمعی هم داشته باشد.
انجمن: نتیجه بگیریم که در این مراسم خاص در گراش با آیکونها روبهرو نیستیم؟
دکتر شیدا: چرا اتفاقا هستیم. این نکته کوتاه را اینجا بگویم که برای پانوفسکی و دیگران، تاریخ اشیا هنری همان تاریخ روان انسانی بوده است. وقتی به اشکال چاردال یا چارخال گراش نگاه میکردم، متوجه شدم که در دستهبندی اول پانوفسکی از آیکونها قرار میگیرد. مراحل سهگانهی تکوین آیکون ها به این ترتیب است:
یک: در مراحل ابتدایی و ساده استفاده از «فرمهای ناب»: مانند همین خط و رنگ و … که هیچ معنای ضمنی در آن فرهنگ حمل نمیکنند و به همین خاطر دستنیافتی و بیرون از ساختار زبان و معنا باقی میماندند.
دو: تصاویر روایتگر و پیاپی و در واقع نقشمایههای هنری یک قوم، که غیر حالت بصری ممکن است حالت حکایات و تمثیلها هم پیدا کند. پیدایش ادبیات از همین جاست!
سه: در مرحله آخر، وقتی تمام اینها را کنار هم میگذاریم و بررسی میکنیم، به «ارزشهای نمادین و زیرین یک قوم» که به صورت ناخوادآگاه جمعی و پنهان آنهاست دسترسی پیدا میکنیم. مثال: جدال خیر و شر به صورت سیاهی و تاریکی به فرم حاد خودش در فرهنگ ایرانی که رد آن را از زرتشت و مانی تا فرهنگ شیعی میشود پیدا کرد.
حرف آخر این که آیکونولوژی به ما این امکان را میدهد که پسِ پشتِ فرهنگ خودمان را ببینیم و بدانیم چطور ذهن ما برای فهم طبیعت و جهان عمل میکرده است؛ و مهمتر این که هنوز هم به همان شکلهای کموبیش مشابه عمل میکند.
بهرام
۵ دی ۱۳۹۵
آخر بنده متوجه نشدم بین آیکون در آیکونولوژی و آیکون در نشانه شناسی رابطه ای هست یا خیر؟
لطفا اگر آقای دکتر ایمیلی دارند در اختیار بنده قرار دهید
با تشکر