مسعود غفوری – سردبیر هفت‌برکه: هم بله و هم نه. در طی نزدیک به دو دهه که ما کار رسانه‌ای می‌کنیم، همیشه این نقد به ما وارد می‌شده که «دارید محافظه‌کارتر می‌شوید» یا «دیگر از مسئولین انتقاد نمی‌کنید» یا «انتقادهایتان دیگر تند نیست و دست‌به‌عصا شده‌اید». حساب کنید اگر اینقدر به سمت محافظه‌کاری رفته بودیم، الآن عملا روابط عمومی نهادهای خاص بودیم.

چرا بله؟

ما از محافظه‌کاری فرار نمی‌کنیم. اول این که سن ما بالاتر رفته است. این محافظه‌کاری را اجتناب‌ناپذیر می‌کند. به قول وینستون چرچیل، جوان بیست‌ساله‌ای که انقلابی نباشد، قلب ندارد؛ و میانسالی که محافظه‌کار نباشد، عقل ندارد!

دوم این که پس از سال‌ها کار رسانه‌ای و فرهنگی، دایره‌ی آشنایی‌ها هم زیادتر شده است و فکر می‌کنم با کمک همکارانمان در دیگر رسانه‌ها، توانسته‌ایم روزنامه‌نگاری را به عنوان یک فعالیت ارزشمند و آبرومند در شهر جا بیندازیم. این باعث می‌شود هم نحوه‌ی رفتار ما با دیگران، و هم نحوه‌ی رفتار دیگران با ما متفاوت بشود. اگر قبلا مجبور بودیم صدایمان را بالا ببریم تا شنیده شویم، الآن راه‌های ارتباطی موثرتری را پیدا کرده‌ایم و چون هدفمان اصلاح امور است، انتقادها را ابتدا به خود ارگان‌ها ارجاع می‌دهیم؛ مگر این که چاره‌ای جز بالا بردن صدا نداشته باشیم. از طرف دیگر، دیگران هم تا حد زیادی نحوه‌ی رفتار با رسانه‌ها را یاد گرفته‌اند و مثل گذشته، هر روز و هر شب تماس‌های تهدیدآمیز نمی‌کنند، بلکه از راه‌های موجه‌تر و قانونی‌تر وارد می‌شوند.

نکته‌ی سوم این که چه کسی نمی‌داند که فضای انتقاد در کل کشور از بین رفته است؟ مثلا کدام رسانه‌ی رسمی را سراغ دارید که از تیغ سانسور و خودسانسوری در امان باشد؟

چرا نه؟

اما راستش را بخواهید از برچسب محافظه‌کاری استقبال هم نمی‌کنیم. فکر می‌کنم بخشی از این ذهنیتِ مخاطبان به خاطر مقایسه‌ی ما با رسانه‌های غیر رسمیِ اینستاگرامی و واتساپی درست شده است. یکی از چندین چالش جدی رسانه‌های رسمی در تمام دنیا با این شبکه‌های اجتماعی همین است: آنها ضرورتا شناسنامه‌دار نیستند و می‌توانند با هر لحن و زبانی صحبت کنند و فردا هم جوابگو نباشند، اما ما رسانه‌ای رسمی و مجوزدار هستیم و تحت نظارت نهادهای بالادستی.

از طرفی دیگر، نهادهای بالادستی و ناظر هم هر روز زیادتر و سختگیرتر می‌شوند. الآن کسی دقیقا نمی‌تواند بگوید متولیان حوزه فرهنگ و رسانه چه کسان و نهادهایی هستند. کار به جایی رسیده است که حتی فرمانداری هم خودش را پدر رسانه‌ها می‌داند.

انتقاد از چه؟ از که؟

اما از این درد دل‌ها که بگذریم، می‌رسیم به مهم‌ترین نکته‌ای که احتمالا در تهِ ذهن تک‌تک خوانندگان این مطلب وجود دارد: «اینقدر انتقاد کردیم مگر اثر دارد؟»

بوروکراسی فعلی ما در وضعیتی است که برای سنجش عملکرد مدیران و کارمندان، چیزهایی مثل رضایت عمومی، روابط عمومی و ارتباط با رسانه‌ها و… اهمیت زیادی ندارد. نارضایتی مردم از عملکرد ادارات و دستگاه‌ها که فقط به یک یا چند اداره محدود نیست. این باعث شده است که مسئولان ادارات و دستگاه‌ها هم نسبت به انتقادها اصطلاحا «سِر شوند». هر قدر که از کار و عملکردشان انتقاد شود، انگار نه انگار. هر وعده و هر عددی را هم اعلام می‌کنند، بدون این که لازم باشد خیلی نگران درست و غلط بودنش باشند. هزینه‌ی یک پروژه را یک جا ۸ میلیارد تومان اعلام می‌کنند، یک جا ۱۰ میلیارد، و یک جا ۱۲ میلیارد! یا برای یک ایرلاین، لوگو و آگهی استخدام می‌زنند؛ و بعد که می‌پرسیم چه شد، نه تنها هیچ لزومی به پاسخگویی نمی‌بینند، بلکه تهدید به شکایت می‌کنند!

واضح‌ترین نمونه‌ی این سر شدن و بی‌توجهی را می‌توان در موضوع قطع درختان در گراش مشاهده کرد. همین الآن در سایت هفت‌برکه «فضای سبز» را جستجو کنید و ببینید در این سه سال اخیر، چند گزارش و خبر و یادداشت و مقاله در این مورد کار شده است. نتیجه؟ بفرمایید وضعیت قطع درختان در بلوار سرداران و میدان شهید بهشتی را ببینید!

اما کاش این تمام مساله بود! بعضی وقت‌ها موضوعات چنان پیچیده و بغرنج می‌شود که کسی نمی‌داند اصلا از چه کسی باید انتقاد شود! مثلا در مورد بی‌برقی: چندین ماه این معضل برقرار بود و همچنان هست، و ما تقریبا هر روز یک خبر در این زمینه داشتیم. ولی اگر کسی می‌خواست اعتراضی کند، نمی‌دانست اعتراضش را باید کجا ببرد! دمِ دست‌ترین فرد، مهندس قدرت‌الله فانی، رییس اداره برق گراش بود. اما کسانی که اندک آشنایی با مدیران شهر دارند، می‌دانند او در میان پرکارترین و پاسخگوترین مسئولان بومی شهر قرار می‌گیرد. خب، اگر ما او را زیر تندترین انتقادها هم بگیریم، چکار کرده‌ایم؟ این تشریح وضعیت، محصول یک نگاه ساختاری است که سعی کرده‌ایم همیشه ترویجش کنیم. در ماشین معیوب بوروکراسیِ کنونیِ ما، چرخ‌دنده‌های سالم هم کاری ازشان برنمی‌آید.

پس بی‌خیال؟ چاره چیست؟

نه. منظورم این نیست که ما از انتقاد کردن و نشان دادن نارسایی‌ها و کاستی‌ها خسته یا بی‌انگیزه شده‌ایم. مساله این است که ابزار ما کلمه است و مجبوریم از این ابزار در جایی استفاده کنیم که تاثیری داشته باشد. در جغرافیایی که کلمه هر روز از معنا خالی‌تر می‌شود، ما سعی می‌کنیم به جای چماق کردن کلمه، از آن برای تقویت ارتباط بین مردم استفاده کنیم.

پس هم آگاهانه و هم به ناگزیر نگاهمان را از این حجم بی‌کفایتی و بی‌مسئولیتیِ اداری و رسمی چرخانده‌ایم به سمت فرهنگ و جامعه؛ جامعه‌ای که پویاتر و پرانرژی‌تر از همیشه به دنبال پیدا کردن روزنه‌هایی برای زندگی کردن و ادامه دادن است. به جای زوم کردنِ مداوم روی خرابی‌ها و زشتی‌ها، ترجیح می‌دهیم تا حد امکان به درستی‌ها و زیبایی‌ها بپردازیم.

در زمانی که جامعه‌ی مدنی و فرهنگ تحت فشارهای شدید اقتصادی و سیاسی قرار دارد و به عقیده‌ی جامعه‌شناسان در آستانه‌ی فروپاشی است، ما دوست داریم همین اندک توانمان را برای تقویت بنیادهای جامعه مدنی و پررنگ کردن ارتباطات اجتماعی بگذاریم. ما به مردم عادی می‌پردازیم چون در عصری زندگی می‌کنیم که مردم عادی، یعنی خود ما، فراموش شده‌اند. این است که هشتگ‌های مربوط به «آدم‌ها» (از جمله آیین چراغ، گپتریا، درمیانه و پرسه) برای ما مهم‌تر از هشتگ‌هایی چون «ادارات» و «سیاسی» است. شاید کسی این جهت‌گیری را محافظه‌کاری بخواند اما برای ما این عین مقاومت مدنی است.

14030620 Sarmaqaleh 7Berkeh