هفتبرکه – محمد خواجهپور: «آیینه سیاه» اگر بهترین سریال تاریخ نباشد، یکی از بهترین سریالهاست. سریالی تلخ که ما را در برابر پرسشهایی بیپاسخ قرار میدهد.
هر وقت یک نفر از دوستان میخواهد سریالی به او معرفی کنم، گزینه اول لیست «بلک میرور» است. سریالی که مشخص میکند این دوست عزیز چقدر در سریال دیدن جدی است و مهمتر از آن، چقدر میتوان با او دوست بود.
سوی تاریک فناوری
هفته گذشته فصل ششم از سریال «آیینه سیاه» منتشر شد تا فرصتی باشد که از دیدن یک سریالِ چالشی لذت ببریم و زجر بکشیم. فصل اول این سریال سال ۲۰۱۱ با یک قسمت شوکهکننده آغاز شد و در ادامه نیز همیشه نویسندگان خلاق آن توانایی خود را در ایجاد موقعیتهای تفکربرانگیز نشان دادند. هر چند فصل ششم قوت و برندگی دو فصل نخست را ندارد و هواداران حرفهای بلک میرور را چندان راضی نکرد، اما باز هم چند درجه از سریالهای دیگر بالاتر است.
اگر ما بتوانیم تمام آن چیزی را که میبینیم ضبط کنیم چه اتفاقی میافتد؟ اگر ما بتوانیم با دادن اطلاعاتِ درگذشتگان، یک کپی زنده از آنها داشته باشیم چه میشود؟ اگر لایکهای ما در شبکههای اجتماعی به امتیازهای واقعی برای جایگاه اجتماعی فرد تبدیل شود چه اتفاقی میافتد؟ اینها برخی از سوالهایی است که داستانهای آیینه سیاه مطرح میکند.
از هر جا خواستی مهمان شو
آیینه سیاه به اصطلاح یک سریال آنتولوژی است، یعنی هر قسمت داستان، بازیگران و عوامل متفاوتی دارد و شما میتوانید هر کدام از ۲۷ قسمت سریال را که در ۱۲ سال ساخته شده است، اول ببینید. عوارض اخلاقی استفاده از فناوریهای نو، رشتهای است که این قسمتها را به هم وصل میکند اما هر کدام از کارگردانان و نویسندگان از زاویه متفاوتی به موضوع نگاه کردهاند و معمولا هر قسمت بر روی یک فناوری زوم کرده است.
چارلی بروکز سازنده این سریال در مورد عنوان سریال به روزنامه گاردین گفته است: «اگر تکنولوژی مخدر است و انسان را نشئه میکند، پس دقیقاً اثرات جانبی این ماده مخدر چیست؟ این فضای بین لذت و ناآرامی جایی است که آینه سیاه، سریال من، قرار است دربارهاش حرف بزند.»
در برابر فضای عروسکی و قشنگ بسیاری از سریالهای تلویزیونی، آیینه سیاه یک سریال ویرانشهری یا دیستوپیایی است. بیشتر قسمتهای سریال دنیایی را نشان میدهد که روند شتابان فناوری از دست انسان خارج شده است و انسانها در برابر خود یا جامعه قرار گرفتهاند.
با همه اینها، سریال سرگرمکنندگی خود را از دست نداده است و حتی در بسیاری از قسمتها از چاشنی طنز و کنایه به خوبی استفاده میکند تا تلخی سوژهها را مهلکتر کند. از طرف دیگر یکی از نقاط قوت سریال گرههای روایی آن است. شما در حالی که میدانید سرانجام قصه به یک فاجعه ختم میشود، وارد یک بازی با سازندگان سریال میشوید که این فاجعه چقدر عمیق و گسترده است و در این بازی، تولیدکنندگان سریال بارها شما را غافلگیر میکنند.
سوال بیشتر، لذت والاتر
پیشنهاد من این است که سریال را از همان فصل اول شروع کنید اما اگر خیلی وقت ندارید یا مطمئن نیستید، این قسمتها را از دست ندهید. البته بهتر است توضیحات را نخوانید چون ممکن است حاوی اسپویل و لو دادن داستان باشد.
فصل اول – قسمت دوم: خیلی بعید است تمام فصلهای یک سریال عالی باشد. اما شروع آیینه سیاه من یکی را میخکوب کرد. اگر مجبور به انتخاب باشم روی قسمت دوم دست میگذارم، داستانی که نشان میدهد سرمایهداری و صنعت سرگرمیسازی چگونه هر چیز ضد خودش را جذب میکند و آن را به بازی میگیرد حتی اگر خشم و نفرت باشد. شما را به یاد برخی اینفولسرها نمیاندازد که فحش دادن به آنها باعث بالا رفتن تعاملشان میشود و در نتیجه درآمد بیشتری به دست میآورند؟
فصل دوم – قسمت دوم: داستان از وسط کار شروع میشود و تا نزدیک به پایان نمیدانید در داستان چه خبر است و با یک پایانبندی غافلگیرکننده کل داستان از اول در ذهن شما مرور میشود. لزومی ندارد که برگردید از اول ببینید بلکه داستان در ذهن شما مرور میشود این بار با سوالهای بیشتر از اول داستان.
فصل دوم – قسمت ویژه کریسمس: کریسمس سفید قسمت محبوب هوادران بلک میرور است و من هم نظر آنها را تایید میکنم. کریسمس سفید هم چند بار شما را غافلگیر خواهد کرد و میترساند.
فصل سوم – قسمت اول: بعد از ۷ سال بخشی از این قسمت به واقعیت پیوسته است. فضای این قسمت به ظاهر شاد و سرخوشانه است اما در نهایت همه چیز منهدم میشود. شاید مجلسیها برای نوشتن قوانین جدید از این قسمت الهام گرفته باشند.
فصل چهارم – قسمت شش: موزه سیاه یک داستان نیست. تراکمی از داستانهای خلاقانه است که البته تنها قسمتی است که به قسمتهای دیگر سریال نیز مرتبط است. به همین دلیل برای دیدن آن عجله نکنید.
فصل پنجم – قسمت دوم: به جز داستان از بازی اندرو اسکات بازیگر لذت ببرید که چگونه از یک مظنون در شروع ماجرا به یک مرد مستاصل در برابر تکنولوژی تغییر ماهیت میدهد. روند داستانی و حتی موضوع چیزی نیست که بتوانید پیشبینی کنید.
فصل ششم – قسمت دوم: امیدوارم که تا رسیدن به فصل ششم گرفتار سریال شده باشید چون فصل ششم به نسبت چندان دندانگیر (یا به قول گراش دندانچسب) نیست. انتخاب بسیاری از تماشاگران قسمت سوم این فصل بود اما قسمت دوم با یک داستان ناب جنایی و البته پایانبندی پس از پایان خط روایی فضای مناسبی برای فکر کردن به وجود میآورد.
به نظرم من بلک میرور بیش از هر چیز یک سریال فلسفی است. اگر فلسفه را پرسیدن سوالهای خوب بدانیم این سریال هم قرار است سوالهای زیادی را پیشروی شما قرار دهد. به خاطر همین برای دیدن قسمتهای مختلف عجله نکنید و بگذارید مثل یک شوکران در جانتان تهنشین شود و با هر سریالبینی که دم دست دارید دربارهاش حرف بزنید.
این سریال را میتوانید از پلتفرمهای ایرانی مانند فیلیمو نیز ببینید اما بهتر است افراد زیر ۱۸ سال از دیدن سریال خودداری کنند.