بستن

یوسف منوچهری: مرد بی‌ادعای پشت دوربین

هفت‌برکه: مهمترین چیزی که از یوسف منوچهری در یادم آدم‌ها می‌ماند، بی‌ادعا بودن است. مردی که سال‌هاست پشت دوربین‌اش قایم شده و بزرگترین آرشیو فیلم شهر گراش را جمع کرده است. 

اول آبان‌ماه ۱۴۰۲ در روزی که یوسف منوچهری ۶۱ ساله شد، خانواده و تعدادی از دوستان‌اش در هفدهمین آیین چراغ گرد هم آمدند تا از مرد قدرنادیده‌ای تقدیر کنند که همیشه کار خودش را بی‌مزد و منت و تقدیر انجام داده است. البته منوچهری خودش هم با کیک تولد به هفت‌برکه آمده بود تا سالروز تولد محمدعلی شامحمدی، مدیر عامل هفت‌برکه، در اول آبان را تبریک بگوید.

از زبان آشنایان 

حاج غلامرضا یحیی‌پور در مورد سابقه آشنایی با منوچهری می‌گوید: «حاج یوسف یک چهره زحمتکش و بدون ادعاست که برای مردم شناخته شده است. من از بدو تشکیل بسیج و قبل از تشکیل سپاه، خودشان و برادرشان حاج احمد را می‌شناختم و شاهد فعالیت‌های ایشان بودم. همچنین پدرشان حاج ابوالحسن منوچهری از چهره‌های برجسته گراش بود که در روزهای دفاع مقدس زحمت‌های زیادی برای جمع‌آوری کمک‌های مردمی برای جبهه می‌کشید.»

یوسف از بسیجی‌های قدیمی گراش است. یحی‌پور می‌گوید: «حاج یوسف از نیروهای فعال، وقت‌شناس و همیشه حاضر در صحنه‌ی پایگاه علی‌ابن‌ابی‌طالب بودند. من هم یک بار در جزیره مجنون در خدمت‌شان بودم. در آن زمان بیشتر در جایگاه خبری نبودند و بیشتر حضور فنی داشتند و به عنوان یک رزمنده و نیروی بسیج پای کار بود.»

محمدرضا وفایی‌فرد که خود یکی از خبرنگاران باسابقه گراش است می‌گوید: «یوسف از قدیم همیشه دوربین‌به‌دست بود و خیلی زیاد با هم همکاری داشتیم. چون دوربین فیلمبرداری که داشت با دوربینی که من داشتم فرق داشت، بیشتر از عکس‌هایش استفاده می‌کردم. یوسف نیازی به معرفی ندارد و مردی بی‌ریا بوده و است.»

منوچهری مردِ همیشه‌حاضر در نمازجمعه‌هاست. او از دوره امامت جمعه‌ی حسینی به طور منظم از نماز جمعه فیلم دارد. حسین مهروری، رییس ستاد نماز جمعه گراش، می‌گوید: «دو صفت خیلی عالی در ایشان دیده‌ام، به ویژه در این یک سال در ستاد نماز جمعه که همکاری داریم، این دو صفت بیشتر مشخص شده است. یک صفت ایشان نظم در برنامه‌ها و دیگر هم عدم چشم‌داشت است و این که انتظاری از کسی ندارد.»

محمدعلی شامحمدی، مدیر عامل موسسه هفت‌برکه، با تشکر از همکاری یوسف منوچهری در برگزاری برنامه‌های این موسسه می‌گوید : «من آقای منوچهری را از ۲۲ سال قبل دورادور می‌شناختم. آشنایی نزدیک ما به سال ۱۳۹۰ و برنامه‌های روایت آفتاب برمی‌گردد. او از آن‌هایی هست که در همه‌ی برنامه‌های موسسه هفت‌برکه و شبکه‌ی رضوی در مشهد با ما همکاری داشتند. روحیه‌ای که دارد این است که عصبانی نمی‌شود.»

از زبان خانواده 

حاج احمد منوچهری، برادر، همکار و نزدیک‌ترین دوست یوسف است. آن‌ها از چهل سال پیش در کارگاه کابینت‌سازی همکار هستند: «از سال ۱۳۵۳ کار را شروع کردم و از سال ۱۳۶۲ حاج یوسف به کارگاه اضافه شد و تا الان هم با هم هستیم.»

از حاج احمد می‌پرسیم غیبت‌های حاج یوسف برای پوشش مراسم‌ها برای کارشان مشکلی ایجاد نمی‌کند: «در این مدت بیشتر بیرون از کارگاه است و در کارهایی که بیرون از کارگاه دارد بعضی مواقع هماهنگی می‌کند و می‌رود. این روزها که تقریبا حوصله‌ی کار را ندارد و من می‌گویم مشکلی نیست، هرجا می‌خواهی برو.»

همسر حاج احمد می‌گوید: «حاج یوسف کاری به کار کسی ندارد. فقط خوبی در حق بقیه می‌کند. و هر جا که باشد با هم هستیم و بدون ما هیچ وقت کار نمی‌کنند و محبت‌اش خیلی است.»

سرگرمی خانواده رفتن به صحرا است، زمینی که یوسف بین سه دختر و یک پسرش تقسیم کرده است و هر روز پاتوق است. یوسف می‌گوید: «هر روز به صحرا می‌روم. اکثر کار صحرا را خودم و بچه‌ها بوده‌ایم و صحرا را ساخته‌ایم و حتی همسرم در جوشکاری هم کمک می‌کنند. حتی برای سوله زدن هم خودمان با بچه‌ها این کار را انجام‌ دادیم. سه تکه برای دخترها، یکی برای همسرم و یکی هم برای خودم و پسرم گذاشته‌ام.»

همسر یوسف می‌گوید: «هر چه از محبت این دو تا کاکا و براسه‌ گفته‌ام کم گفته‌ام. چه برای خانواده، چه برای مردم شهر. هر وقت هم موردی بوده، یوسف گفته که اول از حاج احمد اجازه بگیر. حتی برای ازدواج دخترها.»

همسر یوسف می‌گوید: «صحرا هم هر روز باید برویم.» و یوسف تاکید می‌کند: «اگر نروم مریض می‌شوم.»

گفتم خبرنگار بی‌سواد به چه درد شما می‌خورد؟

یوسف در مورد شروع کارش می‌گوید: «در جعبه‌ابزار موتورم همیشه یک دوربین داشتم که با آن عکس می‌گرفتم. یک دوربین ۱۱۰ و یک دوربین یاشیکا داشتم. خیلی عکس گرفته بودم. هر تشییع جنازه یا مراسم یا راهپیمایی یا شهیدی که می‌آوردند، چند تا عکس برمی‌داشتم. در زمان خدمت که در جبهه حضور داشتم هم عکس می‌گرفتم. خیلی‌ها می‌آمدند خانه‌مان و عکس‌ها را نگاه می‌کردند و تقریبا ۳ تا ۴ هزار عکس بیشتر داشتم که خیلی از عکس‌ها را بردند و پس نیاوردند. از سال ۱۳۸۵ تعدادی از عکس‌ها را روی CD زدم که بماند و شروع به جمع‌آوری آرشیوها کردم.»

کار یوسف منوچهری با شهدا شروع شد: «تقریبا ۱۷۰ تا ۱۸۰ عکس از تشییع جنازه‌هایی که گرفته بودم دارم. تعدادی فیلم هم از سپاه گرفتم که ۲۶ حلقه بود از تشییع جنازه شهدا. از شب تا صبح می‌نشستم و فیلم‌ها را نگاه می‌کردم. فیلم‌های نوار کوچک خراب بودند و از ۱۲۰ شهید گراش، فقط چهار یا پنج شهید توانستم تصاویر تشییع جنازه‌ی آن‌ها را حفظ کنم.»

یک اتاق در خانه‌ی یوسف به آرشیو فیلم‌ها اختصاص دارد که بعد از برنامه، عکس آن را می‌فرستد: «عکس خیلی ندارم، ولی فیلم خیلی دارم. هر سالی ۵۰۰ سی‌دی ذخیره می‌کنم و ۳ برابر آن را به مردم می‌دهم. تا زمان احمدی‌نژاد از تلویزیون هم فیلم می‌گرفتم ولی الان دیگر از روی تلویزیون فیلم نمی‌گیرم. از سخنرانی‌ها، جنگ، سیل، زلزله و هرچه در تلویزیون نشان می‌داد را فیلم‌برداری می‌کردم.»

پیش از این که موبایل‌های دوربین‌دار رسم شود، منوچهری همه جا دوربین به دست، همه چیز را ضبط می‌کرد: «خودم علاقه داشتم و فیلم می‌گرفتم. حتی اگر مسافرت می‌رفتم از کاروان‌ هم فیلم می‌گرفتم، مثل کربلا که می‌رفتیم در کاروان از هرجای ایران که با ما بودند فیلم‌هایشان را می‌گرفتم و برای‌شان پست می‌کردم.»

اگر یوسف از یک برنامه فیلم بگیرد، چند روز بعد CD آن را تحویل شما می‌دهد و این طوری سالی بیش از ۵۰۰ سی‌دی به دست افراد مختلف می‌رسد و جالب این که هیچ وقت برای تکثیر این CDها هزینه‌ای نمی‌گیرد. می‌گوید: «این‌ها همه از هزینه شخصی است و یک جور کار خیر برای خودم و پدرم حساب می‌کنم. من هر وقت عکس و فیلم می‌گیرم می‌زنم روی سی‌دی و یک نسخه به خودشان می‌دهم چون باعث خوشحالی‌شان می‌شود.»

با وجود بیش از ۲۰ سال سابقه، یوسف منوچهری هنوز خودش را بی‌سواد می‌داند: «هیچ آموزشی ندیده‌ام. یک سری فرماندار گراش کلاس گذاشتند و حتی در دوران خواست‌خدایی به من نامه دادند برای شیراز که خبرنگار شوم. من گفتم خبرنگار بی‌سواد به چه درد شما می‌خورد؟ کار من راسته برو راسته بیا است.»

حلقه دوستان و آن تانک معروف

یوسف می‌گوید: «از زمان بسیج با محمدرضا خواجه‌زاده، حسن افشار و عوض پورشمسی رفاقت داشتم. قبلا اصغر حسنی را هم داشتیم که از وقتی که رفت شورا، هوا برش داشت و دیگر از هم دور شدیم. از جمع ما محمد خوشبخت و بهادری شهید شدند.»

یکی از کارهای معروف یوسف، ساختن یک تانک است. تانکی که با یک موتورسیکلت داخل آن حرکت می‌کرد و هنوز در پایگاه مسجد امام حسن عسکری(عج) در کمربندی می‌توان آن را دید: «چون محمد خوشبخت و قاسم بهادر در تانک شهید شدند، به یاد آن‌ها تانک را ساختم. زمانی که تیپ المهدی آمد گراش، من با همان تانک جلو تریلی‌ها بودم و دور شهر دور می‌زدیم و جلو باغ ملی ایستادیم. مردم تعجب می‌کردند و می‌گفتند چرا تانک این قدر کوچک است! من گفتم این تانک گراشی‌ساز است.»

و این خاطره از همان تانک معروف: «سال ۶۴ یا ۶۵ بود. یک مانور در کنار گلزار بود و به آنجا رفتیم. لودر آمده بود آنجا و گِل‌ها و خاکریزها را صاف کرده بود و رفتیم روی آن و تانکمان بکسواد کرد و در گل گیر کرد. مردم آمدند و تانک را هل دادند تا نجات پیدا کردیم.»

صنعتگری باسابقه

حاج یوسف منوچهری به جز کار خبری، یکی از صنعتگران باسابقه گراش است. می‌گوید: «از نوجوانی پیش دایی‌ام کار فنی می‌کردم و جوشکاری داشتیم. سال ۱۳۶۳ که خدمت سربازی‌ام تمام شد، از همان سال کارگاه جدید زدیم. در کل لارستان آن زمان کار کابیت‌سازی می‌کردیم چون کسی دیگری در کار کابینت‌سازی نبود.»

یوسف می‌گوید: «ما ۴۵ سال است کار صنعتی می‌کنیم و چهار کارگاه داریم. ولی در شهرک صنعتی ما را جریمه کردند چون سوله‌مان به اتمام نرسیده است.»

گلایه دیگر یوسف هم حمایت نکردن از تولید به ویژه در شهرستان گراش است: «به فرماندار قبلی گفتم هر کس نفهم است می‌رود سراغ تولید. یک بار برای ۳۰۰ لیتر گازوییل، رو زدم و درخواست کردم و آن هم ندادند. ولی کارگرم را به لار فرستادم و بدون پرس و سوال، راحت ۳۰۰ لیتر را دادند و ۲۰۰ تا نفت هم دادند. ما ۴۰ سال است کار تولیدی کرده‌ایم و یک سوله نتوانسته‌ایم تمام کنیم و به خاطر اینکار جریمه می‌شویم.»

چشم ثابت برنامه‌ها و دلگیر از بی‌توجهی‌ها

این روزها حاج یوسف به نسبت کم‌کارتر شده است و در بعضی برنامه‌ها غیبت او احساس می‌شود. پنج سال پیش، منوچهری هیچ برنامه‌ای را از دست نمی‌داد ولی الآن می‌گوید: «الان کمی کم‌کارتر شده‌ام. فیلم سخنرانی زیاد دارم و دیگر خیلی نمی‌روم چون در این سال‌ها مطالب تکراری شده و گاهی که سفارش می‌دهند، می‌روم.»

او به لطف حضور در این همه برنامه، منوچهری انتقادی به بعضی برنامه‌ها دارد: «بعضی مواقع در مراسم‌ها اول کلی امام جمعه و فرماندار و رییس سپاه و .. صحبت می‌کنند و بعد که کلی صحبت کردند و حاضران خسته شده‌اند، میکروفون را به مهمانی که دعوت ‌کرده‌اند می‌دهند که صحبت کند و بعد از چند دقیقه، هی به او کاغذ می‌دهند که تمامش کن! بهتر است اول کسی که دعوت کرده‌اند صحبت کنند که وقت کافی برای مهمان باشد.»

یکی از دلایل دیگر کم‌کار شدن حاج یوسف، بیماری اوست: «کسانی که در مراسم حرف می‌زنند، گاهی حرف و عمل‌شان دو تا است و این دروغ‌ها به قلبم فشار می‌آورد. سال ۱۳۹۵ رفتم پیش دکتر کوثری و گفت دو رگ قلب‌ات بسته است. بیشتر به خاطر فشار عصبی و از این دست مشکل‌ها است. سیگار و قلیان و این‌ها اصلا نمی‌کشم و بیشتر به خاطر استرس و فشار عصبی است. بعد از آنژیوگرافی مشخص شد سه رگ بسته است و یک هفته بعد عمل کردند. دیگر به حرف‌ها گوش نمی‌کنم و حرف‌هایی که می‌شنوم، می‌دانم اصلا عمل ندارند.»

یوسف در مورد قدرناشناسی برخی مسئولان هم خاطره‌ای تعریف می‌کند: «مدرسه سیدالشهدا ده شب فیلم گرفتم. یک شب هم نام‌آور از صدا و سیما فیلم گرفته بود، نام‌آور از این که تشکر نکردند شاکی شد، ولی من گفتم ول کن، ما نیازی به تشکر کسی نداریم و برای رضای خدا این کار را انجام داده‌ایم.»

یوسف می‌گوید: «این سال‌ها مسئولین دور کسانی را می‌گیرند که چهار قران برای ادارات داده‌اند. ما این همه زحمت کشیده‌ایم ولی کسی کار ما را نمی‌بیند.»

منوچهری می‌گوید: «این مسئولین اصلا کاری ندارند که کسی برای شهر خدمت می‌کند. مثلا پسر من که پایگاهی هم بود، می‌خواست برود خدمت اما یک نامه هم ندادند و گفتند پرونده‌ تکمیل نیست. بگذریم از این که خودم سی چهل سال توی بسیج بودم. بقیه دو سال خدمت می‌کنند، ولی نامه بیمارستان پسرم که دیسک کمر داشت را قبول نکردند. پسر من سه سال خدمت کرد.»

منوچهری با همه دلخوری‌ها، هنوز هم حضور فعالی در شهر دارد: «من برای رضای خدا و شهدا کار می‌کنم. وقتی برای مردم کار می‌کنم تشکر می‌کنند، ولی بعضی مسئولین قدردانی ندارند و ما را نمی‌بییند. الان جایی که بگویند می‌روم ولی سخنرانی‌ها که تکراری شده است، دیگر نمی‌روم.»

| مدیر رسانه‌های هفت‌برکه | مدیرمسئول پایگاه خبری هفت‌برکه | مدرس دوره‌های آموزش خبرنگاری

1 نظر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

1 نظر
scroll to top