بستن

الف ۷۶۲: کجای این شب تیره

هفت برکه (گریشنا):  شعری که خانم قاسمی‌زادگان سروده است در استقبال از این سطرهای معروف نیما،

کجای این شب تیره بیاویزم

قبای ژنده خود را

آغازبخش الف ۷۶۲ است. این شعر همراه دوبیتی‌های شهرام پورشمسی و صفحات ثابت، یعنی داستان ترجمه و یادداشت‌های ۳:۲۱ نیمه‌شب و اینستاگردی، با تاخیری یک‌هفته‌ای تقدیم به شما خوانندگان. این شماره الف دوازدهم آذرماه هم‌زمان با جلسه ۸۶۲ انجمن منتشر شده است. کل نشریه را نیز می‌توانید به فرمت pdf از گریشنا دریافت کنید (کلیک کنید).

Aleph762png_Page1

 

مریم قاسمی‌زادگان

قبل‌ترها بدون تو خوش بود

حالِ فصلِ بهار و پاییزم

آمدی و شدم تگرگی که

بعد تو بی‌بهانه می ریزم

 

صبحِ هر روز می شوم خالی

مثل چای از میانه‌ی فنجان

شب چه سهمی از عشق دارد که

می‌کند از خیال لبریزم؟

 

روی حوض نشسته کنج حیاط

روشنی روی آب می بینم

ماه را می‌زنم به صورت خود

تا از این خواب کهنه برخیزم

 

با تو درگیر و با خودم در جنگ

ماه هم خنده زد به حالم آه

باید از ذهنِ خسته کَنده شوم

روز و شب با جهان گلاویزم

 

دیگر از های و هو م باکی نیست

دسته‌های پرندگان نزار!

نوک بر آستین پاره‌ام بزنید

چوب کهنه میان جالیزم

 

پر بگیرید بر فراز سرم

سرزمینی که حاکمش مرده

هیچ گرزی برای راندن نیست

بر دو دستان خرد و ناچیزم

 

عادتم شد نبودنت دیگر

می توانی به هر کجا بروی

بست می مانم این وسط هرچند

مثل رودی از عشق سرریزم

 

من گلوی تمام شاعرهام

در غمی که تو باعث‌اش هستی

این قبای برهنه‌ی خود را

بر کجای جهان بیاویزم؟

Aleph762png_Page2

 

من و نفس‌هام

شهرام پورشمسی

۱

من مانده‌ام و خشکی لب‌ها . . . نفس نفس

بر گونه‌ی تو گرمی تب ها . . .نفس نفس

راحت شدم از حبس نفس‌ها . . . هوا هوا

حالا تویی و خلوت شب‌ها . . . نفس نفس

۲

حالا که شده ساز نفس‌ها یکی یکی

باید بکشم ناز نفس‌ها یکی یکی

تا می‌شوی احساس غزل‌های شبانه

گم می‌شود آواز نفس‌ها یکی یکی

۳

در هوای سینه‌ام جای نفس‌ها تنگ است

حس پرواز گرفته و قفس ها تنگ است

لطف کرده و مرا با قلم خود نکشید

وسعت عشق در این مهد هوس ها تنگ است

Aleph762png_Page3

 

داستان ترجمه ۳۹

انتخاب و ترجمه راحله بهادر

Carolina, Him and Us

Edmundo Paz Soldan

Translated by Kirk Nesset

Although we didn’t altogether agree, we told him yes, when he asked—Carolina was pretty, maybe the prettiest woman in town.  We couldn’t tell him the truth; he was in love, and none of us wanted to be the one to dispel the illusion.  A year later he married, and children appeared, along with rumors.  When asked again, we replied as before.  No way, we said: she had not betrayed him.  How could we tell him the truth?  We were his world, and couldn’t admit we’d made the most of his loose, less-than-attractive, dim-witted wife.

Forty-three years later she died. We approached at the wake as he wept without cease; we told him again we did feel his loss.  She was indeed a good person, a saint, we agreed, opting for the cliché.  Still weeping, he told us each the same thing, more or less: that he’d seen through our lies, he’d understood from the start, and allowed it because we were his friends.  It wasn’t our fault she was such an astonishing lover.

کارولینا، برای او و ما

ادموندو پاز سولدن

(ترجمه‌ی انگلیسی از کرک نِسِت)

اگر چه روی هم رفته موافق نبودیم، ولی وقتی پرسید، به او جواب مثبت دادیم- کارولینا خوشکل بود، شاید زیباترین زن شهر. نمی‌توانستیم بهش حقیقت را بگوییم؛ او عاشق‌اش بود و هیچ کدام از ما نمی‌خواستیم آدمی باشیم که توهم‌اش را خراب  می‌کند.

یک سال بعد ازدواج کرد و بچه‌های‌شان همراه با شایعات آمدند. وقتی دوباره پرسید، مثل قبل جواب‌اش را دادیم. گفتیم: زن‌اش هرگز بهش خیانت نکرده. چطور می‌توانستیم حقیقت را به او بگوییم؟ ما دنیای او بودیم و نمی‌توانستیم بپذیریم ما بودیم که از زن هرز، نه چندان جذاب و احمق‌اش استفاده کرده  بودیم.

چهل و سه سال بعد زنش مرد. به آدم‌هایی که برای خاکسپاری جمع شده بودند نزدیک شدیم در حالی که بی‌وقفه داشت گریه می‌کرد، دوباره به او گفتیم که غم‌اش را حس می‌کنیم. که زنش واقعا آدم خوبی بود، یک قدیس؛ موافق با هم، همان کلیشه را انتخاب کردیم. در حالی که هنوز داشت گریه می‌کرد، به هر یک از ما کم و بیش این را گفت: که او متوجه شده بود بهش دروغ گفته‌ایم، از اول فهمیده بود و مانع نشده بود چون ما دوستانش بودیم. تقصیر ما نبود که زن‌اش در عشق‌بازی بی‌نظیر بود.

 

درباره نویسنده: ادموندو پاز سولدن نویسنده‌ی هفت رمان و سه مجموعه داستان کوتاه است. او برنده‌ی جایزه‌ی ملی کتاب بولیوی، جایزه‌ی خوان رالفو و فینالیست جایزه‌یRomulo Gallegos است. سولدن متولد و بزرگ‌شده‌ی بولیوی است و اکنون در ایالات متحده زندگی می‌کند و دانشیار دانشگاه کورنل است. او که به عنوان یکی از معدود نویسندگان حرکت مک اوندو در آمریکا زندگی می‌کند، اغلب به عنوان سخنگوی این جنبش از سوی رسانه‌های آمریکایی معرفی می‌شود. آثار او تا به حال به هشت زبان ترجمه شده است.

Aleph762png_Page4 Aleph762png_Page5

 

یادداشت‌های ۳:۲۱ نیمه‌شب

Aleph762png_Page7

 

اینستاگردی ۸

Aleph762png_Page8

 

کل نشریه را از اینجا دریافت کنید.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

0 نظر
scroll to top