هفتبرکه – مریم مالدار: در صفحهی یازده کتاب «کدام دل کدام دلبر: نوشتهام: «من یک آدم معمولی چپدستم که بیشتر وقتها هنگام استفاده از پوستگیر، خواهرم به من میخندد!» حالا که بیشتر فکر میکنم میبینم خودم هم به خودم میخندم وقتی برای باز کردن یک قوطی آناناس، باید قوطیبُر را بچرخانم و هر چه توان دارم زور بزنم تا آن ارهی کوچک مسخرهاش برعکس بچرخد و در قوطی فلزی را چاک بدهد! یا حتی وقتی قرار است یک فرم بانکی را پر کنم و خودکار را هزار دفعه دور خودش میچرخانم تا به ساز خودم برقصد و چپِ دستم باشد!
برای ما چپدستها هیچچیز راستِ دستمان نیست. باید خیلی وقتها تحمل کنیم؛ از وسایل آشپزخانه گرفته تا نشستن و امتحان دادن در کلاس درس، روی صندلیهای دستهداری که برای راستدستها طراحی شده. شاید هم به خاطر همین معضلات بود که از بچگی، به اصرار قلم را از دست چپمان میگرفتند و به آن یکی دستمان میدادند که عادت کنیم به دست راست تا حداقل بتوانیم زیپ شلوارمان را بالا بکشیم!
به مناسبت روز جهانی چپدستها، یک مصاحبه کوتاه اینستاگرامی با این افراد داشتم تا اصلیترین چالشی را که به عنوان یک چپدست با آن روبهرو هستند بپرسم و یا خاطرههایشان را بشنوم.
دردسرهای چپدستها، از غذا خوردن تا بازی بیلیارد
حمید انصاری میگوید: «بنده دستچپم و هیچ مشکلی هم باهاش ندارم، ولی از دیدگاه قدیمیها عین یک تابو است! هنوز توی ذهنم است که موقع غذا خوردن، بیشتر از دست چپم، نگاه چپچپ بقیه اذیتم میکرد!»
علی قائدی اصلیترین چالش چپدست بودن را همین نشستن روی نیمکت عنوان میکند: «دوازده سال کاغذ را کج گذاشتم و روی صندلیام مورب نشستم تا بنویسم. یا روی نیمکت، دستم به کنار دستی میخورد. برای غذا خوردن یا وقتی چیزی بخواهند یاد بدهند که مرتبط با دست هست، مثل نقاشی و خطاطی، هم مشکل دارم.»
خاکِ اقوام ما گویا چپخیز است. اگر از ملک و مال ارث نبریم، گوی باهوشی و خلاقیت چپدستی را قطعا بردهایم. حسین، پسرخالهام، مینویسد: «من هم چپ دستم ها. بپرس تا جواب بدهم!» حسین به گفته خودش اصلیترین چالش را در بازی بیلیارد دارد.
با دست چپ به بچه غذا دادین؟
یکی از مادرانِ چپدست، اصلیترین چالش چپدست بودنش را اینگونه شرح میدهد: «غذا گذاشتن دهنِ بچهام! باید جوری سفره را بچینم و بنشینیم که بتوانم با دست چپم بهش غذا بدم!» و ادامه میدهد: «اوایل با دنده ماشین هم خیلی مشکل داشتم، ولی فعلا همان غذا خوردن و غذا گذاشتن دهان بچهها اصلیترین مشکل من است.»
او یک خاطره هم سر همین جریان تعریف میکند: «اوایل نامزدی، هر موقع خانه پدر همسر دعوت بودم، از قبل مامانم میگفت «یادت نره با دست راستت غذا بخوری. دست چپ فقط برا کار دیگه است.» من هم سر سفره استرس میگرفتم. اصلا بلد نبودم. بعضی مواقع غذا را از قاشق میریختم. یک روز نشستم خونهشان و قشنگ توضیح دادم. گفتم ببینید، من جزو آن باهوشهای کمدرصد دنیا هستم که چپدستم. راستش به خاطر شما دارم با دست راستم غذا میخورم ولی به دلم نمیچسبد و همهاش گرسنه میمانم. از الان میخواهم باهاتان راحت باشم. از آن به بعد دیگر همهجا راحتم و کیف میکنم با دست چپم غذا بخورم.»
سردرگمی کودکان به خاطر چپدستی
زینب کوزلی، مدیر کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان گراش، میگوید: «من راستدستم اما تجربه کار کردن با شاگردان چپدست را داشته و دارم. اصلیترین چالش بچهها برای کار کردن این است که میبینند همسنوسالان خودشان قلم را در دست راست گرفتهاند یا با دست راست کار میکنند. بعد فکر میکنند کارشان اشتباه است و قلم را در دست راست میگیرند اما باز هم میبینند نمیتوانند. همین تضاد باعث سردرگمیشان میشود که میتوان تا حدودی با صحبت آن را حل کرد.»
کوزلی مشکلات دیگر کودکان را هم تعریف میکند: «جلساتی که کاردستی و کار با قیچی داشتیم، وضعیت برای بچههای چپدست خیلی دشوار بود. گاهی حتی آن جلسات را شرکت نمیکردند.»
او میگوید: «طبق تجربه کاریام، این که میگویند چپدستها باهوشترند به نظرم صحت دارد و من تا حدودی به آن رسیدهام. همیشه هم اگر در جمع بچهها چپدست باشند برای آنکه به خاطر عدم توانایی در رنگآمیزی و قیچی اعتماد به نفسشان پایین نیاید، میگویم چپدستها باهوشتر و خلاقتر.»
آه و وای از نیمکتهای مدرسه!
تقریبا اکثر چالشهای چپدستها از میز و صندلی و نیمکتهای مدرسه است. این چالش زمانی پررنگتر میشود که برای کنکور بخواهی مدت زیادی روی صندلی بنشینی.
مجید افشار صندلیها را معضل میداند: «اصلیترین مشکل من نشستن روی صندلی آن هم موقع امتحان بود که خدا را شکر خیلی وقت است از دستش راحت شدهام!»
روزی که قصههای نیمکت هنوز سر نرسیده بود، منِ چپدست بودم که باید میرفتم پایین و زیر نیمکت مینشستم برای آنکه خدایی نکرده دستم به راستدستها نخورد و دفتر و خاطر مبارکشان مکدر نشود.
خانم حسینی جدای از گلایه، از یکی از مزیتهای صندلیها میگوید: «البته میز و صندلی یک مزیت هم داشت اما نه برای من! چون چپدست بودم، در مدرسه مجبور بودم خودم و برگه امتحانی را ۹۰ درجه بچرخانم تا روی صندلی بتوانم بنویسم. روش خوبی برای تقلب بود و نفر کناریم و پشت سرم خیلی راحت میتوانست از روی دست من تقلب بنویسد. اگر معلم هم تذکر میداد، با گفتن اینکه «چپدستم و مجبورم اینطوری بنشینم و بنویسم»، نمیتوانست اعتراضی بکند.»
او به دفترهای سیمی هم نیمنگاهی داشت تا نشان دهد هیچ وسیلهای برای اذیت چپدستها کم نمیگذارد: «ما چپدستها علاوه بر ردِ گرفتن قلم روی انگشت اشاره، روی انگشت کوچکمان هم رد دفترهای سیمی جا میماند.»
همهچیز برای راستدستهاست
نه این که طراحان وسایل و ابزارها قصد داشته باشند چپدستها را اذیت کنند ها، نه! آنها اصلا چپدستها را حساب نمیکنند! هر ابزاری که میبینی مخصوص راستدستها طراحی میشود و بهندرت میشود ابزار مخصوص چپدستها را پیدا کرد.
امینی از مشکلات روزمرهی چپدستها میگوید: «یک واقعیت غیر قابل انکار وجود دارد: برای روزمرهترین اتفاقات یک سری محدودیتها هست که ما چپدستها باهاش دست و پنجه نرم میکنیم؛ از سازهای موسیقی یا قیچی که برای راستدستها ساخته شده گرفته تا کارت کشیدن در دستگاه کارتخوان و یا رایانه که موسش همیشه سمت راست است، و یا کار با متر و خطکش.»
او میگوید خیلی از چالشها برایشان حالا آنقدر تکراری شده که دیگر اعتراضی به تغییر طراحی و روندشان ندارند: «مثلا خیلی راحت با قیچی کنار آمدهایم. یا برای نشستن پشت سیستم، سیم موس را از بالای صفحه نمایش هدایتش میکنیم به صراط چپ و به قول زندهیاد فرهاد مهراد، با اینا زندگی رو سر میکنیم.»
با این حال، امروز را به تمام کسانی که مثل من با دست چپ غذا میخورند و با نگاهِ چپ اطرافیان مواخذه میشوند تبریک میگویم و برایشان دعا میکنم در کلاس درس و سر سفره یا میز، یک دوستِ چپدست در کنار خود داشته باشند.